شهید سید احمد قدمگاهی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
 +
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = سیداحمدقدمگاهی‌
 +
|تصویر                  =
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  =[[نیشابور]]
 +
|شهادت                  = [[خرمشهر، 1361/02/10]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                =
 +
|مفقود                  =
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          = [[لشکر 5 نصر]]
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  = [[مخابرات‌وبی‌سیم‌]]
 +
|جنگ‌‌ها                  =
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =[[ دانش آموز]]
 +
|خانواده                =نام پدر: علی
 +
}}
 +
 +
 +
 +
 
کد شهید : 6123472  
 
کد شهید : 6123472  
  
سطر ۶: سطر ۴۰:
  
 
نام پدر : علی‌
 
نام پدر : علی‌
 
تاریخ تولد :
 
  
 
محل تولد : نیشابور
 
محل تولد : نیشابور
سطر ۱۵: سطر ۴۷:
 
مکان شهادت : خرمشهر
 
مکان شهادت : خرمشهر
  
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
+
تحصیلات : نامشخص  
  
شغل : دانش آموز یگان خدمتی : لشکر 5 نصر
+
شغل : دانش آموز  
 +
 
 +
یگان خدمتی : لشکر 5 نصر
  
 
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
 
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
  
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابرات‌وبی‌سیم‌
+
نوع عضویت : سایر شهدا  
  
گلزار :
+
مسئولیت : مخابرات‌وبی‌سیم‌
  
وصیتنامه
+
==وصیتنامه==
  
 
بسم الله الرحمن الرحيم با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام به شهداي راه اسلام و با تحسين به امت شهيد پرور ايران اکنون که در اين زمان که عصر کشمکش ناميده اند و شيطانهاي حاکم بر جوامع بشري منافع خود را از خوردن دسترنج و مکيدن خون مستضعفين به دست مي آورند و دنياي ما هم کاملاً در اين وضعيت به سر مي برد، بارديگر دين اسلام پس از 1400 سال به وسيله ريخته شدن خون بهترين عزيزان اين امت تازه گرديد و حال آنکه رهبران اين انقلاب تأکيد بر اين دارند که دستورات و قوانين قرآن کريم را به مرحله عمل درآورند به شما برادران و خواهران دينيم بايد بگويم که قرآن و اسلام ما چه در صدر اسلام و چه در اين زمان ، دشمنان زيادي داشته و خواهد داشت و تا اين لحظه که دين اسلام به اين صورت درآمده و بهاي اين نعمت گرانقدر ، خونهاي بسيار پاک و با ارزش است که به پاي اين درخت بارور اسلام ريخته شده ، در اين مقطع زماني که به کشورهاي انقلابي ايران ، جنگي ناخواسته ازطرف شياطين تحميل شده و مشکل اصلي کشور ما جنگ است ، به ياري حسين زمانمان برخيزيم و اين انسان نستوه و مسلمان را در ميدان جنگ با شياطين تنها نگذاريم و به پاي اين انقلاب و اسلام عزيزمان آنقدر خون بريزيم که موجب پيروزي اسلام برکفر شود که براستي هم اسلام نيازمند به اين خون انسانهاي خدايي مي باشد پس برادرم ! من و تو بايد خون خود را فداي اسلام کنيم تا آن را از دسايس و دامهاي شياطين محفوظ نگه داريم . به اميد به مورد عمل درآمدن دستورات قرآن کريم در سراسر جهان و ظهور حضرت مهدي (عج) . و اکنون پيام فرزندتان سيد احمد به شما خانواده عزيزم . 1- پدرم ! از اينکه يکي از فرزندان خود را در راه اسلام دادي اميدوارم که کوچکترين ناراحتي به خود راه ندهي و مرا هم حلال کني که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : اگر در راه خدا بميريد و يا کشته شويد غم مداريد که به رحمت ايزدي پيوسته و به سوي خدا محشور خواهي شد . 2- و اکنون تو اي مادرم که آرزوي دامادي من را در دل داشتي ، به تو مي خواهم بگويم که دامادي من ، به جبهه آمدنم و حجله عروسي من ، حجله شهادت من است . از تو مادر عزيز و دلبندم کي خواهم که مرا حلال کني و اميدوارم که هر چقدر که مي تواني صبور باشي و با خداي خود ارتباط بيشتري برقرار کني و از خدا تقاضاي صبر کني و شما اي برادران عزيز و اميد من ! از شما تقاضا دارم که با قرآن ارتباط بيشتري پيدا کنيد تا اينکه از رسالتي که بر دوش شماست بيشتر آگاه شويد و بهتر عمل کنيد . اميد آنکه اهداف ناقص مانده مرا دنبال کرده و به طور مثبت آنرا به پايان رسانيد . والسلام به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام در سراسر جهان به رهبري امام خميني تاريخ شب 10/2/61 جبهه جنوب
 
