شهید پرویز ایمانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
rId5
 
 
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
 +
تولد
 +
پرویز از مادری به نام صغری ایمانی در سال ۱۳۴۵ در روستای ممشی از روستاهای استان مازندران به دنیا آمد. پدر او (ابراهیم) در شرکت ذغال سنگ البرز کار می کرد و در کنار آن به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشت.
 +
 +
 +
تحصیلات
 +
پرویز پس از سر گذاشتن کودکی، در سال ۱۳۵۳ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فعلی شیخ فضل اله نوری در روستای ممشی آغاز کرد و سه سال اول تحصیلی را در آن گذراند. با جابجایی خانواده به روستای بالا زیر آب شهرستان سوادکوه سال چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان آن روستا پشت سر گذاشت.
 +
 +
ورزشکار متدین
 +
او به فوتبال علاقه بسیار داشت و فردی ساکت، آرام و دوست داشتنی بود. از دوران ابتدایی به حضور در مسجد و شرکت در جلسات مذهبی و پرچمداری روز عاشورا گرایش یافت. برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی امید زیر آب وارد شد و در کنار تحصیل در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. پرویز به خاطر وضعیت تحصیلی عالی خود همیشه مورد تحسین و تشویق معلمین قرار می گرفت.
 +
 +
 +
مبارزات انقلاب
 +
با شدت گرفتن نهضت اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، پرویزِ نوجوان با پخش اعلامیه، شعارنویسی دیواری و شرکت در تظاهرات فعالیت های انقالبی خود را آغاز کرد. به تدریج تحول روحی خاصی در او پیدا شد و در راه انقلاب اسلامی از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محل حضور می یافت و حتی بسیاری از شبها تا صبح به نگهبانی و پاسداری مشغول می شد. دوره متوسطه را در دبیرستان آیت اله ابوالقاسم کاشانی شهرستان سواد کوه آغاز کرد و مسافت ۵ کیلومتری بین روستای زیر آب تا سواد کوه را هر روز طی می کرد.
 +
 +
 +
کمیل
 +
او بعد از انقلاب نام کمیل را برای خودش انتخاب کرد. کمیل با وجود کم حرفی، بسیار معاشرتی و اجتماعی بود و جاذبه بسیار داشت. دوستان و آشنایان را به امر به معرف و ونهی از منکر سفارش می کرد. او همیشه خود را در غم و شادی و مشکلات دیگران شریک می دانست. عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه دیگر را نور و روشنایی قلب می دانست.
 +
 +
 +
حضور در جبهه
 +
با شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران، کمیل که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل ترجیح داد درس را رها کند و عازم جبهه شود. از آن به بعد او مداوم در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور داتشت. کمیل با کسب آموزش های نظامی از ۲۱ اردیبهشت تا ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به عنوان تک تیرانداز و از ۲۵ شهریور همان سال به مدت سه ماه به عنوان کمک آر.پی.جی زن در مناطق عملیاتی حضور یافت. در همین دوره و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۲ در اردوگاه کامیاران بر اثر اصابت تیر به پایش مجروح شد.
 +
 +
 +
ورود به سپاه
 +
در ۲۶ آذر ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر دیگر از رزمندگان لشکر ۲۵ ویژه کربلا ، از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لباس سپاه را دریافت و به تن کرد. از همان زمان به عنوان مربی و مسئول واحد تخریب در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۳ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. بعد از گذراندن این دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت جانشین فرمانده گردان تخریب در عملیات بدر حضور یافت.
 +
 +
 +
ازدواج
 +
در اوایل سال ۱۳۶۴ در پی توصیه پدر و مادر و تشویق و اقدام یکی از همرزمانش به نام پور احمد علی با خانم زینب براری در مراسمی بسیار ساده و مذهبی ازدواج کرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت. آنها زندگی مشترک خود را در یک منزل استیجاری آغاز کردند. کمیل همواره سعی می کرد خود را به تجملات زندگی، مقام و منصب گرفتار نکند و می کوشید به تکلیف الهی عمل نماید.
 +
 +
 +
پاسدار عابد
 +
بر تعالی روح تأکید داشت و نماز شب را ترک نمی کرد. حضوری مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامی بستگان و آشنایان و همسایگان رابطه ای خوب و صمیمی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران نمی دانست و همه را برادر می دانست. اخلاق او مورد تحسین همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دختری داشته باشد. به همین علت سوره کوثر را بسیار تلاوت می کرد و به سوره کوثر خوان معروف بود. با تولد اولین فرزند دخترش در سال ۱۳۶۵ او را مطهره نامید و تا مدت ها نماز شکر می گذارد و سوره کوثر تلاوت می کرد. یک سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ عازم اهواز شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به جبهه های عملیاتی رفت و در عملیات کربلای ۶ شرکت کرد. کمیل در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه مریوان وصیت نامه ای نوشت و در آن دیدگاه ها و نظرات خود را به روشنی بر روی کاغذ آورد.
 +
 +
 +
 +
دلیر، متواضع و...
 +
کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هیچ فرقی بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. تواضع و فروتنی او در کنار شجاعت و دلیری در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر پیشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گیرد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. نقل است که روزی در جریان عملیات شناسایی در خط مقدم به هنگام عبور از میدان مین دشمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو، هنگامی که دشمن پس از شناسایی آنان اقدام به شلیک خمپاره کرد، کمیل به سرعت خود را روی مینی که در نزدیکی گروه شناسایی قرار داشت و آنها آن را ندیده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مین برخورد کنند. کمیل در طول سالهای حضور مستمر در جبهه و عملیات به عنوان یکی از شجاع ترین، خستگی ناپذیرترین، دلیرترین و در عین حال متواضع ترین فرماندهان معروف بود.
 +
 +
 +
روحیه انقلابی
 +
در تیر ماه ۱۳۶۵ پس از شهادت محمد رحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۱، کمیل فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. در این زمان در کنار فرماندهی گردان تخریب در شورای فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا نیز عضویت داشت.
 +
او به حضور در جبهه عشق می ورزید. نقل است در سال ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه شیمیایی شد. فرمانده لشکر به او دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به نزد خانواده خود در منازل سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در جبهه حلبچه ملحق شد. فرمانده لشکر به محض مشاهده او گفت: به شما نگفتم برو تا پیام ندادم برنگرد. ایمانی در پاسخ گفت: وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه ها شهید بشوند.
 +
 +
 +
شهادت
 +
در خرداد سال ۱۳۶۷ به همراه خانواده در شهرستان سواد کوه در مرخصی سر می برد که خبر حمله ارتش صدام حسین به جبهه شلمچه را از رادیو شنید و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسی با همسرش از وی خواست به اهواز برگردد. در پی آن همسرش در حالی که باردار بود به همراه فرزند یک سال و نیمه اش عازم اهواز شد. کمیل قبل از شرکت در عملیات بیت المقدس۷ با نوشتن نامه ای با همسر و دخترش خداحافظی کرد و از آنان حلالیت طلبید. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام بیت المقدس۷ در جبهه شلمچه، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دولت جمهوری اسلامی شرکت کرد. کمیل در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ به هنگام نصب پل ارتباطی ابتدا بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح گردید. بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. وقتی همسرش در بیمارستان به ملاقاتش رفت با چشمی گریان گفت: من کسی نیستم که بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از رادیو بشنوم. پس از مدتی از بیمارستان اهواز به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی سینای ساری منتقل گردید. اما سرانجام در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسید. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازی داشت. پیکر او را در گلزار شهدای عبدالحسن زیرآب سواد کوه به خاک سپردند. پس از شهادت کمیل دومین فرزند دختر او متولد شد که نام او را معظمه نهادند.
 +
 +
 +
 +
==وصیت نامه==
 +
...شهادت می دهم که خدا یکتاست و محمد (ص) بنده و رسول خدا و علی (ع) حجت و محبوب خداست. خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آیین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بوده که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شده اثرات خون سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است.
 +
 +
 +
← وصیت مظلوم تاریخ
  
