شهید عبد الرحیم قبادی‌ محبی‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۳ نسخه‌های متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
   
+
  {{جعبه اطلاعات افراد نظامی
کد شهید: 6412044
+
|نام فرد                = عبد الرحیم قبادی محبی
 
+
|تصویر                  =
نام : عبدالرحیم‌
+
|توضیح تصویر            =
 
+
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
نام خانوادگی : قبادی‌محبی‌
+
|شهرت                  =
 
+
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
نام پدر : حجی‌
+
|تولد                   =  [[ فردوس ]]
 
+
|شهادت                 = [[ ۱۳۶۴/۱۲/۲۱]]
محل تولد : فردوس
+
|وفات                  =
 
+
|مرگ                    =
تاریخ شهادت : 1364/12/21
+
|محل دفن                =
 
+
|مفقود                  = 
تحصیلات : نامشخص
+
|جانباز                =
+
|اسارت                  =
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
+
|نیرو                  =
 
+
|یگانهای خدمت          =
نوع عضویت : سایر شهدا
+
|طول خدمت              =
 
+
|درجه                  =
مسئولیت : فرمانده گروهان-ادوات
+
|سمت‌ها                  = فرمانده گروهان _ ادوات  
 
+
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
+
|نشان‌های لیاقت          =
==خاطرات==
+
|عملیات‌              =  
 
+
|فعالیت‌ها              =  
 +
|تحصیلات                = نامشخص
 +
|تخصص‌ها                =  
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                =نام پدر [[ حجی ]]
 +
}}
 +
خاطرات
 
ایثار و فداکاری
 
ایثار و فداکاری
 
+
موضوع ايثار و فداکاري
 
راوی عبد الرحیم قبادی
 
راوی عبد الرحیم قبادی
 
+
متن کامل خاطره
  
 
در میان مجروحان عده ای بودند که تقاضای آب می کردند و می گفتند: آب، آب. من هم برای اینکه کمکی کرده باشم ظرفی را پر از آب کردم و بالای سر ایشان بردم. در این میان مجروحی بود که دستش از بدن جدا شده بود لبانش خشکیده بود و تمام بدنش غرق خون بود و رنگ و رویی نداشت. لیوان آب را نزدیک لبانش بردم که ناگهان در آن طرف تر صدای بلند به گوش رسید: آب، آب. در صورتی که مجروح تاب و نوایی نداشت به من گفت: به همرزم دیگر آب برسان. به او گفتم: تو کمی آب بنوش بعد بر بالین او می روم و به او هم آب می دهم ولی او اصرار داشت آب را به فرد دیگری برسانم. من هم گفته او را انجام دادم و آب را به کسی که ناله می کرد رساندم. پس از این کار وقتی بر سر بالین آن مجروحی که قبلاً آب می خواست رفتم، دیدم که ضربان قلبش از کار افتاده بود و دیگر روحش به عالمی دیگر پرواز کرده بود، عالمی که در آن جنبه های ایثار و از خودگذشتگی در آنجا جلوه گر بود.
 
در میان مجروحان عده ای بودند که تقاضای آب می کردند و می گفتند: آب، آب. من هم برای اینکه کمکی کرده باشم ظرفی را پر از آب کردم و بالای سر ایشان بردم. در این میان مجروحی بود که دستش از بدن جدا شده بود لبانش خشکیده بود و تمام بدنش غرق خون بود و رنگ و رویی نداشت. لیوان آب را نزدیک لبانش بردم که ناگهان در آن طرف تر صدای بلند به گوش رسید: آب، آب. در صورتی که مجروح تاب و نوایی نداشت به من گفت: به همرزم دیگر آب برسان. به او گفتم: تو کمی آب بنوش بعد بر بالین او می روم و به او هم آب می دهم ولی او اصرار داشت آب را به فرد دیگری برسانم. من هم گفته او را انجام دادم و آب را به کسی که ناله می کرد رساندم. پس از این کار وقتی بر سر بالین آن مجروحی که قبلاً آب می خواست رفتم، دیدم که ضربان قلبش از کار افتاده بود و دیگر روحش به عالمی دیگر پرواز کرده بود، عالمی که در آن جنبه های ایثار و از خودگذشتگی در آنجا جلوه گر بود.
 +
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16526 یاران رضا]</ref>
  
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16526
+
==پانویس==
==رده==
+
<references/>
{{ترتیب‌پیش‌فرض:عبد الرحیم قبادی محبی}}
+
[[رده: شهدا]]
+
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
+
[[رده: شهدای ایران]]
+
[[رده: شهدای استان خراسان جنوبی]]
+
[[رده: شهدای شهرستان فردوس]]
+

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۷

عبد الرحیم قبادی محبی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد فردوس
شهادت ۱۳۶۴/۱۲/۲۱
سمت‌ها فرمانده گروهان _ ادوات
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
تحصیلات نامشخص
خانواده نام پدر حجی

خاطرات ایثار و فداکاری موضوع ايثار و فداکاري راوی عبد الرحیم قبادی متن کامل خاطره

در میان مجروحان عده ای بودند که تقاضای آب می کردند و می گفتند: آب، آب. من هم برای اینکه کمکی کرده باشم ظرفی را پر از آب کردم و بالای سر ایشان بردم. در این میان مجروحی بود که دستش از بدن جدا شده بود لبانش خشکیده بود و تمام بدنش غرق خون بود و رنگ و رویی نداشت. لیوان آب را نزدیک لبانش بردم که ناگهان در آن طرف تر صدای بلند به گوش رسید: آب، آب. در صورتی که مجروح تاب و نوایی نداشت به من گفت: به همرزم دیگر آب برسان. به او گفتم: تو کمی آب بنوش بعد بر بالین او می روم و به او هم آب می دهم ولی او اصرار داشت آب را به فرد دیگری برسانم. من هم گفته او را انجام دادم و آب را به کسی که ناله می کرد رساندم. پس از این کار وقتی بر سر بالین آن مجروحی که قبلاً آب می خواست رفتم، دیدم که ضربان قلبش از کار افتاده بود و دیگر روحش به عالمی دیگر پرواز کرده بود، عالمی که در آن جنبه های ایثار و از خودگذشتگی در آنجا جلوه گر بود. [۱]

پانویس

  1. یاران رضا