بسم الله الرحمن الرحيم با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام به شهداي راه اسلام و با تحسين به امت شهيد پرور ايران اکنون که در اين زمان که عصر کشمکش ناميده اند و شيطانهاي حاکم بر جوامع بشري منافع خود را از خوردن دسترنج و مکيدن خون مستضعفين به دست مي آورند و دنياي ما هم کاملاً در اين وضعيت به سر مي برد، بارديگر دين اسلام پس از 1400 سال به وسيله ريخته شدن خون بهترين عزيزان اين امت تازه گرديد و حال آنکه رهبران اين انقلاب تأکيد بر اين دارند که دستورات و قوانين قرآن کريم را به مرحله عمل درآورند به شما برادران و خواهران دينيم بايد بگويم که قرآن و اسلام ما چه در صدر اسلام و چه در اين زمان ، دشمنان زيادي داشته و خواهد داشت و تا اين لحظه که دين اسلام به اين صورت درآمده و بهاي اين نعمت گرانقدر ، خونهاي بسيار پاک و با ارزش است که به پاي اين درخت بارور اسلام ريخته شده ، در اين مقطع زماني که به کشورهاي انقلابي ايران ، جنگي ناخواسته ازطرف شياطين تحميل شده و مشکل اصلي کشور ما جنگ است ، به ياري حسين زمانمان برخيزيم و اين انسان نستوه و مسلمان را در ميدان جنگ با شياطين تنها نگذاريم و به پاي اين انقلاب و اسلام عزيزمان آنقدر خون بريزيم که موجب پيروزي اسلام برکفر شود که براستي هم اسلام نيازمند به اين خون انسانهاي خدايي مي باشد پس برادرم ! من و تو بايد خون خود را فداي اسلام کنيم تا آن را از دسايس و دامهاي شياطين محفوظ نگه داريم . به اميد به مورد عمل درآمدن دستورات قرآن کريم در سراسر جهان و ظهور حضرت مهدي (عج) . و اکنون پيام فرزندتان سيد احمد به شما خانواده عزيزم . 1- پدرم ! از اينکه يکي از فرزندان خود را در راه اسلام دادي اميدوارم که کوچکترين ناراحتي به خود راه ندهي و مرا هم حلال کني که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : اگر در راه خدا بميريد و يا کشته شويد غم مداريد که به رحمت ايزدي پيوسته و به سوي خدا محشور خواهي شد . 2- و اکنون تو اي مادرم که آرزوي دامادي من را در دل داشتي ، به تو مي خواهم بگويم که دامادي من ، به جبهه آمدنم و حجله عروسي من ، حجله شهادت من است . از تو مادر عزيز و دلبندم کي خواهم که مرا حلال کني و اميدوارم که هر چقدر که مي تواني صبور باشي و با خداي خود ارتباط بيشتري برقرار کني و از خدا تقاضاي صبر کني و شما اي برادران عزيز و اميد من ! از شما تقاضا دارم که با قرآن ارتباط بيشتري پيدا کنيد تا اينکه از رسالتي که بر دوش شماست بيشتر آگاه شويد و بهتر عمل کنيد . اميد آنکه اهداف ناقص مانده مرا دنبال کرده و به طور مثبت آنرا به پايان رسانيد . والسلام به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام در سراسر جهان به رهبري امام خميني تاريخ شب 10/2/61 جبهه جنوب
  
خاطرات
+
==خاطرات==
  
 
عشق شهادت
 
عشق شهادت
 
موضوع : عشق شهادت
 
  
 
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
 
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
همان لحظات ابتدایی که وارد پادگان 92 زرهی اهواز شدیم همه را به خط کردند تا به همه پلاک بدهند . وقتی که همه پلاکها را تحویل گرفتند . سید احمد گفت : بچه ها من این بار شهید می شوم .
  
 
همان لحظات ابتدایی که وارد پادگان 92 زرهی اهواز شدیم همه را به خط کردند تا به همه پلاک بدهند . وقتی که همه پلاکها را تحویل گرفتند . سید احمد گفت : بچه ها من این بار شهید می شوم .
 
  
 
خاطرات سیاسی
 
خاطرات سیاسی
 
موضوع : خاطرات سياسي
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
هنگام تشییع جنازه شهید سید اسماعیل حسینی اولین شهید نیشابور که در تظاهرات به شهادت رسیده بود سید احمد در آن زمان محصل بود . مدیر مدرسه آنها اجازه نداده بود که دانش آموزان در تشییع جنازه شرکت کنند . ولی سید احمد همراه با دوستانش از کلاسها بیرون می دوند و در کنار مردم علیه رژیم گذشته شعار می دهند و در تشییع جنازه هم شرکت می کنند .
  
 
هنگام تشییع جنازه شهید سید اسماعیل حسینی اولین شهید نیشابور که در تظاهرات به شهادت رسیده بود سید احمد در آن زمان محصل بود . مدیر مدرسه آنها اجازه نداده بود که دانش آموزان در تشییع جنازه شرکت کنند . ولی سید احمد همراه با دوستانش از کلاسها بیرون می دوند و در کنار مردم علیه رژیم گذشته شعار می دهند و در تشییع جنازه هم شرکت می کنند .
 
  
 
اولین اعزام
 
اولین اعزام
 
موضوع : اولين اعزام
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
 
  
 +
آخرین شبی که قرار بود سید احمد به مناطق جنگی برود، با دیگر بسیجیان در مسجد محل تا صبح به خواندن دعا و نوحه مشغول بودند . وقتی من به چهره او نگاه می کردم یک حالت روحانی داشت و مشخص بود که او شهید می شود .
  
آخرین شبی که قرار بود سید احمد به مناطق جنگی برود، با دیگر بسیجیان در مسجد محل تا صبح به خواندن دعا و نوحه مشغول بودند . وقتی من به چهره او نگاه می کردم یک حالت روحانی داشت و مشخص بود که او شهید می شود .
 
  
 
خواب و رویای شهید
 
خواب و رویای شهید
 
موضوع : خواب و روياي شهيد
 
  
 
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
 
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
یک روز رو کرد به ما و گفت : من دیشب خواب شهید بهشتی را دیدم که در یک جا جمع شده بودیم و شهید بهشتی برایمان سخنرانی می کرد . او گفت : من آرزو دارم که ان شاءالله روزی برسد که من هم شهید بشوم و در کنار شهید بهشتی قرار بگیرم .
  
 
یک روز رو کرد به ما و گفت : من دیشب خواب شهید بهشتی را دیدم که در یک جا جمع شده بودیم و شهید بهشتی برایمان سخنرانی می کرد . او گفت : من آرزو دارم که ان شاءالله روزی برسد که من هم شهید بشوم و در کنار شهید بهشتی قرار بگیرم .
 
  
 
خواب و رویای شهید
 
خواب و رویای شهید
 
موضوع : خواب و روياي شهيد
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
موقعی که ما با هم در بیرجند آموزش می دیدیم سید احمد می گفت : من خواب دیده ام که شهید می شوم . اما او گفته بود این مطلب را به پدر و مادرم نگوئید
  
  
موقعی که ما با هم در بیرجند آموزش می دیدیم سید احمد می گفت : من خواب دیده ام که شهید می شوم . اما او گفته بود این مطلب را به پدر و مادرم نگوئید
 
  
 