پرويز (كميل) ايمانى از مادرى به نام صغرى ايمانى در سال 1345 در روستاى ممشى از توابع شهرستان سوادكوه استان مازندران به دنيا آمد. پدر او (ابراهيم) در شركت ذغال سنگ البرز كار می کرد و در كنار آن به كشاورزى و دامدارى نيز اشتغال داشت. پرويز پس از پشت ‏سرگذاشتن دوران طفوليت، در سال 1353 تحصيلات ابتدايى را در مدرسه روستاى ممشى (شهيد شيخ فضل ‏اللَّه نورى) آغاز كرد و سه سال اول تحصيلى را در آن گذراند. با جابه جايى خانواده به روستاى بالا زير آب شهرستان سوادكوه سال چهارم و پنجم ابتدايى را در دبستان آن روستا پشت سرگذاشت. او به فوتبال علاقه بسيار داشت و فردى ساكت، آرام و دوست داشتنى بود. از دوران ابتدايى به حضور در مسجد و شركت در جلسات مذهبى و پرچمدارى روز عاشورا گرايش يافت. براى گذراندن دوره راهنمايى به مدرسه راهنمايى اميد زير آب وارد شد و در كنار تحصيل در امور كشاورزى و دامدارى به پدرش كمك می کرد. پرويز به خاطر وضعيت تحصيلى عالى خود هميشه مورد تحسين و تشويق معلمين قرار می گرفت. با شروع نهضت اسلامى مردم ايران در سال 1357، پرويز كه نوجوانى بيش نبود با پخش اعلاميه، شعارنويسى ديوارى و شركت در تظاهرات فعاليتهاى انقلابى خود را آغاز كرد. به تدريج تحول روحى خاصى در او پيدا شد و در راه انقلاب اسلامى از هيچ كوشش و تلاشى دريغ نداشت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى در پايگاه بسيج محل حضور مى ‏يافت و حتى بسيارى از شبها تا صبح به نگهبانى و پاسدارى مشغول مى ‏شد. دوره متوسطه را در دبيرستان آية اللَّه كاشانى شهرستان سوادكوه آغاز كرد و مسافت 5 كيلومترى بين روستاى زير آب تا سوادكوه را هر روز طى می کرد. كميل با وجود كم‏ حرفى، بسيار معاشرتى و اجتماعى بود و جاذبه بسيار داشت. دوستان و آشنايان را به امر به معروف و نهى از منكر سفارش می کرد. او هميشه خود را در غم و شادى و مشكلات ديگران شريك می دانست. عشق وعلاقه بسيارى به اباعبداللَّه‏الحسين(ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه ديگر را نور و روشنايى قلب می دانست.
+
وصیتم، وصیت مظلوم تاریخ، دلسوز محرومان و عارف به الله امیر مؤمنان علی (ع) هست که در لحظات آخر عمر شریفشان به امت اسلام ارزانی داشتند. الا ای مردم! در این دنیا پر پیچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوی حیوانیت رهایی می بخشد تقوا الهی هست و چه خوب است همه به تکلیفمان عمل کنیم. تکلیفمان عبودت حق تعالی که غایت آفرینش هست، می باشد نه اینکه به تجملات زندگی، کسب مقام و منصب و طرح منیت مشغول باشیم و از نصرت و رهبری مولا بی بهره بشویم. چه خوب است که حق خالقمان را ادا کنیم که جهاد به گفته قرآن یکی از آنهاست....
 +
سعی کنید کارهایتان در جهت کسب رضای حق تعالی باشد و تلاش ما بر این اساس پایه ریزی شود که حراست از حریم دین خدا را بر حریم زندگی مقدم بدانیم و بدانید که با حفظ و مصون بودن اسلام حیات در سایه آن آسایش می یابد و چه خوب است حرکت ما در راستای به کمال رسیدنمان و این زهد و پارسایی است که لباس عزت بر قامت رعنای انسان می پوشاند. پس خودمان را به رودخانه معنویت که از قلل انسانیت و عروج انسان های عارف سرچشمه می گیرد پیوند دهیم تا به دریای عظیم و مواج اسلام برسیم و بهترین بندگان خدا شویم ان اکرمکم عندالله اتقیکم.
  
با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران ايمانى در سال سوم دبيرستان مشغول تحصيل بود كه در سال 1360 ترجيح داد درس را رها كند و عازم جبهه شود. از آن سال به بعد به طور مداوم از طرف بسيج سوادكوه در جبهه ها و مناطق عملياتى حضور مى ‏يافت. كميل با كسب آموزشهاى نظامى از 21 ارديبهشت تا 25 مرداد 1362 به عنوان تك تيرانداز و از 25 شهريور همان سال به مدت سه ماه به عنوان كمك آر.پى.جى ‏زن در مناطق عملياتى حضور يافت. در همين دوره و در تاريخ 17 مهر 1362 در اردوگاه كامياران بر اثر اصابت تير به پايش مجروح شد . در 26 آذر 1362 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمى به اتفاق سى نفر ديگر از رزمندگان عضو لشكر 25 كربلا از دست محسن رضايى فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى لباس سپاهى را دريافت و به تن كرد. از همان زمان به عنوان مربى و مسئول واحد تخريب در گردان تخريب لشكر 25 كربلا مشغول به كار شد. در سال 1363 براى گذراندن دوره آموزش تخصصى فرماندهى در سپاه يكم ثاراللَّه روانه تهران شد. بعد از گذراندن اين دوره آموزشى با مدرك فوق ديپلم نظامى در سمت جانشين فرمانده گردان تخريب‏22 در عمليات بدر حضور يافت. در اوايل سال 1364 درپى توصيه پدر و مادر و تشويق و اقدام يكى از همرزمانش به نام پور احمد على با خانم زينب برارى در مراسمى بسيار ساده و مذهبى ازدواج كرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت.ايمانى همواره سعى می کرد خود را به تجملات زندگى، مقام و منصب گرفتار نكند و می کوشيد به تكليف الهى عمل نمايد.
 
