شهید سید محمد علی قاسمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۹: سطر ۹:
 
بسمه تعالی
 
بسمه تعالی
 
زندگی نامه شهید والامقام سید علی محمد علی قاسمی
 
زندگی نامه شهید والامقام سید علی محمد علی قاسمی
شبها میرفت به کلاسهای شبانه درس میخواند و کار میکرد و اینکه برای خرج خانه را در بیاورد و از نظر.... خوب داشت و به مستمندان کمک میکند و از آنان دلجویی میکرد هیلی زیاد دوست داشت که درس بخواند و تا کلاس شش بیشتر نتوانست بخاطر وضعیت خوب نداشتند که بتوانند در خود را تا آخر ادامه دهد از همان سنی که در کلاسهای شبانه شرکت کرد و با یک علاقه بسیار زیاد به مشائل دینی داشت بله در تمام مجلسهای مذهبی شرکت میکرد و به سخنان آنان گوش میداد مشکلات او این بود چون که پدر نداشت که خرج خانه را پدرش در بیاورد خودش بود یک برادر بزرگتر داشته است و چون او ازدواج کرد به دوش افتاد و با کار کردن خرج خودشان و خانواده خود را در میآورد و در راهپیمایی ها شرکت میکرد و یک روز که در رهپیمایی شرکت کرده بود با ماموران مزردور شاه درگیر شدبا باتون بقدری ایشان را کتک زده بود که آمد در خانه افتاد در ائجگیری انقلاب در چهارراه لشگر با مزدوران رژیم درگیری بسیار داشت و در همان درگیری ها شرکت داشته بعد از انقلاب به خاطر درگیری ما رژیم بعثی عراق عازم جبهه شد بله در تهران با ضد انقلابیون درگیری داشته وآنان از اسلحه گرم و قمه و چاقو و سنگ استفاده کرده بودند و عده ای از دوستانشان حماه نموده بودند از طرف لشگر 77 خراسان و ایشان سرباز بوده است انگیزخ اش این بود ه است که برود و از خاک میهن خود و از دین و ناموس و قرآن دفاع کند و آنان را نابود نماید و در شهر های فکه عملیات والفجر 1 و 2 شرکت در این جبهه ها حضور داشته است خیر سفارش این بود که باید جنگ را تا آهرین نفس ادامه دهیم و باید با کفار بعثی بجنگیم و آنان را نابود نمایم و از آنجا به قدس برویم و گفته بود امام یک ابر مرد تاریخ بوده است و او بود که ما را ز تاریکی به روشنایی هدایت نمود. بله به تمامی دوستان خویش را به جبهه تشویق میکرد که بروند از دین و قرآن دفاع نمایند آهرین صخبت و در خانه این بود که می روم تا آخرین نفس میروم بجنگم و کفر را نابود نمایم و تا کفر را نابود ننماییم بر نمیگردم. در شهر هایی حمله بوده در این حمله شهرها مفقود الااثر شده است وقتی که عقب نشینی شده دوستش امده اند توی سنگر 3 نفر بوده است در حالت عقب نشینی بعد از علی قاسمی زودتر از آنان بیرون رفته توپ صدا داده و صدای فریاد ایشان را فقط شنیدم و دیگر هیچ صدای از ایشان نشنیدیم.
+
شبها میرفت به کلاسهای شبانه درس میخواند و کار میکرد و اینکه برای خرج خانه را در بیاورد و از نظر.... خوب داشت و به مستمندان کمک میکند و از آنان دلجویی میکرد هیلی زیاد دوست داشت که درس بخواند و تا کلاس شش بیشتر نتوانست بخاطر وضعیت خوب نداشتند که بتوانند در خود را تا آخر ادامه دهد از همان سنی که در کلاسهای شبانه شرکت کرد و با یک علاقه بسیار زیاد به مشائل دینی داشت بله در تمام مجلسهای مذهبی شرکت میکرد و به سخنان آنان گوش میداد مشکلات او این بود چون که پدر نداشت که خرج خانه را پدرش در بیاورد خودش بود یک برادر بزرگتر داشته است و چون او ازدواج کرد به دوش افتاد و با کار کردن خرج خودشان و خانواده خود را در میآورد و در راهپیمایی ها شرکت میکرد و یک روز که در رهپیمایی شرکت کرده بود با ماموران مزردور شاه درگیر شدبا باتون بقدری ایشان را کتک زده بود که آمد در خانه افتاد در ائجگیری انقلاب در چهارراه لشگر با مزدوران رژیم درگیری بسیار داشت و در همان درگیری ها شرکت داشته بعد از انقلاب به خاطر درگیری ما رژیم بعثی عراق عازم جبهه شد بله در تهران با ضد انقلابیون درگیری داشته وآنان از اسلحه گرم و قمه و چاقو و سنگ استفاده کرده بودند و عده ای از دوستانشان حماه نموده بودند از طرف لشگر 77 خراسان و ایشان سرباز بوده است انگیزخ اش این بود ه است که برود و از خاک میهن خود و از دین و ناموس و قرآن دفاع کند و آنان را نابود نماید و در شهر های فکه عملیات والفجر 1 و 2 شرکت در این جبهه ها حضور داشته است خیر سفارش این بود که باید جنگ را تا آهرین نفس ادامه دهیم و باید با کفار بعثی بجنگیم و آنان را نابود نمایم و از آنجا به قدس برویم و گفته بود امام یک ابر مرد تاریخ بوده است و او بود که ما را ز تاریکی به روشنایی هدایت نمود. بله به تمامی دوستان خویش را به جبهه تشویق میکرد که بروند از دین و قرآن دفاع نمایند آهرین صخبت و در خانه این بود که می روم تا آخرین نفس میروم بجنگم و کفر را نابود نمایم و تا کفر را نابود ننماییم بر نمیگردم. در شهر هایی حمله بوده در این حمله شهرها مفقود الااثر شده است وقتی که عقب نشینی شده دوستش امده اند توی سنگر 3 نفر بوده است در حالت عقب نشینی بعد از علی قاسمی زودتر از آنان بیرون رفته توپ صدا داده و صدای فریاد ایشان را فقط شنیدم و دیگر هیچ صدای از ایشان نشنیدیم.<ref>[http://www.ajashohada.ir/home/martyrdetails/20886 سایت شهدای ارتش]</ref>
 
+
==پانویس==
منبع: سایت شهدای ارتش
+
<references />
http://www.ajashohada.ir/home/martyrdetails/20886
+
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد_علی_قاسمی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۱

شهید سیدمحمدعلی قاسمی تاریخ تولد :1339/01/03 تاریخ شهادت : 1362/01/22 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :خراسان رضوی - مشهد - بهشت رضا


زندگینامه

بسمه تعالی زندگی نامه شهید والامقام سید علی محمد علی قاسمی شبها میرفت به کلاسهای شبانه درس میخواند و کار میکرد و اینکه برای خرج خانه را در بیاورد و از نظر.... خوب داشت و به مستمندان کمک میکند و از آنان دلجویی میکرد هیلی زیاد دوست داشت که درس بخواند و تا کلاس شش بیشتر نتوانست بخاطر وضعیت خوب نداشتند که بتوانند در خود را تا آخر ادامه دهد از همان سنی که در کلاسهای شبانه شرکت کرد و با یک علاقه بسیار زیاد به مشائل دینی داشت بله در تمام مجلسهای مذهبی شرکت میکرد و به سخنان آنان گوش میداد مشکلات او این بود چون که پدر نداشت که خرج خانه را پدرش در بیاورد خودش بود یک برادر بزرگتر داشته است و چون او ازدواج کرد به دوش افتاد و با کار کردن خرج خودشان و خانواده خود را در میآورد و در راهپیمایی ها شرکت میکرد و یک روز که در رهپیمایی شرکت کرده بود با ماموران مزردور شاه درگیر شدبا باتون بقدری ایشان را کتک زده بود که آمد در خانه افتاد در ائجگیری انقلاب در چهارراه لشگر با مزدوران رژیم درگیری بسیار داشت و در همان درگیری ها شرکت داشته بعد از انقلاب به خاطر درگیری ما رژیم بعثی عراق عازم جبهه شد بله در تهران با ضد انقلابیون درگیری داشته وآنان از اسلحه گرم و قمه و چاقو و سنگ استفاده کرده بودند و عده ای از دوستانشان حماه نموده بودند از طرف لشگر 77 خراسان و ایشان سرباز بوده است انگیزخ اش این بود ه است که برود و از خاک میهن خود و از دین و ناموس و قرآن دفاع کند و آنان را نابود نماید و در شهر های فکه عملیات والفجر 1 و 2 شرکت در این جبهه ها حضور داشته است خیر سفارش این بود که باید جنگ را تا آهرین نفس ادامه دهیم و باید با کفار بعثی بجنگیم و آنان را نابود نمایم و از آنجا به قدس برویم و گفته بود امام یک ابر مرد تاریخ بوده است و او بود که ما را ز تاریکی به روشنایی هدایت نمود. بله به تمامی دوستان خویش را به جبهه تشویق میکرد که بروند از دین و قرآن دفاع نمایند آهرین صخبت و در خانه این بود که می روم تا آخرین نفس میروم بجنگم و کفر را نابود نمایم و تا کفر را نابود ننماییم بر نمیگردم. در شهر هایی حمله بوده در این حمله شهرها مفقود الااثر شده است وقتی که عقب نشینی شده دوستش امده اند توی سنگر 3 نفر بوده است در حالت عقب نشینی بعد از علی قاسمی زودتر از آنان بیرون رفته توپ صدا داده و صدای فریاد ایشان را فقط شنیدم و دیگر هیچ صدای از ایشان نشنیدیم.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده