شهید جمشید باقریان سرشور: تفاوت بین نسخهها
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
+ | |||
خاطره زیبایی که به یاد دارم این است که اسم پدر ایشان برای حج در آمده بود. ولی اسم من در نیامده بود. یک روز که از جلوی بانک رد می شدم، با تعجب دیدم که آخرین اسم در لیست اسامی در آمده برای حج اسم من بود. من هم به حاج آقا موضوع را گفتم و حالا همه چیز مهیا شده بود برای رفتن . ما متوجه شدیم در حسابمان پولی نداریم. شب در خواب جمشید را دیدم که به من گفت: مادر جان در لای قرآن پول گذاشتم برو و آنها را بردار و استفاده کن. بعد ما هم رفتیم از همان پول استفاده کردیم و به حج مشرف شدیم.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3664منبع سایت یاران رضا]</ref> | خاطره زیبایی که به یاد دارم این است که اسم پدر ایشان برای حج در آمده بود. ولی اسم من در نیامده بود. یک روز که از جلوی بانک رد می شدم، با تعجب دیدم که آخرین اسم در لیست اسامی در آمده برای حج اسم من بود. من هم به حاج آقا موضوع را گفتم و حالا همه چیز مهیا شده بود برای رفتن . ما متوجه شدیم در حسابمان پولی نداریم. شب در خواب جمشید را دیدم که به من گفت: مادر جان در لای قرآن پول گذاشتم برو و آنها را بردار و استفاده کن. بعد ما هم رفتیم از همان پول استفاده کردیم و به حج مشرف شدیم.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3664منبع سایت یاران رضا]</ref> | ||
سطر ۱۷: | سطر ۱۸: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:جمشید_باقریان_سرشور}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان مشهد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۶
تاریخ تولد : 1341/05/09 نام : جمشید محل تولد : مشهد نام خانوادگی : باقریانسرشور تاریخ شهادت : 1361/10/04 نام پدر : رجب مکان شهادت : جادهمریوان تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : بهشترضا
خاطرات
خاطره زیبایی که به یاد دارم این است که اسم پدر ایشان برای حج در آمده بود. ولی اسم من در نیامده بود. یک روز که از جلوی بانک رد می شدم، با تعجب دیدم که آخرین اسم در لیست اسامی در آمده برای حج اسم من بود. من هم به حاج آقا موضوع را گفتم و حالا همه چیز مهیا شده بود برای رفتن . ما متوجه شدیم در حسابمان پولی نداریم. شب در خواب جمشید را دیدم که به من گفت: مادر جان در لای قرآن پول گذاشتم برو و آنها را بردار و استفاده کن. بعد ما هم رفتیم از همان پول استفاده کردیم و به حج مشرف شدیم.[۱]