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
 
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
 
موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
یکبار یکی از همسایه هایمان را دیدم که بر سر مزار سید احمد رفته و دارد گریه می کند . و به حالت درخواست اجابت از کسی (امامزاده) نخ بر سر مقبر شهید بسته بود . من به او گفتم : این چه کاری است؟ او در جواب گفت : شب قبل دیدم سید احمد دارد در کوچه راه می رود . جلو آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت : چرا شما اینقدر ناراحتی؟ گفتم : مشکل دارم . او به من گفت : دنبال من بیا و مرا به مزار شهدا برد . سر مزار خودش رفتیم . در قبر باز شد من با او رفتیم داخل قبر دیدم دور تا دور آقایان خیلی نورانی نشسته بودند و سید احمد آنها را به من معرفی می کرد . حضرت علی (ع) و دیگر ائمه آن جا بودند که به من گفت : شما مشکلت را به اینها بگو تا حل کنند من می خواستم خواسته ام را بگویم که در همین حین از خواب بیدار شدم.
  
 
یکبار یکی از همسایه هایمان را دیدم که بر سر مزار سید احمد رفته و دارد گریه می کند . و به حالت درخواست اجابت از کسی (امامزاده) نخ بر سر مقبر شهید بسته بود . من به او گفتم : این چه کاری است؟ او در جواب گفت : شب قبل دیدم سید احمد دارد در کوچه راه می رود . جلو آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت : چرا شما اینقدر ناراحتی؟ گفتم : مشکل دارم . او به من گفت : دنبال من بیا و مرا به مزار شهدا برد . سر مزار خودش رفتیم . در قبر باز شد من با او رفتیم داخل قبر دیدم دور تا دور آقایان خیلی نورانی نشسته بودند و سید احمد آنها را به من معرفی می کرد . حضرت علی (ع) و دیگر ائمه آن جا بودند که به من گفت : شما مشکلت را به اینها بگو تا حل کنند من می خواستم خواسته ام را بگویم که در همین حین از خواب بیدار شدم
 
 
بدون موضوع
 
 
موضوع : بدون موضوع
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
متن کامل خاطره
 
 
  
 
یکبار سه تا از پسرانم حالشان خیلی بد شده بود . ولی سید احمد حالش نسبت به دو برادر دیگر خیلی وخیم بود . نزدیک غروب بود و وسیله ای برای رفتن به شهر پیدا نکردیم . لذا به ائمه معصومین متوسل شدم و تذر کردم تا او ان شاءالله خوب بشود . و می گفتم : خدایا پسرم را به تو سپردم . صبح که از خواب بلند شد دیدم که حالش خوب شده است
 
یکبار سه تا از پسرانم حالشان خیلی بد شده بود . ولی سید احمد حالش نسبت به دو برادر دیگر خیلی وخیم بود . نزدیک غروب بود و وسیله ای برای رفتن به شهر پیدا نکردیم . لذا به ائمه معصومین متوسل شدم و تذر کردم تا او ان شاءالله خوب بشود . و می گفتم : خدایا پسرم را به تو سپردم . صبح که از خواب بلند شد دیدم که حالش خوب شده است
  
 
روزه
 
روزه
 
موضوع : روزه
 
  
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
 
راوی : سیدعلی قدمگاهی
  
متن کامل خاطره
+
در ماه رمضان سید احمد که باید برای رفتن به مدرسه به مشهد می رفت . قبل از اذان به روستا بر می گشت تا روزه اش باطل نشود و بعد از ظهر دوباره می رفت که این مسأله با ایجاد مشکلاتی برای او شده بود . با چند تن از دوستانش مجبور شد که برای اینکه روزه اش باطل نشود در مشهد اتاقی اجاره کرد و مدّت یک ماه را در مشهد ماند تا روزه اش را تمام و کمال بگیرد.
  
 
در ماه رمضان سید احمد که باید برای رفتن به مدرسه به مشهد می رفت . قبل از اذان به روستا بر می گشت تا روزه اش باطل نشود و بعد از ظهر دوباره می رفت که این مسأله با ایجاد مشکلاتی برای او شده بود . با چند تن از دوستانش مجبور شد که برای اینکه روزه اش باطل نشود در مشهد اتاقی اجاره کرد و مدّت یک ماه را در مشهد ماند تا روزه اش را تمام و کمال بگیرد.
 
