شهید محمد علی حاتنی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
 
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
|نام فرد                = محمدعلی حاتمی
+
|نام فرد                = محمدعلی حاتنی
 
|تصویر                  =  
 
|تصویر                  =  
 
|توضیح تصویر            =  
 
|توضیح تصویر            =  
سطر ۴۰: سطر ۴۰:
 
متن کامل خاطره
 
متن کامل خاطره
  
یک شب خواب دیدم که با محمد علی و به همراه گروه گشتی به کمین رفته ایم در راه به یک موتور سیکلت که از بچه های سپاه بود و به زمین افتاده بود رسیدیم که راننده آن به شهادت رسیده بود . من با محمد علی موتور سیکلت را برداشتم و به راه افتادیم که در همین هنگام از خواب بیدار شدم .
+
یک شب خواب دیدم که با محمد علی و به همراه گروه گشتی به کمین رفته ایم در راه به یک موتور سیکلت که از بچه های سپاه بود و به زمین افتاده بود رسیدیم که راننده آن به شهادت رسیده بود . من با محمد علی موتور سیکلت را برداشتم و به راه افتادیم که در همین هنگام از خواب بیدار شدم .<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6396 سایت یاران رضا]</ref>
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6396
+
==پانویس==
 +
<references />
 
==رده==
 
==رده==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد علی حاتتی}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد علی حاتتی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۵

محمدعلی حاتنی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد تربت حیدریه
شهادت ۱۳۶۰/۶/۹
سمت‌ها رزمنده
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر غلامرضا


خاطرات لحظه و نحوه شهادت راوی محمد رضا تیموری متن کامل خاطره

در عملیات بستان من در کنار محمد علی بودم ایشان در اثر پاتک عراقیها از ناحیه سینه و پاها مجروح شد که با همان جراحت از جا بلند شد و تکبیر گفت و سپس به زمین خورد . من ایشان را به سنگر آوردم و بعد از انجام کمکهای اولیه به بیمارستان صحرایی منتقل شد و از آنجا هم به بیمارستان سوسنگرد منتقل شده بود که در آنجا به درجه رفیع شهادت نائل گردیده بود.

   خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی محمد رضا تیموری متن کامل خاطره

یک شب خواب دیدم که با محمد علی و به همراه گروه گشتی به کمین رفته ایم در راه به یک موتور سیکلت که از بچه های سپاه بود و به زمین افتاده بود رسیدیم که راننده آن به شهادت رسیده بود . من با محمد علی موتور سیکلت را برداشتم و به راه افتادیم که در همین هنگام از خواب بیدار شدم .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده