شهید سید مسعود موسوی امینه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
  
 
خاطره ای از زبان خواهر شهید:  
 
خاطره ای از زبان خواهر شهید:  
برادرم سادات بود و دست خیر و کمک به دیگران هم چون جدش داشت و به مردم کمک می کرد. یک روز دیدم می گوید پسر (فلانی) شلوار ندارد وضع مالی خوبی هم ندارد می خواهم برایش شلوار بخرم. تا آنجا که در توانش بود از یاری رساندن به فقرا دریغ نمی کرد.
+
برادرم سادات بود و دست خیر و کمک به دیگران هم چون جدش داشت و به مردم کمک می کرد. یک روز دیدم می گوید پسر (فلانی) شلوار ندارد وضع مالی خوبی هم ندارد می خواهم برایش شلوار بخرم. تا آنجا که در توانش بود از یاری رساندن به فقرا دریغ نمی کرد.<ref>[http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/43995 سایت شهدای ارتش]</ref>
 +
==نگارخانه تصاویر==
 +
<gallery>
  
سایت شهدای ارتش
+
Image:1734552KAKA001-001 (1).jpg
  
http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/43995
+
 
 +
</gallery>
 +
==پانویس==
 +
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۹

بسمه تعالی • شهید سید مسعود موسوی امینه : تاریخ تولد : 25/06/1348 تاریخ شهادت : 27/10/1367 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه: تهرانبهشت زهرا


زندگی نامه

شهید مسعود موسوی امینه در تاریخ 25/06/1348 در محله مجیدیه چشم به جهان گشود. دوران طفولیت خود را در خیابان اردیبهشت گذراند. او در خانوادهای پر جمعیت و مذهبی از تربیت اسلامی برخوردار شد. روحیه مسئولیت پذیری وی از دوران کودکی در وجودش شکوفا بود. از سنین کودکی مقید به خواندن نماز و گرفتن روزه بود .گذشت، فداکاری و بخشیدن چیزهایی که خودش لازم داشت به دیگران از ویژگی های بارز اخلاقی وی بود. دوره تحصیل خود را در محله دلاوران طی نمود و تا کلاس سوم متوسطه درس را ادامه داد و چون هوای جنگ و دفاع از میهن اسلامی را در سر داشت رفتن به خدمت را مهم دانست و درس را رها کرده برای خدمت سربازی ثبت نام نمود. دوره آموزشی خود را در پادگان حشمتیه به مدت سه ماه گذراند. سپس به همراه دوستانش به منطقه سومار اعزام شد. بعد از گذشت یک الی 2 ماه حضور در جبهه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه شکم در تاریخ 27/10/1367 به شهادت رسید. هم اکنون مزار این شهید بزرگوار در قطعه 40 بهشت زهرا تهران واقع می باشد


وصیت نامه

با سلام و درود بر رهبر كبیر انقلاب اسلامى ایران و با درود به روان پاك شهداى اسلام از هابیل تا امام حسین(علیه السلام) و از امام حسین(علیه السلام) تا شهداى كربلاى ایران خصوصاً شهداى مظلوم كردستان . اینجانب سید مسعود موسوى اقرار مى‌كنم به وحدانیت خداوند و شهادت مى‌دهم كه محمد(صلی الله علیه و آله) فرستاده خداست و مهدى (عجل الله فرجه) برپا كننده عدل و داد در جهان است و خمینى كبیر نائب بر حق مهدى صاحب زمان(عجل الله فرجه) است. برادران، خواهران، دوستان و یاران! امروز روزى است كه همه ما باید به نداى هل من ناصرا ینصرنى اماممان پاسخ مثبت بدهیم. امروز جاى وقفه و تعلل نیست، امروز دیگر جایى براى توجیه كردن خود نمانده، از همه شما مى‌خواهم كه اسلحه خونین از دست افتاده همه رزمندگان شهید اسلام را به دست گرفته و نه تنها با كفار بعثى بلكه با كل فتنه در جهان بجنگید. دوستان و مردم قهرمان! شهید، عزادار نمى‌خواهد چرا كه شهید پیرو مى‌خواهد، شهید، ذكر كننده نمى‌خواهد چرا كه تاریخ خود به یاد آورنده شهید است. عزیزان! شهید فقط و فقط پیرو مى‌خواهد از كلیه دوستان و یاران تقاضاى عفو دارم و از همه التماس دعا و همه را به اطاعت از رهبرى دعوت مى‌كنم. این را به همه مى‌گویم امروز اطاعت از امام اطاعت از حضرت مهدى(عجل الله فرجه) است و اطاعت از حضرت مهدى(عجل الله فرجه) فرمان‌ بردارى محض از خداست. پس همه را دعوت مى‌كنم كه به جبهه‌ها شتافته و كار جنگ را یكسره كنند كه این همان فرمان امام است. از شما مى‌خواهم كه این بنده را عفو كنید و قلم بخشش بر اشتباهات من بكشید. در آخر روى سخنم با خانواده‌ام مى‌باشد. پدرم! پدرى كه عمرى را در تلاش براى آسایش و رفاه ما كوشش نمودى، هیچ وقت مهربانى‌ها و فداکاری هایت را فراموش نمى‌كنم و تو مادر عزیزم مى‌دانم كه خودت خوب مى‌دانى كه این جهان فانى است و تو صبر را پیشه خود كن كه خداوند یار صابران است و وعده ملاقات ما در جهان پایدار. سخن دیگر با شما خواهران گرامى! از شما مى‌خواهم كه زینب‌گونه وظیفه پاسدارى از خون شهیدان را ایفا و در آخر از برادران عزیز مى‌خواهم كه پدرمان را هرگز تنها نگذارید و ادامه‌دهنده راه شهدا باشى. همه را به خداى بزرگ مى‌سپارم و آرزوى موفقیت براى همه شما دارم. والسلام اجركم عندالله لشگر 58 ذوالفقار ، ساعت 8 صبح


خاطرات

خاطره ای از زبان خواهر شهید: برادرم سادات بود و دست خیر و کمک به دیگران هم چون جدش داشت و به مردم کمک می کرد. یک روز دیدم می گوید پسر (فلانی) شلوار ندارد وضع مالی خوبی هم ندارد می خواهم برایش شلوار بخرم. تا آنجا که در توانش بود از یاری رساندن به فقرا دریغ نمی کرد.[۱]

نگارخانه تصاویر

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش