شهید علی قانعی‌ الحسینی‌ فدافن‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
  {{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
 
  {{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
 
|نام فرد                = علی قانعی الحسین فدافن
 
|نام فرد                = علی قانعی الحسین فدافن
|تصویر                  = قانعی‌الحسینی‌فدافن‌.jpg
+
|تصویر                  = 16499.jpg
 
|توضیح تصویر            =  
 
|توضیح تصویر            =  
 
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
سطر ۲۶: سطر ۲۶:
 
|تخصص‌ها                =  
 
|تخصص‌ها                =  
 
|شغل                    =  
 
|شغل                    =  
|خانواده                = نام پدر [[ حسین ]] 
+
|خانواده                = نام پدر : حسین
 
}}
 
}}
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
  
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
+
* موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
  
پدرش نقل مى‏کرد: "دیشب خواب دیدم على را با کفشهایش دفن کرده‏اند همان چکیده‏هاى پر خون که روز تشییع جنازه دیده بودم خواب دیدم در باغزار هستم و تکیه‏اى بود که همه ساله ایام محرم آن را آزین بندى مى‏کردند در کنار تکیه دیدم یک آقاى نورانى دم در ایستاده گفتم على ام کجاست؟ گفت کلام على؟ گفتم على قانع الحسینى، مى‏خواهم احوالش را بپرسم گفت مى‏توانى بروى داخل تا وارد شدم دیدم از همین سر تا آن سر دم پایى سبز و تسمه را در سبز چیده‏اند على یکى از دم پاییها را به پا کرد و آمد در تکیه احوالش را پرسیدم گفتم پدر جان تو که به شهادت رسیده بودى مى‏گویند با کفشهاى پر خونت رفنت کردند گفت نگاه کنید تمام این لباسهاى سربازى را شسته‏اند مال ماست همین کفشها و لباسهاى سبز دیگر مال ماست من را تا کنار حوض تکیه باغزار برد از ترس اینکه در آب حوض نیفتم از خواب بیدار شدم و حساب کردم دیدم چهلم على امشب است نه به حساب خودمان که فردا شب می‏خواستیم برایش مجلس بگیریم.
+
پدرش نقل می ‏کرد: "دیشب خواب دیدم على را با کفشهایش دفن کرده‏اند همان چکیده‏هاى پر خون که روز تشییع جنازه دیده بودم خواب دیدم در باغزار هستم و تکیه‏اى بود که همه ساله ایام محرم آن را آزین بندى مى‏کردند در کنار تکیه دیدم یک آقاى نورانى دم در ایستاده گفتم على ام کجاست؟ گفت کلام على؟ گفتم على قانع الحسینى، مى‏خواهم احوالش را بپرسم گفت مى‏توانى بروى داخل تا وارد شدم دیدم از همین سر تا آن سر دم پایى سبز و تسمه را در سبز چیده‏اند على یکى از دم پاییها را به پا کرد و آمد در تکیه احوالش را پرسیدم گفتم پدر جان تو که به شهادت رسیده بودى مى‏گویند با کفشهاى پر خونت رفنت کردند گفت نگاه کنید تمام این لباسهاى سربازى را شسته‏ اند مال ماست همین کفشها و لباسهاى سبز دیگر مال ماست من را تا کنار حوض تکیه باغزار برد از ترس اینکه در آب حوض نیفتم از خواب بیدار شدم و حساب کردم دیدم چهلم على امشب است نه به حساب خودمان که فردا شب می‏خواستیم برایش مجلس بگیریم.
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16499 یاران رضا]</ref>
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16499 یاران رضا]</ref>
  
سطر ۳۹: سطر ۳۹:
 
==نگارخانه تصاویر==
 
==نگارخانه تصاویر==
 
<gallery>
 
<gallery>
Image:قانعی‌الحسینی‌فدافن‌.jpg
+
Image:16499.jpg
 
</gallery>
 
</gallery>
 
==رده==
 
==رده==

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۶

علی قانعی الحسین فدافن
16499.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد کاشمر
شهادت ۱۳۶۵/۱۱/۳
محل دفن باغمزار
سمت‌ها رزمنده
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر : حسین

خاطرات

  • موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

پدرش نقل می ‏کرد: "دیشب خواب دیدم على را با کفشهایش دفن کرده‏اند همان چکیده‏هاى پر خون که روز تشییع جنازه دیده بودم خواب دیدم در باغزار هستم و تکیه‏اى بود که همه ساله ایام محرم آن را آزین بندى مى‏کردند در کنار تکیه دیدم یک آقاى نورانى دم در ایستاده گفتم على ام کجاست؟ گفت کلام على؟ گفتم على قانع الحسینى، مى‏خواهم احوالش را بپرسم گفت مى‏توانى بروى داخل تا وارد شدم دیدم از همین سر تا آن سر دم پایى سبز و تسمه را در سبز چیده‏اند على یکى از دم پاییها را به پا کرد و آمد در تکیه احوالش را پرسیدم گفتم پدر جان تو که به شهادت رسیده بودى مى‏گویند با کفشهاى پر خونت رفنت کردند گفت نگاه کنید تمام این لباسهاى سربازى را شسته‏ اند مال ماست همین کفشها و لباسهاى سبز دیگر مال ماست من را تا کنار حوض تکیه باغزار برد از ترس اینکه در آب حوض نیفتم از خواب بیدار شدم و حساب کردم دیدم چهلم على امشب است نه به حساب خودمان که فردا شب می‏خواستیم برایش مجلس بگیریم. [۱]

پانویس

  1. یاران رضا

نگارخانه تصاویر

رده