شهید سید هاشم میر طالبی: تفاوت بین نسخهها
Ghavidel98 (بحث | مشارکتها) |
|||
(۳ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | سید هاشم میر طالبی | + | |
− | + | نام :سید هاشم | |
− | شهادت: | + | |
− | + | نام خانوادگی: میر طالبی | |
− | + | ||
+ | نام پدر: رضا | ||
+ | |||
+ | تاریخ تولد: 1343/8/24 | ||
+ | |||
+ | تاریخ شهادت: 1365/3/2 | ||
+ | |||
+ | محل تولد: اصفهان | ||
+ | |||
قطعه: بستان | قطعه: بستان | ||
+ | |||
شغل: دانش آموز | شغل: دانش آموز | ||
+ | |||
عملیات منجر به شهادت: طریق القدس | عملیات منجر به شهادت: طریق القدس | ||
− | |||
+ | یگان خدمتی: زمینی سپاه | ||
− | زندگی نامه | + | |
+ | ==زندگی نامه== | ||
سید هاشم میر طالبی در روز بیست و چهارم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و سه در آبادان متولد شد. پس از طی دوران کودکی به همراه خانواده به اصفهان عزیمت نمود و زندگی جدید را در شهر اصفهان آغاز نمود. هاشم از بدو کودکی فعال و پر کار بود. در پایان هر سال تحصیلی مشغول کار می شد و تابستان را بیکار نمی گذرانید. اندک اندک دوران نوجوانی را به جوانی رسانید و برای خود دریچه ای دیگر رو به جهان هستی باز نمود. در ادامه تحصیلات خود به رشته صنعت روی آورد و در رشته مکانیک هنرستان [[شهید احمد خوانساری فر]] ثبت نام نمود. یک سال بیشتر در این رشته کسب علم ننموده بود که او را حالت دگرگون شد و به سوئی دگر خوانده شد. آری به سوی عشق ...! به هر ترتیب سال تحصیلی را به پایان رسانید ولی عشق حق و وجدان بیدارش آرام نمی گذاشتند. جوانی شده بود منقلب. از خود خبر نداشت گوئی به جانان می رسید. بیشتر اوقات خود را در مسجد محل می گذرانید. به راستی یک بسیجی مخلص شده بود. از عشق می سوخت و دَم بر نمی آورد. سال دوم هنرستان را به انجام نرسانید و راهی جبهه جنگ شد. چند بار رفت و بازگشت و هر بار که می آمد می دیدیم که از قسمتی از بدن مجروح شده است. آخرین دفعه که از جبهه بازگشت گفت ما را گفته اند که شما دین تان را ادا کرده اید و دیگر جبهه آمدن تان نیاز نیست. اهل منزل را دل شاد بود از این که جوان شان به دامان خانواده بازگشته است. و جمع خانواده جمع آمده است. چندی گذشت تا اینکه روزی از طریق رادیو اعلام شد که آنان که می توانند در جبهه حاضر شوند باز آیند که حمله سختی فرا راه رزمندگان است. شهید سید هاشم خیلی زود آماده عزیمت به جبهه جنگ شد. قبل از رفتن به جبهه به یک عکاسی رفته عکس گرفت. متقاعد بود که خانواده اش را به این عکسها نیاز بود... آری سید هاشم رفت و دیگر باز نیامد. در [[عملیات طریق القدس]] آر.پی.جی زن بود. گویا با شلیک گلوله های [[آر.پی.جی]] دوازده تانک از تانکهای عراق را منهدم می نماید که ناگهان گلوله [[خمپاره]] ای در سنگری فرود می آید و چند خانواده و یک امت را داغدار می نماید که یکی از خانواده های داغ دیده خانواده سید هاشم میرطالبی بود. آری سید هاشم به ملکوت اعلی پیوست و دیگر بازنیامد. به راستی که شهید سیدهاشم مصداق صادق این بیت شعر است که می گوید: این مدعیان در طلبت بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد. | سید هاشم میر طالبی در روز بیست و