شهید علی اکبر نادری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده)
سطر ۳۸: سطر ۳۸:
 
پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي [[خاندان پهلوي]] آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید.
 
پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي [[خاندان پهلوي]] آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید.
 
آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد.
 
آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد.
 
rId4
 
  
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
سطر ۴۵: سطر ۴۳:
 
* خاطره از زبان مادر شهید:
 
* خاطره از زبان مادر شهید:
 
وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد.
 
وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد.
شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1<ref>سایت نوید شهید</ref>
+
شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1<ref>[http://navideshahed.com/fa/news/425445 سایت نوید شاهد]</ref>
rId5
+
 
+
 
+
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
+
<references />
<references />
+
 
== رده‌ها ==
 
== رده‌ها ==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی_اکبر_نادری}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی_اکبر_نادری}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۸

علی اکبر نادری
Aliakbar-naderi.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد 1333
شهادت 1359/09/28


شهيد علي اکبر نادري

زندگینامه

شهيد علي اکبر نادري در سال 1333 در خانواده ای مؤمن و متدين در بخش نوبندگان به دنيا آمد و بزرگ شد. دوران پر نشاط کودکي را در دامان پدر و مادري مهربان گذراند و با شور و نشاط کودکانه، راهي مدرسه شد. وي دوران تحصيلی را یک به یک پشت سر گذاشت و تحصیلات خود را تا سوم دبيرستان در رشته طبيعي به پايان رساند. او در کنار درس، به کار و فعالیت می پرداخت و به کشاورزي و مکانيکي علاقه زيادي نشان مي داد. به مطالعه کردن هم علاقمند بود و کتاب هاي شهيد مطهري را مي خواند. نماز و روزه را هرگز فراموش نمي کرد و خواهران و پدر و مادر را نیز به این دو مهم توصيه مي کرد و به قرآن و نهج البلاغه نیز علاقه زيادي داشت. پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي خاندان پهلوي آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید. آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد.

خاطرات

  • خاطره از زبان مادر شهید:

وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد. شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1[۱]

پانویس

  1. سایت نوید شاهد

رده‌ها