شهید غلام رضا باقی نژاد حاجی محمدی: تفاوت بین نسخهها
Kheyri9803 (بحث | مشارکتها) (←وصیت نامه) |
جز (ویرایش Jafarnezhad98 (بحث) به آخرین تغییری که Kheyri9803 انجام داده بود واگردانده شد) |
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۰
شهید غلام رضا باقی نژادحاجی محمدی تاریخ تولد :1340/05/07 تاریخ شهادت : 1360/05/11 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا
زندگی نامه
به گفته پدر شهید، رضا در عین مهربانی و دینداری جدی، و در انجام فرایض دینی بسیار كوشا بود و پیش از انجام هر كاری رضای خداوند را در نظر می گرفت، برادری دلسوز برای خواهر و برادر كوچكش بود، هر چه بود لطف خداست كه شامل حال غلام رضا گشت، رضا، به امر خدا گوش فرا داد و راه انبیا و اولیا و ولایت فقیه را ادامه داد تا به یقین كامل رسید، سپس تصمیم گرفت به خدمت مقدس سربازی برود، در دوران سربازی به اهواز اعزام شد و همواره از این كه در خط مقدم جبهه نبود اظهار نارضایتی می كرد و با درخواست از فرمانده گردان، تیمسار ظهیرنژاد، توفیق یافت در خط مقدم حضور یابد.
من (مادر شهید) به همراه پدرش عازم زیارت كربلای معلی بودیم، شب در خواب دیدم آقا امام حسین (ع) به منزل ما تشریف آوردند و فرمودند: به محض دیدن گنبد من، ابتدا حاجت رضا را از من بخواه، رضا نامه ای به محضر حضرت امام حسین(ع) نوشته بود و من پس از تشرف به كربلا به فرمان آقایم امام حسین(ع) نامه رضا را به داخل ضریح انداختم.
یك روز صبح در حالی كه مشغول صبحانه خوردن بودیم، شادی فراوانی در چهره رضا دیدم، علت را جویا شدم گفت: مپرس ولی بالاخره با اصرار و كنجكاوی موضوع را برایم تعریف كرد، گفت: شب موقعی كه در حال راز و نیاز با پروردگارم بودم از او خواستم همان گونه كه با پیامبرانش صحبت می كرد با من هم سخن بگوید و نشانه ای از وجود بی كرانش را بر من نشان دهد كه متوجه دایره نورانی بزرگی بر روی دیوار اتاق شدم و با آن شروع به صحبت كردم و متوجه شدم كه نور خداست و تمام درخواست هایم را عرض كردم و پس از اتمام سخنانم، دیگر چیزی ندیدم.
شهید غلامرضا باقی نژاد در تاریخ، 1360/05/11 در یكی از عملیات ها بر اثر اصابت گلوله به ناحیه ی سرش، به دیدار محبوب شتافت.
وصیت نامه
این جانب غلام رضا باقی نژاد، فرزند علی، با اطلاع كامل و با آگاهی تمام و صحیح، تصمیم به آمدن به سربازی و جبهه را گرفتم؛ من همیشه در آرزوی جهاد برای اسلام بوده و هستم. خدایا، این اندك را از من قبول كن، كاش صد جان داشتم و در راه تو می دادم، خدایا به حقانیت اسلام به عنوان یك مكتب انسان ساز پی برده ام، بنابراین باید در راه آن و تحققش كوشا باشم.
پدر و مادر بزرگوار و عزیزم، در مرگم، در رهایی از قیود طبیعی من، گریه نكنید، زیرا تولدی دیگر یافته ام، زندگی دارم، البته به نوعی كه بالاتر از زندگی مادی است، گریه نكنید، زیرا بازگشتنی نیستم، زیرا خداوند را خوش نیاید، كوشا باشید در تربیت بقیه فرزندانتان، خیلی خیلی.
گریه نكنید، بعد از صد و بیست سال پیش من می آیید و باز در كنار یكدیگر خواهیم بود، خدایا خدایا، من نمی خواهم بعد از شهادتم كمر پدر و مادرم بشكند، نباید چنین استدلالی داشته باشید، مومن اندوهناك نمی شود زیرا خدا را دارد، چیزی را كه در راه خدا داده اید طلب برگشت آن را نكنید. گریه نكنید، خواهش می كنم، دشمنان اسلام و این انقلاب را شاد نكنید. دشمنان امام را شاد نكنید، غصه هم نخورید، اگر می خواهید روحم در عذاب نباشد، خواهش می كنم غصه هم نخورید، من سعی می كنم به خوابتان بیایم و حتماً منتظر تماس با من باشید به هر صورت.
نگارخانه تصاویر
منبع سایت شهدای ارتش http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/3787