شهیداحمد اسدی: تفاوت بین نسخهها
جز (Salehi98 صفحهٔ شهید احمد اسدی را به شهیداحمد اسدی منتقل کرد) |
|||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۳۸: | سطر ۳۸: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | |||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:احمد_اسدی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان مرکزی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان خمین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۵
تاریخ تولد :1341/09/02
�تاریخ شهادت : 1361/07/22
محتویات
زندگینامه :
بسمه تعالی در سال 1341 در زادگاه رهبر انقلاب دیده به جهان گشود و سن کودکی را حدود 5 سال در خمین گذراند و بعد از آن به تهران مهاجرت کردند و دوران ابتدایی را تا کلاس ششم با نعدل بالا قبول شد و بعد به مدرسه راهنمایی پانهاد تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل را ادامه داد و در سال 1355 ترک تحصیل نمود و مشغول کار شد تا امرار معاش کند تا زندگی پر ثمره خود را ادامه دهد و عصرها که از کار دست میکشید هر جا که مراسم وذهبی بود شرکت میکرد و موقعی که انقلاب پیروز شد او با نهاد های تنقلابی همکاریب میکرد او 7 ماه زودتر خود را معرفی کرد و عازم خدمت سربازی شد و 3 ماه آکوزشی را در پادگان 06 تهران طی نمود و بعد از آن در تکاوری ثبت نام کرد و آموزش نکاوری را هم دید و بعد از آموزش خدمت او تهران افتاد ولی احمد قبول نکرد گفت من آمده ام 7ماه زودتر خودم را معرفی کرده ام که هر چه زودتر به مجاهدین فی سبیل الله در جبهه بپیوندم او را به سردشت کردستان اعزام کردند و تا حدود 2ماه با کروهکهای داخلی کومله و دکرات جنگید و در مورخه 1361/07/23 در یکی از عملیاتها ی چریکی شربت شیرین شهادت را نوشید.
وصیت نامه :
بسم الله الرحمن الرحيم � سلام و درود به امام زمان «عج» و دادگستر جهان، مهدى موعود، و نايب بر حقش امام خمينى، و با سلام و درود به روان پاك شهداى راه حق و آزادى، و درود به رزمندگان جان بر كف اسلام كه حماسه آفرينند. پدرجان و مادر عزيز، من اول از هر چيز از زحمات بيش از حد شما، نهايت سپاسگزارى را دارم و مى دانم كه چه رنج هايى براى من حقير كشيده ايد و با چه رنج هايى مرا بزرگ كرديد، ولى اميدوارم كه جانم را در راه خداوند فدا كرده باشم كه راه خمينى عزيز مى باشد؛ از شما تمنا دارم كه هيچ وقت به من ناكام نگوييد، چون من نهايت كامم را گرفتم و به بهترين آرزوى خود يعنى شهادت در راه دين و قرآن و مملكتم رسيدم.
پدر و مادر عزيز، مبادا در شهادت من ناراحت شويد، شما بايد افتخار كنيد چنين فرزندى را در راه خداوند تبارك تعالى هديه كرديد، اوست كه جان مى دهد و جان مى گيرد، پس صاحب اصلى ما خداست، ما فقط امانتى هستيم در دست شما و هر وقت كه خداوند بخواهد مى تواند امانتى خود را پس بگيرد.
از برادرانم و خواهرانم، كمال تشكر را دارم و اميدوارم كه در اين مدت چند سال كه پيش آنها بودم از دست من ناراحتى نديده باشند و اميد است كه ان شاء الله خداوند بزرگ، دل هاى آنها را از من راضى و خشنود نگه دارد، از برادرانم و خواهرانم مى خواهم كه پدر و مادر را تنها نگذراند، چون كه آنها هميشه آرزويشان اين بود ما با همديگر زندگى كنيم، ولى از اين كه من نتوانستم خواسته آنها را به جا آورم از آنها مى خواهم كه مرا ببخشند و از اين كه نتوانستم در اين مدت، فرد لايق و شايسته اى براى اهل خانواده باشم باز هم كمال عذرخواهى را دارم.
از تمام فاميل دور و نزديك، يك به يك كمال تشكر را دارم و اميدوارم كه راه شهيدان را دنبال كنند و راه آنها را پيش قدم خود قرار دهند و امام عزيز را تنها نگذارند، دعا كنند كه خدايا خدايا تا انقلاب مهدى موعود (عج)، خمينى را نگه دار، از عمر ما بكاه و بر عمر اين پير جماران بيفزا؛ و بعد از دوستان هم كمال تشكر را دارم و براى يك به يك آنها آرزوى موفقيت مى كنم و ان شاء الله كه شما هم اين راه را ادامه دهيد؛ براى من حجله نگذاريد و لباس مشكى نپوشيد. به اميد پيروزى سربازان امام زمان (عج) بر مزدوران كفر، امام را دعا كنيد، پيروز باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
احمد اسدى1[۱]