شهید مهدی زارع طرقی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی « کد شهید:6709521 نام :مهدی نام خانوادگی :زارعطرقی نام پدر :محمد محل تولد :م...» ایجاد کرد) |
|||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
− | پدر شهید خواب می بیند که شهید در باغ بسیار بزرگ و باصفایی نشسته و با خوشحالی زیاد به پدرش می گوید: پدر ناراحت نباش. من جای بسیار خوبی دارم. همه این باغ به این بزرگی مال من است و من بیشترین امکانات را اینجا دارم. | + | پدر شهید خواب می بیند که شهید در باغ بسیار بزرگ و باصفایی نشسته و با خوشحالی زیاد به پدرش می گوید: پدر ناراحت نباش. من جای بسیار خوبی دارم. همه این باغ به این بزرگی مال من است و من بیشترین امکانات را اینجا دارم.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10733 سایت یاران رضا]</ref> |
− | http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10733 | + | ==پانویس== |
+ | <references /> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:مهدی زارع طرقی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان مشهد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۵
کد شهید:6709521
نام :مهدی
نام خانوادگی :زارعطرقی
نام پدر :محمد
محل تولد :مشهد
تاریخ شهادت :1367/02/۱۱
مکان شهادت :
تحصیلات :نامشخص
منطقه شهادت :
شغل :
یگان خدمتی :
گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت :سایر شهدا
مسئولیت :رزمنده
گلزار :بهشترضا
خاطرات
عنوان خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
بعد از شهادت شهید پدرش صبح گفت: خواب دیدم که امام خمینی با چند تن از یارانش به خانه ما آمدند و میزبان ایشان بودیم . آقا از من سئوال کرد چه نسبتی با شهید دارید . گفتم : پدرش هستم. آقا عبای خود را باز کرد و گفت: تو می گویی ما با این صدام کافر چکار کنیم ؟ گفتم : آقا جواب زور را باید با زور داد ما که به آنها تجاوز نکردیم . آنها به کشور اسلامی ما تجاوز کردند جنگ را به ما تحمیل کردند آقا بلند شد و عبا را بسرش کشید و تشریف برد. من خیلی خوشحال بودم و در پوست خود نمی گنجیدم .
عنوان خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی حاجیه سیقطچی
پدر شهید خواب می بیند که شهید در باغ بسیار بزرگ و باصفایی نشسته و با خوشحالی زیاد به پدرش می گوید: پدر ناراحت نباش. من جای بسیار خوبی دارم. همه این باغ به این بزرگی مال من است و من بیشترین امکانات را اینجا دارم.[۱]