شهید غلامعباس محمدی: تفاوت بین نسخهها
Fazayemajazi (بحث | مشارکتها) (←ردهها) |
|||
(۳ نسخههای متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۸: | سطر ۸: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 1345 چشم به جهان گشود و در سن شش و هفت سالگی بسیار به درس علاقه داشت که در اثر کمبود امکانات نتوانستند نامبرده را به مدرسه بفرستید و همچنین در کارهای مزرعه و خانه و دام کمک میکرد تا اینکه در سال 1357 که مردم در خیانت تظاهرات میدادند و بسیار علاقه داشت به تظاهرات برود بطوریکه در خانه و صحرا همیشگی شعار میداد و بعد از پیروزی انقلاب در مسجد محل شرکت میکرد و در سال 1363 به مدت سه ماه به جبهه رفت و پس از بازگشت به جبهه مشغول فعالیت در زندگی بود و در سال 18/11/1364 داوطلبانه مشغول انجام وظیفه خدمت سربازی شد و وقتی به مرخصی آمد بسیار خوشحال بود و میگفت واقعا این خدمت سربازی بسیار آموزنده است بسیار مردم را تبلیغ به سربازی میکرد و در آخرین مرخصی که در تاریخ 12/01/1366به مشهد آمد از تمام قوم و خویشان خبر میگفت و به خانه تمام قوم و خویشان برای خبر گیری میرفت و این خاطره را می گه پسرعمه شهید هستم از او دارم که اگر یکساعت مرا نمی دید و بعد که میدید با من روبوسی میکرد و میگفت پسر عمه جان غنیمت است و با من شوخی میکرد و میگفت اگر من شهید شدم این رو بوسیها خاطره میباشد. | در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 1345 چشم به جهان گشود و در سن شش و هفت سالگی بسیار به درس علاقه داشت که در اثر کمبود امکانات نتوانستند نامبرده را به مدرسه بفرستید و همچنین در کارهای مزرعه و خانه و دام کمک میکرد تا اینکه در سال 1357 که مردم در خیانت تظاهرات میدادند و بسیار علاقه داشت به تظاهرات برود بطوریکه در خانه و صحرا همیشگی شعار میداد و بعد از پیروزی انقلاب در مسجد محل شرکت میکرد و در سال 1363 به مدت سه ماه به جبهه رفت و پس از بازگشت به جبهه مشغول فعالیت در زندگی بود و در سال 18/11/1364 داوطلبانه مشغول انجام وظیفه خدمت سربازی شد و وقتی به مرخصی آمد بسیار خوشحال بود و میگفت واقعا این خدمت سربازی بسیار آموزنده است بسیار مردم را تبلیغ به سربازی میکرد و در آخرین مرخصی که در تاریخ 12/01/1366به مشهد آمد از تمام قوم و خویشان خبر میگفت و به خانه تمام قوم و خویشان برای خبر گیری میرفت و این خاطره را می گه پسرعمه شهید هستم از او دارم که اگر یکساعت مرا نمی دید و بعد که میدید با من روبوسی میکرد و میگفت پسر عمه جان غنیمت است و با من شوخی میکرد و میگفت اگر من شهید شدم این رو بوسیها خاطره میباشد. | ||
− | از من و هر وقت یادت بیایند مرا یاد کنی و یک فاتحه برای من بخوانید و من او میگفتم از این حرفها نزن من هنوز آرزو دارم در مراسم دامادیت به امید خدمت کنم میگفت اگر آرزو داری در مراسم دامادیم خدمت کنی پس در مراسم شهادتم هم باید خدمت کنی چون من میدانم که این بار بر نمیگردم البته بر میگردم ولی در جبهه چوبی بر میگردم در هنگام خداحافظی چند بار با من روبوسی کرد و از آن نور که در چهره داشت گریه ام گرفت ولی خودم را کنترل کردم و من گفتم پسر عمه جان تو نباید ناراحت باشی که من به جبهه میروم تو باید افتخار کنی که چنین پسر دایی داشته باشد که برود در راه خدا شهید شود و در تاریخ 23/01/1367 از مشهد عازم منطقه شد و در تاریخ 26/01/1367 شهید شده بود. | + | از من و هر وقت یادت بیایند مرا یاد کنی و یک فاتحه برای من بخوانید و من او میگفتم از این حرفها نزن من هنوز آرزو دارم در مراسم دامادیت به امید خدمت کنم میگفت اگر آرزو داری در مراسم دامادیم خدمت کنی پس در مراسم شهادتم هم باید خدمت کنی چون من میدانم که این بار بر نمیگردم البته بر میگردم ولی در جبهه چوبی بر میگردم در هنگام خداحافظی چند بار با من روبوسی کرد و از آن نور که در چهره داشت گریه ام گرفت ولی خودم را کنترل کردم و من گفتم پسر عمه جان تو نباید ناراحت باشی که من به جبهه میروم تو باید افتخار کنی که چنین پسر دایی داشته باشد که برود در راه خدا شهید شود و در تاریخ 23/01/1367 از مشهد عازم منطقه شد و در تاریخ 26/01/1367 شهید شده بود.<ref>سایت شهدای ارتش</ref> |
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
− | + | Image:0937037613.jpg | |
− | + | Image:1682544KAKA001-001.jpg | |
− | + | </gallery> | |
− | == | + | ==پانویس== |
− | {{ | + | <references /> |
− | [[رده:شهدا]] | + | ==رده ها== |
− | [[رده:شهدای دوران دفاع مقدس]] | + | {{ترتیبپیشفرض:غلامعباس_محمدی}} |
− | [[رده:شهدای | + | [[رده: شهدا]] |
− | [[رده: شهدای | + | [[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]] |
− | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | + | [[رده: شهدای ایران]] |
− | [[رده: شهدای شهرستان مشهد]] | + | [[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]] |
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی ]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان مشهد ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۰
شهید یحیی محمدی دهنوی : تاریخ تولد : 01/05/1345 تاریخ شهادت : 26/01/1367 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه: خراسان رضوی – مشهد – شیرحصار التیمور
محتویات
زندگینامه
در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 1345 چشم به جهان گشود و در سن شش و هفت سالگی بسیار به درس علاقه داشت که در اثر کمبود امکانات نتوانستند نامبرده را به مدرسه بفرستید و همچنین در کارهای مزرعه و خانه و دام کمک میکرد تا اینکه در سال 1357 که مردم در خیانت تظاهرات میدادند و بسیار علاقه داشت به تظاهرات برود بطوریکه در خانه و صحرا همیشگی شعار میداد و بعد از پیروزی انقلاب در مسجد محل شرکت میکرد و در سال 1363 به مدت سه ماه به جبهه رفت و پس از بازگشت به جبهه مشغول فعالیت در زندگی بود و در سال 18/11/1364 داوطلبانه مشغول انجام وظیفه خدمت سربازی شد و وقتی به مرخصی آمد بسیار خوشحال بود و میگفت واقعا این خدمت سربازی بسیار آموزنده است بسیار مردم را تبلیغ به سربازی میکرد و در آخرین مرخصی که در تاریخ 12/01/1366به مشهد آمد از تمام قوم و خویشان خبر میگفت و به خانه تمام قوم و خویشان برای خبر گیری میرفت و این خاطره را می گه پسرعمه شهید هستم از او دارم که اگر یکساعت مرا نمی دید و بعد که میدید با من روبوسی میکرد و میگفت پسر عمه جان غنیمت است و با من شوخی میکرد و میگفت اگر من شهید شدم این رو بوسیها خاطره میباشد. از من و هر وقت یادت بیایند مرا یاد کنی و یک فاتحه برای من بخوانید و من او میگفتم از این حرفها نزن من هنوز آرزو دارم در مراسم دامادیت به امید خدمت کنم میگفت اگر آرزو داری در مراسم دامادیم خدمت کنی پس در مراسم شهادتم هم باید خدمت کنی چون من میدانم که این بار بر نمیگردم البته بر میگردم ولی در جبهه چوبی بر میگردم در هنگام خداحافظی چند بار با من روبوسی کرد و از آن نور که در چهره داشت گریه ام گرفت ولی خودم را کنترل کردم و من گفتم پسر عمه جان تو نباید ناراحت باشی که من به جبهه میروم تو باید افتخار کنی که چنین پسر دایی داشته باشد که برود در راه خدا شهید شود و در تاریخ 23/01/1367 از مشهد عازم منطقه شد و در تاریخ 26/01/1367 شهید شده بود.[۱]
نگارخانه تصاویر
پانویس
- ↑ سایت شهدای ارتش