شهید قاسم خرسند: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «کد شهید: 6513237 تاریخ تولد : نام : قاسم‌ محل تولد : بجنورد نام خانوادگی...» ایجاد کرد)
 
 
(۳ نسخه‌های متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
گلزار :    انصارالحسین‌
 
گلزار :    انصارالحسین‌
  
خاطرات:
+
==خاطرات==
 
قاسم رفتار بسیار نیکی داشت .یادم می آید در یک جلسه که با ایشان حضور داشتیم در پذیرایی بی نظمی به وجودآمد وایشان چنان نظم ورونق به مجلس داد که همه تعجب کردند.
 
قاسم رفتار بسیار نیکی داشت .یادم می آید در یک جلسه که با ایشان حضور داشتیم در پذیرایی بی نظمی به وجودآمد وایشان چنان نظم ورونق به مجلس داد که همه تعجب کردند.
 
" به یاد دارم زمانی که رژیم طاغوت مانع آمدن امام از پاریس به ایران شد برادرم قاسم مدت یک ماه روزه گرفت و دعا نمود تا حضرت امام به ایران باز گردند.
 
" به یاد دارم زمانی که رژیم طاغوت مانع آمدن امام از پاریس به ایران شد برادرم قاسم مدت یک ماه روزه گرفت و دعا نمود تا حضرت امام به ایران باز گردند.
 
به یاد دارم برادرم قاسم در کودکی سرخک گرفت و سخت مریض شد و من خیلی ناراحت شدم و با آنکه کودکی بیش نبودم دعا کردم و از خدا خواستم که برادرم قاسم را برای ما نگه دارد و خداوند هم اینچنین کرد و او را برای شهید شدن و جهاد نگه داشت.
 
به یاد دارم برادرم قاسم در کودکی سرخک گرفت و سخت مریض شد و من خیلی ناراحت شدم و با آنکه کودکی بیش نبودم دعا کردم و از خدا خواستم که برادرم قاسم را برای ما نگه دارد و خداوند هم اینچنین کرد و او را برای شهید شدن و جهاد نگه داشت.
برادرم قاسم سه مرتبه به جبهه رفته بود ولی به من اطلاع نداده بود. به یاد دارم دفعه آخر که می خواست به جبهه برود، نزد من آمد و گفتک ابراهیم بیا با من به جبهه برویم. من در جواب ایشان گفتم: برادرجان. من آماده نیستم و نمی توانم. او دوباره اصرار نمود و من باز هم گفتم: آمادگی ندارم. بعد من به او گفتمک قاسم جان، شما به چه دلیل به جبهه می روی؟ ایشان در جواب گفت: خدا می داند که من نه احتیاج به پول دارم و نه مقام. فقط به خاطر اسلام و حمایت از امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران است که به جبهه می روم چون برقراری کشوری مستقل وظیفه ماست. اگر ما به جبهه نرویم پس چه کسی باید برود؟ بعد با لحنی آرام گفت: ما می رویم تا به امید خدا بجنگیم و شما باقی بمانید. بعد خداحافظی کردیم. من او را تحسین کردم و خدا را گواه می گیرم موقع خداحافظی حالت روحانی او را لمس کردم چون چنان بوی عطر و حالت معنویی داشت که به نظرم آمد که بوی بهشت است. منبع: سایت یاران رضا  http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8018
+
برادرم قاسم سه مرتبه به جبهه رفته بود ولی به من اطلاع نداده بود. به یاد دارم دفعه آخر که می خواست به جبهه برود، نزد من آمد و گفتک ابراهیم بیا با من به جبهه برویم. من در جواب ایشان گفتم: برادرجان. من آماده نیستم و نمی توانم. او دوباره اصرار نمود و من باز هم گفتم: آمادگی ندارم. بعد من به او گفتمک قاسم جان، شما به چه دلیل به جبهه می روی؟ ایشان در جواب گفت: خدا می داند که من نه احتیاج به پول دارم و نه مقام. فقط به خاطر اسلام و حمایت از امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران است که به جبهه می روم چون برقراری کشوری مستقل وظیفه ماست. اگر ما به جبهه نرویم پس چه کسی باید برود؟ بعد با لحنی آرام گفت: ما می رویم تا به امید خدا بجنگیم و شما باقی بمانید. بعد خداحافظی کردیم. من او را تحسین کردم و خدا را گواه می گیرم موقع خداحافظی حالت روحانی او را لمس کردم چون چنان بوی عطر و حالت معنویی داشت که به نظرم آمد که بوی بهشت است.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8018 سایت یاران رضا]</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references/>
 +
==رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:قاسم_خرسند}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان شمالی ]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۵

کد شهید: 6513237 تاریخ تولد : نام : قاسم‌ محل تولد : بجنورد نام خانوادگی : خرسند تاریخ شهادت : 1365/06/12 نام پدر : ایوب‌ مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : انصارالحسین‌

خاطرات

قاسم رفتار بسیار نیکی داشت .یادم می آید در یک جلسه که با ایشان حضور داشتیم در پذیرایی بی نظمی به وجودآمد وایشان چنان نظم ورونق به مجلس داد که همه تعجب کردند. " به یاد دارم زمانی که رژیم طاغوت مانع آمدن امام از پاریس به ایران شد برادرم قاسم مدت یک ماه روزه گرفت و دعا نمود تا حضرت امام به ایران باز گردند. به یاد دارم برادرم قاسم در کودکی سرخک گرفت و سخت مریض شد و من خیلی ناراحت شدم و با آنکه کودکی بیش نبودم دعا کردم و از خدا خواستم که برادرم قاسم را برای ما نگه دارد و خداوند هم اینچنین کرد و او را برای شهید شدن و جهاد نگه داشت. برادرم قاسم سه مرتبه به جبهه رفته بود ولی به من اطلاع نداده بود. به یاد دارم دفعه آخر که می خواست به جبهه برود، نزد من آمد و گفتک ابراهیم بیا با من به جبهه برویم. من در جواب ایشان گفتم: برادرجان. من آماده نیستم و نمی توانم. او دوباره اصرار نمود و من باز هم گفتم: آمادگی ندارم. بعد من به او گفتمک قاسم جان، شما به چه دلیل به جبهه می روی؟ ایشان در جواب گفت: خدا می داند که من نه احتیاج به پول دارم و نه مقام. فقط به خاطر اسلام و حمایت از امام خمینی و جمهوری اسلامی ایران است که به جبهه می روم چون برقراری کشوری مستقل وظیفه ماست. اگر ما به جبهه نرویم پس چه کسی باید برود؟ بعد با لحنی آرام گفت: ما می رویم تا به امید خدا بجنگیم و شما باقی بمانید. بعد خداحافظی کردیم. من او را تحسین کردم و خدا را گواه می گیرم موقع خداحافظی حالت روحانی او را لمس کردم چون چنان بوی عطر و حالت معنویی داشت که به نظرم آمد که بوی بهشت است.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده‌ها