شهید علی اکبر نادری: تفاوت بین نسخهها
(۳ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = علی اکبر نادری | ||
+ | |تصویر = aliakbar-naderi.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[1333]] | ||
+ | |شهادت = [[الگو:شهدای 28 آذر|1359/09/28]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
شهيد علي اکبر نادري | شهيد علي اکبر نادري | ||
سطر ۷: | سطر ۳۸: | ||
پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي [[خاندان پهلوي]] آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید. | پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي [[خاندان پهلوي]] آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید. | ||
آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد. | آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد. | ||
− | |||
− | |||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
سطر ۱۴: | سطر ۴۳: | ||
* خاطره از زبان مادر شهید: | * خاطره از زبان مادر شهید: | ||
وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد. | وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد. | ||
− | شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1<ref>سایت نوید | + | شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1<ref>[http://navideshahed.com/fa/news/425445 سایت نوید شاهد]</ref> |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | + | <references /> | |
− | + | == ردهها == | |
+ | {{ترتیبپیشفرض:علی_اکبر_نادری}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان فارس]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان فسا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۸
علی اکبر نادری | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1333 |
شهادت | 1359/09/28 |
شهيد علي اکبر نادري
محتویات
زندگینامه
شهيد علي اکبر نادري در سال 1333 در خانواده ای مؤمن و متدين در بخش نوبندگان به دنيا آمد و بزرگ شد. دوران پر نشاط کودکي را در دامان پدر و مادري مهربان گذراند و با شور و نشاط کودکانه، راهي مدرسه شد. وي دوران تحصيلی را یک به یک پشت سر گذاشت و تحصیلات خود را تا سوم دبيرستان در رشته طبيعي به پايان رساند. او در کنار درس، به کار و فعالیت می پرداخت و به کشاورزي و مکانيکي علاقه زيادي نشان مي داد. به مطالعه کردن هم علاقمند بود و کتاب هاي شهيد مطهري را مي خواند. نماز و روزه را هرگز فراموش نمي کرد و خواهران و پدر و مادر را نیز به این دو مهم توصيه مي کرد و به قرآن و نهج البلاغه نیز علاقه زيادي داشت. پس از اتمام سال سوم دبیرستان، وارد ارتش شد و بعد از چندي که از خدمت وی در ارتش گذشت، بيشتر با جنايت هاي خاندان پهلوي آشنا گرديد و از اينکه در ارتش خدمت مي کرد، بسیار ناراحت بود و رنج می کشید تا اینکه بالأخره انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و ایشان نیز از این امر بسیار مسرور گردید. آن شهید بزرگوار در زمان جنگ به جبهه رفت و به مبارزه با دشمنان پرداخت و در خونين شهر به دست مزدوران مجروح گرديد و به بيمارستان امام خميني تهران منتقل گرديد و بعد از دو ماه که در بيمارستان بستري بود، سرانجام در تاريخ 1359/09/28 به شهادت رسيد.
خاطرات
- خاطره از زبان مادر شهید:
وقتی که انقلاب شد کمتر به خانه می آمد و ما نگرانش می شدیدم. یک روز به او گفتم که چرا به مرخصی نمی آیی؟ شهید گفت: باید کار کرد تا پولی که از بیت المال می گیرم حلال باشد و خداوند از ما راضی گردد. شهید از وقتی که خودش را شناخت، فکر و ذکرش بیچارگان بود و همیشه از قلبش شکایت داشت و می گفت قلبم تاریک است و کارنامه اعمالم سیاه است و پر از گناه. ولی اینطور نبود. قلبش پر از نور بود. او می گفت اگر قلبم پاک بود شهید می شدم. همیشه می گفت دلم می خواهد شهید شوم. بهش می گفتم: مادر اینطور نگو و اگر تو شهید شوی من چه کار کنم؟ من هم می میرم. شهید مرا دلداری داد و گفت این همه جوان شهید شده اند. من که کسی نیستم و بعد هم گفت مادر اگر یک وقتی من رفتم جبهه و شهید شدم نارحت نشوید و برایم گریه نکنید و همیشه و همه جا فکر و ذکرش شهادت بود و سرانجام هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد.1[۱]