شهید مهدی قاسمی روشناوند: تفاوت بین نسخهها
(۳ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = مهدی قاسمی روشناوند | ||
+ | |تصویر = مهدیقاسمیروشناوند.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[گناباد]] | ||
+ | |شهادت = [[۱۳۶۵/۴/۱]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = [[بهشت قاسم ]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = رزمنده | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = نامشخص | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر[[ غلامرضا]] | ||
+ | }} | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ==خاطرات== | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | خاطرات | + | |
− | + | * احساس مسؤلیت | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند. | + | به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند.راوی شهربانو قاسمی |
− | + | ||
− | + | ||
− | راوی شهربانو قاسمی | + | |
− | + | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد. | + | * تواضع و فروتنی |
− | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16436 یاران رضا]</ref> | + | |
+ | به خاطر دارم قبل از این که مهدی به خدمت سربازی اعزام شود، یک شب او را برای شام دعوت کردم. برادر بزرگم نیز در خانه حضور داشت و هنگامی که مهدی مقداری پول در حدود ده هزار تومان به او هدیه داد ولی مهدی نپذیرفت و از گرفتن پول امتناع ورزید. مجددا پدرم همان مقدار پول را به عنوان هدیه به مهدی داد ولی باز هم قبول نکرد و گفت: پدر جان ، پولی که شما برای به دست آوردن آن زحمت زیادی کشیده اید من نمی توانم براحتی خرج کنم.راوی شهربانو قاسمی | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | * لحظه و نحوه شهادت | ||
+ | |||
+ | یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.راوی غلامرضا قاسمی.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16436 یاران رضا]</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:مهدیقاسمیروشناوند.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: مهدیقاسمیروشناوند}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان گناباد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۵
مهدی قاسمی روشناوند | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | گناباد |
شهادت | ۱۳۶۵/۴/۱ |
محل دفن | بهشت قاسم |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
تحصیلات | نامشخص |
خانواده | نام پدر غلامرضا |
محتویات
خاطرات
- احساس مسؤلیت
به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند.راوی شهربانو قاسمی
- تواضع و فروتنی
به خاطر دارم قبل از این که مهدی به خدمت سربازی اعزام شود، یک شب او را برای شام دعوت کردم. برادر بزرگم نیز در خانه حضور داشت و هنگامی که مهدی مقداری پول در حدود ده هزار تومان به او هدیه داد ولی مهدی نپذیرفت و از گرفتن پول امتناع ورزید. مجددا پدرم همان مقدار پول را به عنوان هدیه به مهدی داد ولی باز هم قبول نکرد و گفت: پدر جان ، پولی که شما برای به دست آوردن آن زحمت زیادی کشیده اید من نمی توانم براحتی خرج کنم.راوی شهربانو قاسمی
- لحظه و نحوه شهادت
یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.راوی غلامرضا قاسمی.[۱]