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2016568 یاران رضا]</ref>
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2016568 یاران رضا]</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references/>
 
<references/>
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:سید احمد قدمگاهی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان  خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان نیشابور]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۶

سیداحمدقدمگاهی‌
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد نیشابور
شهادت خرمشهر، 1361/02/10
یگانهای خدمت لشکر 5 نصر
سمت‌ها مخابرات‌وبی‌سیم‌
شغل دانش آموز
خانواده نام پدر: علی



کد شهید : 6123472

نام : سیداحمد

نام خانوادگی : قدمگاهی‌

نام پدر : علی‌

محل تولد : نیشابور

تاریخ شهادت : 1361/02/10

مکان شهادت : خرمشهر

تحصیلات : نامشخص

شغل : دانش آموز

یگان خدمتی : لشکر 5 نصر

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا

مسئولیت : مخابرات‌وبی‌سیم‌

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحيم با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام به شهداي راه اسلام و با تحسين به امت شهيد پرور ايران اکنون که در اين زمان که عصر کشمکش ناميده اند و شيطانهاي حاکم بر جوامع بشري منافع خود را از خوردن دسترنج و مکيدن خون مستضعفين به دست مي آورند و دنياي ما هم کاملاً در اين وضعيت به سر مي برد، بارديگر دين اسلام پس از 1400 سال به وسيله ريخته شدن خون بهترين عزيزان اين امت تازه گرديد و حال آنکه رهبران اين انقلاب تأکيد بر اين دارند که دستورات و قوانين قرآن کريم را به مرحله عمل درآورند به شما برادران و خواهران دينيم بايد بگويم که قرآن و اسلام ما چه در صدر اسلام و چه در اين زمان ، دشمنان زيادي داشته و خواهد داشت و تا اين لحظه که دين اسلام به اين صورت درآمده و بهاي اين نعمت گرانقدر ، خونهاي بسيار پاک و با ارزش است که به پاي اين درخت بارور اسلام ريخته شده ، در اين مقطع زماني که به کشورهاي انقلابي ايران ، جنگي ناخواسته ازطرف شياطين تحميل شده و مشکل اصلي کشور ما جنگ است ، به ياري حسين زمانمان برخيزيم و اين انسان نستوه و مسلمان را در ميدان جنگ با شياطين تنها نگذاريم و به پاي اين انقلاب و اسلام عزيزمان آنقدر خون بريزيم که موجب پيروزي اسلام برکفر شود که براستي هم اسلام نيازمند به اين خون انسانهاي خدايي مي باشد پس برادرم ! من و تو بايد خون خود را فداي اسلام کنيم تا آن را از دسايس و دامهاي شياطين محفوظ نگه داريم . به اميد به مورد عمل درآمدن دستورات قرآن کريم در سراسر جهان و ظهور حضرت مهدي (عج) . و اکنون پيام فرزندتان سيد احمد به شما خانواده عزيزم . 1- پدرم ! از اينکه يکي از فرزندان خود را در راه اسلام دادي اميدوارم که کوچکترين ناراحتي به خود راه ندهي و مرا هم حلال کني که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : اگر در راه خدا بميريد و يا کشته شويد غم مداريد که به رحمت ايزدي پيوسته و به سوي خدا محشور خواهي شد . 2- و اکنون تو اي مادرم که آرزوي دامادي من را در دل داشتي ، به تو مي خواهم بگويم که دامادي من ، به جبهه آمدنم و حجله عروسي من ، حجله شهادت من است . از تو مادر عزيز و دلبندم کي خواهم که مرا حلال کني و اميدوارم که هر چقدر که مي تواني صبور باشي و با خداي خود ارتباط بيشتري برقرار کني و از خدا تقاضاي صبر کني و شما اي برادران عزيز و اميد من ! از شما تقاضا دارم که با قرآن ارتباط بيشتري پيدا کنيد تا اينکه از رسالتي که بر دوش شماست بيشتر آگاه شويد و بهتر عمل کنيد . اميد آنکه اهداف ناقص مانده مرا دنبال کرده و به طور مثبت آنرا به پايان رسانيد . والسلام به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام در سراسر جهان به رهبري امام خميني تاريخ شب 10/2/61 جبهه جنوب

خاطرات

عشق شهادت

راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی

همان لحظات ابتدایی که وارد پادگان 92 زرهی اهواز شدیم همه را به خط کردند تا به همه پلاک بدهند . وقتی که همه پلاکها را تحویل گرفتند . سید احمد گفت : بچه ها من این بار شهید می شوم .


خاطرات سیاسی

راوی : سیدعلی قدمگاهی

هنگام تشییع جنازه شهید سید اسماعیل حسینی اولین شهید نیشابور که در تظاهرات به شهادت رسیده بود سید احمد در آن زمان محصل بود . مدیر مدرسه آنها اجازه نداده بود که دانش آموزان در تشییع جنازه شرکت کنند . ولی سید احمد همراه با دوستانش از کلاسها بیرون می دوند و در کنار مردم علیه رژیم گذشته شعار می دهند و در تشییع جنازه هم شرکت می کنند .


اولین اعزام

راوی : سیدعلی قدمگاهی


آخرین شبی که قرار بود سید احمد به مناطق جنگی برود، با دیگر بسیجیان در مسجد محل تا صبح به خواندن دعا و نوحه مشغول بودند . وقتی من به چهره او نگاه می کردم یک حالت روحانی داشت و مشخص بود که او شهید می شود .


خواب و رویای شهید

راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی

یک روز رو کرد به ما و گفت : من دیشب خواب شهید بهشتی را دیدم که در یک جا جمع شده بودیم و شهید بهشتی برایمان سخنرانی می کرد . او گفت : من آرزو دارم که ان شاءالله روزی برسد که من هم شهید بشوم و در کنار شهید بهشتی قرار بگیرم .


خواب و رویای شهید

راوی : سیدعلی قدمگاهی

موقعی که ما با هم در بیرجند آموزش می دیدیم سید احمد می گفت : من خواب دیده ام که شهید می شوم . اما او گفته بود این مطلب را به پدر و مادرم نگوئید


خواب و رویای دیگران درمورد شهید

راوی : سیدعلی قدمگاهی

یکبار یکی از همسایه هایمان را دیدم که بر سر مزار سید احمد رفته و دارد گریه می کند . و به حالت درخواست اجابت از کسی (امامزاده) نخ بر سر مقبر شهید بسته بود . من به او گفتم : این چه کاری است؟ او در جواب گفت : شب قبل دیدم سید احمد دارد در کوچه راه می رود . جلو آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت : چرا شما اینقدر ناراحتی؟ گفتم : مشکل دارم . او به من گفت : دنبال من بیا و مرا به مزار شهدا برد . سر مزار خودش رفتیم . در قبر باز شد من با او رفتیم داخل قبر دیدم دور تا دور آقایان خیلی نورانی نشسته بودند و سید احمد آنها را به من معرفی می کرد . حضرت علی (ع) و دیگر ائمه آن جا بودند که به من گفت : شما مشکلت را به اینها بگو تا حل کنند من می خواستم خواسته ام را بگویم که در همین حین از خواب بیدار شدم.


راوی : سیدعلی قدمگاهی

یکبار سه تا از پسرانم حالشان خیلی بد شده بود . ولی سید احمد حالش نسبت به دو برادر دیگر خیلی وخیم بود . نزدیک غروب بود و وسیله ای برای رفتن به شهر پیدا نکردیم . لذا به ائمه معصومین متوسل شدم و تذر کردم تا او ان شاءالله خوب بشود . و می گفتم : خدایا پسرم را به تو سپردم . صبح که از خواب بلند شد دیدم که حالش خوب شده است

روزه

راوی : سیدعلی قدمگاهی

در ماه رمضان سید احمد که باید برای رفتن به مدرسه به مشهد می رفت . قبل از اذان به روستا بر می گشت تا روزه اش باطل نشود و بعد از ظهر دوباره می رفت که این مسأله با ایجاد مشکلاتی برای او شده بود . با چند تن از دوستانش مجبور شد که برای اینکه روزه اش باطل نشود در مشهد اتاقی اجاره کرد و مدّت یک ماه را در مشهد ماند تا روزه اش را تمام و کمال بگیرد.

[۱]

پانویس

  1. یاران رضا

رده