شهید احمد فشانجردی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «کد شهید: 6527687 تاریخ تولد : نام : احمد محل تولد : سبزوار نام خانوادگی :...» ایجاد کرد)
 
سطر ۹: سطر ۹:
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
 
گلزار :     
 
گلزار :     
خاطرات
+
==خاطرات==
 +
 
 +
امر به معروف و نهی از منکر
  
    امر به معروف و نهی از منکر
 
 
موضوع    امر به معروف و نهي از منکر
 
موضوع    امر به معروف و نهي از منکر
 +
 
راوی    لیلا جغتایی
 
راوی    لیلا جغتایی
 +
 
متن کامل خاطره
 
متن کامل خاطره
  
یک بار من به همراه دیگر همسایه ها جلوی در خانه ایستاده بودیم می کردیم که یکباره احمد مرا صدا زد و گفت: مادر بیا من رفتم مرا برد نزدیک تنور که روشن بود و دستم را روی تنور گذاشت به صورتی که دستم داشت می سوخت و به من گفت : مادر جان آتش تنور آسانتر از آتش جهنم است پس این آتش را بچش تا خود را گرفتار آتش جهنم نکنی .گفتم : مگر چی شده گفت: چرا با دیسگران غیبت می کنید.
+
یک بار من به همراه دیگر همسایه ها جلوی در خانه ایستاده بودیم می کردیم که یکباره احمد مرا صدا زد و گفت: مادر بیا من رفتم مرا برد نزدیک تنور که روشن بود و دستم را روی تنور گذاشت به صورتی که دستم داشت می سوخت و به من گفت : مادر جان آتش تنور آسانتر از آتش جهنم است پس این آتش را بچش تا خود را گرفتار آتش جهنم نکنی .گفتم : مگر چی شده گفت: چرا با دیسگران غیبت می کنید.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16006 سایت یاران رضا]</ref>
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16006
+
==پانویس==
 +
<references />

نسخهٔ ‏۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۷

کد شهید: 6527687 تاریخ تولد : نام : احمد محل تولد : سبزوار نام خانوادگی : فشانجردی‌ تاریخ شهادت : 1365/10/14 نام پدر : برات‌محمد مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار :

خاطرات

امر به معروف و نهی از منکر

موضوع امر به معروف و نهي از منکر

راوی لیلا جغتایی

متن کامل خاطره

یک بار من به همراه دیگر همسایه ها جلوی در خانه ایستاده بودیم می کردیم که یکباره احمد مرا صدا زد و گفت: مادر بیا من رفتم مرا برد نزدیک تنور که روشن بود و دستم را روی تنور گذاشت به صورتی که دستم داشت می سوخت و به من گفت : مادر جان آتش تنور آسانتر از آتش جهنم است پس این آتش را بچش تا خود را گرفتار آتش جهنم نکنی .گفتم : مگر چی شده گفت: چرا با دیسگران غیبت می کنید.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا