شهید علی اکبری: تفاوت بین نسخهها
Atashbar97 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی « نام : اکبری / علی نام پدر : عباس تاریخ تولد : ۱۳۳۷-۱۲-۲۹ محل تولد : کوشکیچه –...» ایجاد کرد) |
Kheyri9803 (بحث | مشارکتها) (←وصیت نامه) |
||
(۶ نسخههای متوسط توسط ۵ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۳۹: | سطر ۳۹: | ||
− | زندگی نامه | + | ==زندگی نامه== |
− | |||
+ | [[شهید علی اکبری]] در سال 1337 در خانوده ای مؤمن و مسلمان در روستای کوشکیچه مبارکه [[لنجان]] دیده به جهان گشود و قبل از تولد او، پدرش دار فانی را وداع گفت. او به سرپرستی مادر و با تحمل رنج یتیمی بزرگ شد و در سن 7 سالگی با وجود مشکلات زیاد به دبستان رفت. اما معلمان مدرسه روستا به اصطلاح خانم سپاهی بودند و او از این موضوع راضی نبود، برای همین محل درس خود را ترک کرد و در روستای مجاور به ادامه تحصیل پرداخت و پس از یک سال به دوره آموزش راهنمایی راه یافت. او با کارکردن در تابستان و ایام تعطیل مخارج خود را تأمین می کرد و درس خواندن را ادامه میداد و به این ترتیب دوره آموزش راهنمایی را نیز تمام کرد و وارد دبیرستان شد. او که راهی سخت و دشوار را در مقابل زندگی آینده خود احساس می کرد (و آن شناخت [[طاغوت]] و احساس وظیفه مبارزه با آن بود) از همان اول مسیر، مبارزاتش اسلامی بود و با مطالعه کتاب ها و احکام اسلام ی روح خود را جلا م ی داد و از دیگ ران نیز می خواست که مؤمن و مسلمان واقعی باشند و وقت خود را بیهوده تلف نکنند و مسایل و مبانی اسلام را عمل نمایند. | ||
− | |||
+ | کم کم سالهای خفقان ستمشاهی به روزهای مبارزه مردم مسلمان تبدیل شد. در این روزها و سال ها شهید اکبری خوشحال بود از این که می دید چیزی که سال ها به آن می اندیشید، و آن بالارفتن شناخت مردم از اسلام عزیز بود، تحقق می یابد. | ||
− | |||
+ | وی در سال 1358 به دانشگاه [[اصفهان]] راه یافت و در ای ن موقع فعا لیت خود را به شکلی دیگر در راستای سازندگی جامعه، از طریق اصلاح وضع جامعه دانشگاهی شروع کرد. او از این نظر که امام را کاملاً درک کرده بود، به مبارزه با فرهنگ پوسیده غربی جامانده از رژیم [[پهلوی]] در دانشگاه پرداخت و همواره در پی افشای ماهیت افراد و گروهک های التقاطی و الحادی که به نحوی سعی در ابقای این تفاله ها داشتند، بود. | ||
− | |||
− | + | سرانجام تلاش دانشجوهای مسلمان پیرو خط امامی چون شهید اکبری، به ثمر رسیدن فرهنگی متعالی را در اردیبهشت ماه سال 59 به ارمغان آورد و این شهید عزیز به یکی از آروزهای خود رسید. با شروع انقلاب فرهنگی و بسته شدن درب دانشگاه ها ، او فعالیت را در سنگری دیگر نظیر [[سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]] شروع کرد. پس از طی دو ماه، سرانجام برای ریشه کن کردن استثمار و رسیدگی به وضع محرومان منطقه مبارکه وارد هیأت هفت نفره | |
+ | واگذاری زمین شد. پس از فعالیت یک ماهه او در این ارگان، جنگ تحمیلی [[عراق]] علیه [[ایران]] شروع شد. وی که از ابتدا عاشق شهادت و نبرد با رژیم بعثی [[صهیونیستی]] بود ، بر ای کسب مهارت های لازم راهی اردوگاه نظامی [[شهرضا]] (که توسط [[جهاد سازندگی]] به وجود آمده بود )شد و پس از کسب آموزش کافی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. | ||
− | هم رزمانش در جبهه های اهواز و سوسنگرد و شوش شاهد رشادت ها و | + | |
+ | هم رزمانش در جبهه های [[اهواز]] و [[سوسنگرد]] و [[شوش]] شاهد رشادت ها و ایثارگری های او بودند، تا این که در [[عملیات فتح المبین]] [[ترکش]] [[خمپاره]] به او اصابت کرد و مدت یک ماه در بیمارستان [[شیراز]] و سه ماه در بیمارستان شهدای [[تهران]] بستری بود و مدتی به خاطر ضعف بدنی در خانه تحت مداوا بود و سرانجام در تاریخ [[61/10/10 ]] به لقاءالله پیوست و به آرزوی دیرینه اش رسید. | ||
سطر ۷۱: | سطر ۷۲: | ||
− | وصیت نامه | + | ==وصیت نامه== |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
بسم الله الرحمن الرحیم | بسم الله الرحمن الرحیم | ||
− | |||
− | |||
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله | اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله | ||
+ | آری شهادت می دهم به یگانگی و وحدانیت خدا و این که جز او اله و معبودی نیست که قابل پرستش باشد و در دل ها جای داشته باشد و امید امیدواران باشد و شهادت می دهم که خالق و پروردگار برای هدایت ما پیامبرانی فرستاد و آخرین خاتم الانبیا [[حضرت محمد مصطفی(ص)]] می باشد که او فرستاده خدا و بنده خالص و پاک خداست و شهادت می دهم به جانشینان برحق آخرین پیامبر که حضرت علی سیدالوصیین اولین آن ها و حضرت بقیه الله العظم ارواحنا لفدا دوازدهمین آن ها می باشد که تا برپایی حکمت عدل الهی بر روی زمین زنده خواهد بود و به فریاد همه مستضعفین خواهد رسید(مهدی صاحب زمان خواهد آمد) اما هر چه به مغز و نوک قلم فشار می آورم که چیزی بنویسم ولی دیگر حرفی برای نوشتن باقی نیست. همه حرف ها را همراه با عمل رهروان راه الله و شهیدان همه را نوشته اند. فقط ما در خواب غفلت بسر می بردیم. پس چیزی ندارم که بنویسم جز تکرار حرف آن ها که گناه دارند. ولی این نکته را تاکید می کنم که شهدا(وارثان خون شهیدان از هابیل تا شهدای صدر اسلام تا عاشورا تا امروز) حتما به وصیت آن ها عمل کنید و به آرزوی آن ها جامه عمل بپوشانید که آن ها پیاده کردن اسلام راستین در زیر سایه ولایت فقیه که اگر اسلام بدون ولایت فقیه باشد هیچ ارزشی ندارد. آن هم فقیهی که طبق شرایط دین(قوا ائمه و [[قرآن]]) شناخته شده باشند نه این که انتخابی، البته در این زمان فقیهی که ولایت دارد و باید بدون هیچ چون و چرا و از روی اراده قلبی به حرفش گوش داده و عمل کرد حضرت آیه الله خدا در روی زمین [[الامام خمینی]] می باشد. | ||
− | + | حرف برای نوشتن زیاد است ولی هر چه فکر می کنم همه آنها را دوستان شهید که از ما سبقت گرفتند و گفتند و نوشته اند. اما تنها این حرف شاید به نظر من باقی مانده باشد دوستان و همراهان و .... [[قرآن]] را تنها نگذارید هر چند خواهید گفت قرآن از حالت قدیم بیرون آمده و از گورستان به میان جامعه آمده و هم اکنون هم در جیب ها و دست ها توقف نموده است آن را با تدبر و مداوم بخوانید نه این که صبح ها چند آیه بخوانید خوب است ولی کفایت نمی کند و او دستورالعمل است هر ساعت بخوانید نه این که فقط بنشینید و قرآن را قرائت کنید بلکه همان یک یا چند آیه را که صبح خواندید در روز به آن عمل کنید تا ان شاء الله سرعت حرکتتان چند برابر شود.<ref>[http://khayyen.ir/shahid/80 سایت شهدای خین]</ref> | |
− | + | ==نگار خانه تصاویر== | |
− | + | <gallery> | |
− | حرف برای نوشتن زیاد است ولی هر چه فکر می کنم همه | + | |
+ | Image:80 (1).jpg | ||
− | + | </gallery> | |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۱
نام : اکبری / علی
نام پدر : عباس
تاریخ تولد : ۱۳۳۷-۱۲-۲۹
محل تولد : کوشکیچه – توابع مبارکه
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰-۱۰-۱۰
محل شهادت : سوسنگرد
شهرستان : مبارکه
یگان :
مسئولیت :
تحصیلات : شیمی
محل تحصیل : دانشگاه اصفهان
گلزار :
زندگی نامه
شهید علی اکبری در سال 1337 در خانوده ای مؤمن و مسلمان در روستای کوشکیچه مبارکه لنجان دیده به جهان گشود و قبل از تولد او، پدرش دار فانی را وداع گفت. او به سرپرستی مادر و با تحمل رنج یتیمی بزرگ شد و در سن 7 سالگی با وجود مشکلات زیاد به دبستان رفت. اما معلمان مدرسه روستا به اصطلاح خانم سپاهی بودند و او از این موضوع راضی نبود، برای همین محل درس خود را ترک کرد و در روستای مجاور به ادامه تحصیل پرداخت و پس از یک سال به دوره آموزش راهنمایی راه یافت. او با کارکردن در تابستان و ایام تعطیل مخارج خود را تأمین می کرد و درس خواندن را ادامه میداد و به این ترتیب دوره آموزش راهنمایی را نیز تمام کرد و وارد دبیرستان شد. او که راهی سخت و دشوار را در مقابل زندگی آینده خود احساس می کرد (و آن شناخت طاغوت و احساس وظیفه مبارزه با آن بود) از همان اول مسیر، مبارزاتش اسلامی بود و با مطالعه کتاب ها و احکام اسلام ی روح خود را جلا م ی داد و از دیگ ران نیز می خواست که مؤمن و مسلمان واقعی باشند و وقت خود را بیهوده تلف نکنند و مسایل و مبانی اسلام را عمل نمایند.
کم کم سالهای خفقان ستمشاهی به روزهای مبارزه مردم مسلمان تبدیل شد. در این روزها و سال ها شهید اکبری خوشحال بود از این که می دید چیزی که سال ها به آن می اندیشید، و آن بالارفتن شناخت مردم از اسلام عزیز بود، تحقق می یابد.
وی در سال 1358 به دانشگاه اصفهان راه یافت و در ای ن موقع فعا لیت خود را به شکلی دیگر در راستای سازندگی جامعه، از طریق اصلاح وضع جامعه دانشگاهی شروع کرد. او از این نظر که امام را کاملاً درک کرده بود، به مبارزه با فرهنگ پوسیده غربی جامانده از رژیم پهلوی در دانشگاه پرداخت و همواره در پی افشای ماهیت افراد و گروهک های التقاطی و الحادی که به نحوی سعی در ابقای این تفاله ها داشتند، بود.
سرانجام تلاش دانشجوهای مسلمان پیرو خط امامی چون شهید اکبری، به ثمر رسیدن فرهنگی متعالی را در اردیبهشت ماه سال 59 به ارمغان آورد و این شهید عزیز به یکی از آروزهای خود رسید. با شروع انقلاب فرهنگی و بسته شدن درب دانشگاه ها ، او فعالیت را در سنگری دیگر نظیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شروع کرد. پس از طی دو ماه، سرانجام برای ریشه کن کردن استثمار و رسیدگی به وضع محرومان منطقه مبارکه وارد هیأت هفت نفره
واگذاری زمین شد. پس از فعالیت یک ماهه او در این ارگان، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. وی که از ابتدا عاشق شهادت و نبرد با رژیم بعثی صهیونیستی بود ، بر ای کسب مهارت های لازم راهی اردوگاه نظامی شهرضا (که توسط جهاد سازندگی به وجود آمده بود )شد و پس از کسب آموزش کافی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید.
هم رزمانش در جبهه های اهواز و سوسنگرد و شوش شاهد رشادت ها و ایثارگری های او بودند، تا این که در عملیات فتح المبین ترکش خمپاره به او اصابت کرد و مدت یک ماه در بیمارستان شیراز و سه ماه در بیمارستان شهدای تهران بستری بود و مدتی به خاطر ضعف بدنی در خانه تحت مداوا بود و سرانجام در تاریخ 61/10/10 به لقاءالله پیوست و به آرزوی دیرینه اش رسید.
از خصوصیات او همین بس که وی در بین هم رزمانش به داشتن اخلاق اسلامی موصوف بود. همیشه باوضو و به یاد خدا بود، از غیبت پرهیز داشت و با اطرافیانش مهربان و خوش برخورد بود.
"هان ای شهیدان! در جوار حق تعالی آسوده، خاطر باشید که ملت شما ، پی روزی شما را از دست نخواهد داد" روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله آری شهادت می دهم به یگانگی و وحدانیت خدا و این که جز او اله و معبودی نیست که قابل پرستش باشد و در دل ها جای داشته باشد و امید امیدواران باشد و شهادت می دهم که خالق و پروردگار برای هدایت ما پیامبرانی فرستاد و آخرین خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی(ص) می باشد که او فرستاده خدا و بنده خالص و پاک خداست و شهادت می دهم به جانشینان برحق آخرین پیامبر که حضرت علی سیدالوصیین اولین آن ها و حضرت بقیه الله العظم ارواحنا لفدا دوازدهمین آن ها می باشد که تا برپایی حکمت عدل الهی بر روی زمین زنده خواهد بود و به فریاد همه مستضعفین خواهد رسید(مهدی صاحب زمان خواهد آمد) اما هر چه به مغز و نوک قلم فشار می آورم که چیزی بنویسم ولی دیگر حرفی برای نوشتن باقی نیست. همه حرف ها را همراه با عمل رهروان راه الله و شهیدان همه را نوشته اند. فقط ما در خواب غفلت بسر می بردیم. پس چیزی ندارم که بنویسم جز تکرار حرف آن ها که گناه دارند. ولی این نکته را تاکید می کنم که شهدا(وارثان خون شهیدان از هابیل تا شهدای صدر اسلام تا عاشورا تا امروز) حتما به وصیت آن ها عمل کنید و به آرزوی آن ها جامه عمل بپوشانید که آن ها پیاده کردن اسلام راستین در زیر سایه ولایت فقیه که اگر اسلام بدون ولایت فقیه باشد هیچ ارزشی ندارد. آن هم فقیهی که طبق شرایط دین(قوا ائمه و قرآن) شناخته شده باشند نه این که انتخابی، البته در این زمان فقیهی که ولایت دارد و باید بدون هیچ چون و چرا و از روی اراده قلبی به حرفش گوش داده و عمل کرد حضرت آیه الله خدا در روی زمین الامام خمینی می باشد.
حرف برای نوشتن زیاد است ولی هر چه فکر می کنم همه آنها را دوستان شهید که از ما سبقت گرفتند و گفتند و نوشته اند. اما تنها این حرف شاید به نظر من باقی مانده باشد دوستان و همراهان و .... قرآن را تنها نگذارید هر چند خواهید گفت قرآن از حالت قدیم بیرون آمده و از گورستان به میان جامعه آمده و هم اکنون هم در جیب ها و دست ها توقف نموده است آن را با تدبر و مداوم بخوانید نه این که صبح ها چند آیه بخوانید خوب است ولی کفایت نمی کند و او دستورالعمل است هر ساعت بخوانید نه این که فقط بنشینید و قرآن را قرائت کنید بلکه همان یک یا چند آیه را که صبح خواندید در روز به آن عمل کنید تا ان شاء الله سرعت حرکتتان چند برابر شود.[۱]