چهارم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و سه در آبادان متولد شد. پس از طی دوران کودکی به همراه خانواده به اصفهان عزیمت نمود و زندگی جدید را در شهر اصفهان آغاز نمود. هاشم از بدو کودکی فعال و پر کار بود. در پایان هر سال تحصیلی مشغول کار می شد و تابستان را بیکار نمی گذرانید. اندک اندک دوران نوجوانی را به جوانی رسانید و برای خود دریچه ای دیگر رو به جهان هستی باز نمود. در ادامه تحصیلات خود به رشته صنعت روی آورد و در رشته مکانیک هنرستان [[شهید احمد خوانساری فر]] ثبت نام نمود. یک سال بیشتر در این رشته کسب علم ننموده بود که او را حالت دگرگون شد و به سوئی دگر خوانده شد. آری به سوی عشق ...! به هر ترتیب سال تحصیلی را به پایان رسانید ولی عشق حق و وجدان بیدارش آرام نمی گذاشتند. جوانی شده بود منقلب. از خود خبر نداشت گوئی به جانان می رسید. بیشتر اوقات خود را در مسجد محل می گذرانید. به راستی یک بسیجی مخلص شده بود. از عشق می سوخت و دَم بر نمی آورد. سال دوم هنرستان را به انجام نرسانید و راهی جبهه جنگ شد. چند بار رفت و بازگشت و هر بار که می آمد می دیدیم که از قسمتی از بدن مجروح شده است. آخرین دفعه که از جبهه بازگشت گفت ما را گفته اند که شما دین تان را ادا کرده اید و دیگر جبهه آمدن تان نیاز نیست. اهل منزل را دل شاد بود از این که جوان شان به دامان خانواده بازگشته است. و جمع خانواده جمع آمده است. چندی گذشت تا اینکه روزی از طریق رادیو اعلام شد که آنان که می توانند در جبهه حاضر شوند باز آیند که حمله سختی فرا راه رزمندگان است. شهید سید هاشم خیلی زود آماده عزیمت به جبهه جنگ شد. قبل از رفتن به جبهه به یک عکاسی رفته عکس گرفت. متقاعد بود که خانواده اش را به این عکسها نیاز بود... آری سید هاشم رفت و دیگر باز نیامد. در [[عملیات طریق القدس]] آر.پی.جی زن بود. گویا با شلیک گلوله های [[آر.پی.جی]] دوازده تانک از تانکهای عراق را منهدم می نماید که ناگهان گلوله [[خمپاره]] ای در سنگری فرود می آید و چند خانواده و یک امت را داغدار می نماید که یکی از خانواده های داغ دیده خانواده سید هاشم میرطالبی بود. آری سید هاشم به ملکوت اعلی پیوست و دیگر بازنیامد. به راستی که شهید سیدهاشم مصداق صادق این بیت شعر است که می گوید: این مدعیان در طلبت بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد. | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | دو روز مانده به شهادتش من داخل بیمارستان بودم و بالای سرش میدیدم که زجر میکشد، رو به قبله کردم و به خدا گفتم که اگر برای گناهان من میخواهی این فرزندم زجر بکشد من این را نمیخواهم که زجر بکشد. سپس از بیمارستان خارج شدم و پس از چند ساعت خبر شهادتش را شنیدم. | + | |
+ | شهادت | ||
+ | |||
+ | مادر شهید | ||
+ | |||
+ | دو روز مانده به شهادتش من داخل بیمارستان بودم و بالای سرش میدیدم که زجر میکشد، رو به قبله کردم و به خدا گفتم که اگر برای گناهان من میخواهی این فرزندم زجر بکشد من این را نمیخواهم که زجر بکشد. سپس از بیمارستان خارج شدم و پس از چند ساعت خبر شهادتش را شنیدم.<ref>[http://shohada-isf.ir/fa/shahid?shahidID=9 سایت شهدا]</ref> | ||
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:هاشم میر طالبی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان اصفهان]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان اصفهان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۵
نام :سید هاشم
نام خانوادگی: میر طالبی
نام پدر: رضا
تاریخ تولد: 1343/8/24
تاریخ شهادت: 1365/3/2
محل تولد: اصفهان
قطعه: بستان
شغل: دانش آموز
عملیات منجر به شهادت: طریق القدس
یگان خدمتی: زمینی سپاه
محتویات
زندگی نامه
سید هاشم میر طالبی در روز بیست و چهارم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و سه در آبادان متولد شد. پس از طی دوران کودکی به همراه خانواده به اصفهان عزیمت نمود و زندگی جدید را در شهر اصفهان آغاز نمود. هاشم از بدو کودکی فعال و پر کار بود. در پایان هر سال تحصیلی مشغول کار می شد و تابستان را بیکار نمی گذرانید. اندک اندک دوران نوجوانی را به جوانی رسانید و برای خود دریچه ای دیگر رو به جهان هستی باز نمود. در ادامه تحصیلات خود به رشته صنعت روی آورد و در رشته مکانیک هنرستان شهید احمد خوانساری فر ثبت نام نمود. یک سال بیشتر در این رشته کسب علم ننموده بود که او را حالت دگرگون شد و به سوئی دگر خوانده شد. آری به سوی عشق ...! به هر ترتیب سال تحصیلی را به پایان رسانید ولی عشق حق و وجدان بیدارش آرام نمی گذاشتند. جوانی شده بود منقلب. از خود خبر نداشت گوئی به جانان می رسید. بیشتر اوقات خود را در مسجد محل می گذرانید. به راستی یک بسیجی مخلص شده بود. از عشق می سوخت و دَم بر نمی آورد. سال دوم هنرستان را به انجام نرسانید و راهی جبهه جنگ شد. چند بار رفت و بازگشت و هر بار که می آمد می دیدیم که از قسمتی از بدن مجروح شده است. آخرین دفعه که از جبهه بازگشت گفت ما را گفته اند که شما دین تان را ادا کرده اید و دیگر جبهه آمدن تان نیاز نیست. اهل منزل را دل شاد بود از این که جوان شان به دامان خانواده بازگشته است. و جمع خانواده جمع آمده است. چندی گذشت تا اینکه روزی از طریق رادیو اعلام شد که آنان که می توانند در جبهه حاضر شوند باز آیند که حمله سختی فرا راه رزمندگان است. شهید سید هاشم خیلی زود آماده عزیمت به جبهه جنگ شد. قبل از رفتن به جبهه به یک عکاسی رفته عکس گرفت. متقاعد بود که خانواده اش را به این عکسها نیاز بود... آری سید هاشم رفت و دیگر باز نیامد. در عملیات طریق القدس آر.پی.جی زن بود. گویا با شلیک گلوله های آر.پی.جی دوازده تانک از تانکهای عراق را منهدم می نماید که ناگهان گلوله خمپاره ای در سنگری فرود می آید و چند خانواده و یک امت را داغدار می نماید که یکی از خانواده های داغ دیده خانواده سید هاشم میرطالبی بود. آری سید هاشم به ملکوت اعلی پیوست و دیگر بازنیامد. به راستی که شهید سیدهاشم مصداق صادق این بیت شعر است که می گوید: این مدعیان در طلبت بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد.
خاطرات
شهادت
مادر شهید
دو روز مانده به شهادتش من داخل بیمارستان بودم و بالای سرش میدیدم که زجر میکشد، رو به قبله کردم و به خدا گفتم که اگر برای گناهان من میخواهی این فرزندم زجر بکشد من این را نمیخواهم که زجر بکشد. سپس از بیمارستان خارج شدم و پس از چند ساعت خبر شهادتش را شنیدم.[۱]