  
بر تعالى روح تأكيد داشت و نماز شب را ترك نمی کرد. حضورى مستمر در مساجد و نمازهاى جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامى بستگان و آشنايان و همسايگان رابطه ‏اى خوب و صميمى داشت و هيچگاه خود را برتر از ديگران نمی دانست‏ و همه را به چشم برادرى مى ‏نگريست.اخلاق او مورد تحسين همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دخترى داشته باشد. به همين علت سوره كوثر را بسيار تلاوت می کرد و به سوره كوثر خوان معروف بود. با تولد اولين فرزند دخترش در سال 1365 او را مطهره ناميد و تا مدتها نماز شكر می گزارد و سوره كوثر تلاوت می کرد. يك سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در 2 بهمن 1365 عازم اهواز شد و پس از اسكان خانواده ‏اش در خانه ‏هاى سازمانى به جبهه هاى عملياتى رفت و در عمليات كربلاى 6 شركت كرد. كميل در 7 اسفند 1366 در منطقه مريوان وصيت‏نامه ‏اى نوشت و در آن ديدگاه ها و نظرات خود را به روشنى بر روى كاغذ آورد. فرازهايى از اين
+
← وصیت به مردم
  
==وصيت‏نامه==
+
امت بزرگوار! نکند با مصائب و مشکلاتی که در آینده برای دین خدا پیش می آید (رویارویی با صف متحد کفر، شهادت ها و کمبود امکانات، هجرت از وطن) از انقلاب و رهبری آن کناره جویید...
  
... شهادت می دهم كه خدا يكتاست و محمد(ص) بنده و رسول خدا و على(ع) حجت و محبوب خداست. خدواندا! بنده ضعيف تو كميل (و كان الانسان ضعفاً) وصيت خويش را كه ره ‏آورد حياتش مى ‏باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد كه قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه كه سبب پيوندم با آيين عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگى دانستم رفتار و كردار ائمه در قالب نورى بوده كه بر قلبم تابيده و آنچه كه سبب انتخاب مرگ خونينم شده اثرات خون سيد جهاد و شهادت اباعبداللَّه الحسين است. وصيتم، وصيت مظلوم تاريخ، دلسوز محرومان و عارف به اللَّه امير مؤمنان على(ع) هست كه در لحظات آخر عمر شريفشان به امت اسلام ارزانى داشتند. الا اى مردم! در اين دنياى پر پيچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوى حيوانيت رهايى مى‏ بخشد تقواى الهيست و چه خوب است همه به تكليفمان عمل كنيم. تكليفمان عبوديت حق تعالى كه غايت آفرينش انسان هست مى ‏باشد نه اينكه به تجملات زندگى، كسب مقام و منصب و طرح منيت مشغول باشيم و از نصرت و رهبرى مولا بى ‏بهره بشويم. چه خوب است كه حق خالقمان را ادا كنيم كه جهاد به گفته قرآن يكى از آنهاست... سعى كنيد كارهايتان در جهت كسب رضاى حق تعالى باشد و تلاش ما بر اين اساس پايه‏ ريزى شود كه حراست از حريم دين خدا را بر حريم زندگى مقدم بدانيم و بدانيد كه با حفظ و مصون بودن اسلام حيات در سايه آن آسايش مى ‏يابد و چه خوب است حركت ما در راستاى به كمال رسيدنمان و اين زهد و پارسايى ‏ست كه لباس عزت بر قامت رعناى انسان مى‏ پوشاند. پس خودمان را به رودخانه معنويت كه از قلل انسانيت و عروج انسانهاى عارف سرچشمه می گيرد پيوند دهيم تا به درياى عظيم و مواج اسلام برسيم و بهترين بندگان خدا شويم ان اكرمكم عنداللَّه اتقيكم. امت بزرگوار! نكند با مصائب و مشكلاتى كه در آينده براى دين خدا پيش مى ‏آيد (رويارويى با صف متحد كفر شهادتها و كمبود امكانات هجرت از موطن) از انقلاب و رهبرى آن كناره جوييد....
 
  
پدرم و مادرم! اين شما بوديد كه با اشكهايتان در مصائب اهل بيت(ع) مرواريد عشق آنها را در حياتم افكنديد و خوشا بحالتان كه هديه خدا را در موقع لزوم به دين خدا ارزانى داشتيد. پدرم و مادرم! شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم كاشتيد اما آهن رباى دلم محبت خدا را برگزيد. ان شاء اللَّه و به اذن‏ اللَّه در يوم ‏القيامه با سرور با هم به خداى كريم و رحيم نظاره می کنيم. برادرانم و خواهرانم! خواسته ‏ام از شما همچون ديگر برادران و خواهران دينست منتها مسئوليت شما بيشتر است. اميدوارم كه خونم يك مرحله از امر به معروف و نهى از منكر براى برادرانم باشد. همسرم! تو به حقيقت به عنوان يك مونس و همدم در زندگى ‏ام درخشيدى و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگى به طور مداوم همچون خديجه در فراق پيامبر همچون فاطمه در فراق على همچون زينب در فراق عبداللَّه و به خاطر ايمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسيدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسيدن تو و رسيدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهراى اطهرى چرا كه آنچه كانون پر مهر زندگى نياز داشت به اجراء در آوردى و حال در تربيت فرزندانمان كه جان مايه من و توست از مكتب ام ‏ابيها بهره‏ گير. از خداوند براى شما صبر جميل خواستارم. خداوندا! شيعيان ائمه ما را از شر كفار و ابليس كه دنيا يكى از وسيله‏ هاى شيطان در جهت فريب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشكلات عنايت فرما و همه ما را قرين و مجرى احكام الهى در جهت پيشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبرى اين انقلاب عظيم حافظ باش خداوندا به رزمندگان مظلوم جبهه هاى ايران پيروزى عنايت فرما. خداوندا! همانطور كه آتش را در برابر ابراهيم گلستان كردى گلستان اين آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت كرامت كن.
+
← وصیت به پدر و مادر
  
كميل فرمانده گردان بود و برادرش يارعلى در گردان تحت فرماندهى او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هيچ فرقى بين برادرش و ديگر رزمندگان قايل نبود. تواضع و فروتنى او در كنار شجاعت و دليرى در هنگامه نبرد مثال‏زدنى بود. در عرصه‏هاى خطر پيشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گيرد اما به رزمندگان ديگر آسيبى نرسد.
+
پدرم و مادرم! این شما بودید که با اشکهایتان در مصائب اهل بیت (ع) مروارید عشق آنها را در حیاتم افکندید و خوشا به حالتان که هدیه خدا را در موقع لزوم به دین خدا ارزانی داشتید. پدرم و مادرم! شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم کاشتید اما آهن ربای دلم محبت خدا را برگزید. انشاءالله و به اذن الله در یوم القیامه با سرور با هم به خدای کریم و رحیم نظاره می کنیم.
  
روزى در جريان عمليات شناسايى در خط مقدم به هنگام عبور از ميدان مين دشمن در نزديكى كارخانه نمك شهر فاو، هنگامى كه دشمن پس از شناسايى آنان اقدام به شليك خمپاره كرد، كميل به سرعت خود را روى مينى كه در نزديكى گروه شناسايى قرار داشت و آنها آن را نديده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مين برخورد كنند. ايمانى در طول سالهاى حضور مستمر در جبهه و عملياتها به عنوان يكى از شجاع‏ترين، خستگى ناپذيرترين، دليرترين و در عين حال متواضع‏ترين فرماندهان معروف بود.
 
  
در تير ماه 1365 پس از شهادت محمدرحيم بردبار فرمانده تخريب لشكر 25 كربلا در عمليات كربلاى 1، ايمانى مسئوليت گردان را بر عهده گرفت. در اين زمان در كنار فرماندهى گردان تخريب در شوراى فرماندهى لشكر 25 كربلا نيز عضويت داشت. به حضور در جبهه عشق مى ‏ورزيد. در سال 1366 در عمليات والفجر 10 در حلبچه شيميايى شد، فرمانده لشكر به وى دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بيمارستان و بهبودى نسبى به نزد خانواده خود در منازل سازمانى پايگاه شهيد بهشتى اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در حلبچه‏ ملحق شد.
+
← وصیت به برتادران و خواهران
  
فرمانده لشكر به محض مشاهده او گفت: «به شما نگفتم برو تا پيام ندادم برنگرد.» ايمانى در پاسخ گفت: «وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه‏ ها شهيد بشوند.» در خرداد سال 1367 به همراه خانواده در شهرستان سوادكوه در مرخصى سر مى‏برد كه خبر حمله ارتش عراق به شلمچه را از راديو شنيد و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسى با همسرش از وى خواست به اهواز برگردد. در پى آن همسرش در حالى كه باردار بود به همراه فرزند يك سال و نيمه ‏اش عازم اهواز شد.
+
برادرانم و خواهرانم! خواسته ام از شما همچون دیگر برادران و خواهران دین است منتها مسئولیت شما بیشتر است امیدوارم که خونم یک مرحله از امر به معروف و نهی از منکر برای برادرانم باشد.
  
كميل قبل از شركت در عمليات بيت ‏المقدس 7 با نوشتن نامه ‏اى با همسر و دخترش خداحافظى كرد و از آنان حلاليت طلبيد. سپس در آخرين عمليات تهاجمى ايران به نام بيت ‏المقدس 7 در شلمچه، بيست و چهار ساعت قبل از پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل متحد توسط دولت جمهورى اسلامى‏ شركت كرد. كميل در 28 خرداد 1367 به هنگام نصب پل ارتباطى ابتدا بر اثر اصابت تركش از ناحيه كمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت تركش به قسمتى از قلب به شدت مجروح گرديد. بلافاصله در بيمارستانى در اهواز بسترى شد. وقتى همسرش در بيمارستان به ملاقاتش رفت با چشمى گريان گفت: «من كسى نيستم كه بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از راديو بشنوم.» پس از مدتى از بيمارستان اهواز به بيمارستانى در شيراز انتقال يافت. پس از آن هم به بيمارستان بوعلى سيناى سارى منتقل گرديد. اما سرانجام در تاريخ 19 تير 1367 بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسيد. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازى داشت. پيكر او را در گلزار شهداى عبدالحسن زيرآب سوادكوه به خاك سپردند. پس از شهادت كميل دومين فرزند دختر او متولد شد كه نام او را معظمه نهادند.
 
  
<ref>[http://%20http://navideshahed.com/fa/news/%20437747 سایت نویدشاهد]</ref>
+
← وصیت به همسر
  
 +
همسرم! تو به حقیقت به عنوان یک مونس و همدم در زندگی ام درخشدی و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگی به طور مداوم همچون خدیجه در فراق پیامبر همچون فاطمه در فراق علی همچون زینب در فراق عبدالله و به خاطر ایمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسیدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسیدن تو و رسیدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهرا اطهری چرا که آنچه کانون پر مهر زندگی نیاز داشت. به اجراء در آوردی و حال در تربیت فرزندانمان که جان مایه من و توست از مکتب ام‌ابیها بهره گیر. از خداوند برای شما صبر جمیل خواستارم. خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شر کفار و ابلیس که دنیا یکی از وسیله های شیطان در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش خداوندا! به رزمندگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! همانطور که آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. کمیل ایمانی<ref>سایت ویکی شاهد</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references />
+
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۴

زندگینامه

تولد پرویز از مادری به نام صغری ایمانی در سال ۱۳۴۵ در روستای ممشی از روستاهای استان مازندران به دنیا آمد. پدر او (ابراهیم) در شرکت ذغال سنگ البرز کار می کرد و در کنار آن به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشت.


تحصیلات پرویز پس از سر گذاشتن کودکی، در سال ۱۳۵۳ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فعلی شیخ فضل اله نوری در روستای ممشی آغاز کرد و سه سال اول تحصیلی را در آن گذراند. با جابجایی خانواده به روستای بالا زیر آب شهرستان سوادکوه سال چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان آن روستا پشت سر گذاشت.

ورزشکار متدین او به فوتبال علاقه بسیار داشت و فردی ساکت، آرام و دوست داشتنی بود. از دوران ابتدایی به حضور در مسجد و شرکت در جلسات مذهبی و پرچمداری روز عاشورا گرایش یافت. برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی امید زیر آب وارد شد و در کنار تحصیل در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. پرویز به خاطر وضعیت تحصیلی عالی خود همیشه مورد تحسین و تشویق معلمین قرار می گرفت.


مبارزات انقلاب با شدت گرفتن نهضت اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، پرویزِ نوجوان با پخش اعلامیه، شعارنویسی دیواری و شرکت در تظاهرات فعالیت های انقالبی خود را آغاز کرد. به تدریج تحول روحی خاصی در او پیدا شد و در راه انقلاب اسلامی از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محل حضور می یافت و حتی بسیاری از شبها تا صبح به نگهبانی و پاسداری مشغول می شد. دوره متوسطه را در دبیرستان آیت اله ابوالقاسم کاشانی شهرستان سواد کوه آغاز کرد و مسافت ۵ کیلومتری بین روستای زیر آب تا سواد کوه را هر روز طی می کرد.


کمیل او بعد از انقلاب نام کمیل را برای خودش انتخاب کرد. کمیل با وجود کم حرفی، بسیار معاشرتی و اجتماعی بود و جاذبه بسیار داشت. دوستان و آشنایان را به امر به معرف و ونهی از منکر سفارش می کرد. او همیشه خود را در غم و شادی و مشکلات دیگران شریک می دانست. عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه دیگر را نور و روشنایی قلب می دانست.


حضور در جبهه با شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران، کمیل که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل ترجیح داد درس را رها کند و عازم جبهه شود. از آن به بعد او مداوم در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور داتشت. کمیل با کسب آموزش های نظامی از ۲۱ اردیبهشت تا ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به عنوان تک تیرانداز و از ۲۵ شهریور همان سال به مدت سه ماه به عنوان کمک آر.پی.جی زن در مناطق عملیاتی حضور یافت. در همین دوره و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۲ در اردوگاه کامیاران بر اثر اصابت تیر به پایش مجروح شد.


ورود به سپاه در ۲۶ آذر ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر دیگر از رزمندگان لشکر ۲۵ ویژه کربلا ، از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لباس سپاه را دریافت و به تن کرد. از همان زمان به عنوان مربی و مسئول واحد تخریب در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۳ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. بعد از گذراندن این دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت جانشین فرمانده گردان تخریب در عملیات بدر حضور یافت.


ازدواج در اوایل سال ۱۳۶۴ در پی توصیه پدر و مادر و تشویق و اقدام یکی از همرزمانش به نام پور احمد علی با خانم زینب براری در مراسمی بسیار ساده و مذهبی ازدواج کرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت. آنها زندگی مشترک خود را در یک منزل استیجاری آغاز کردند. کمیل همواره سعی می کرد خود را به تجملات زندگی، مقام و منصب گرفتار نکند و می کوشید به تکلیف الهی عمل نماید.


پاسدار عابد بر تعالی روح تأکید داشت و نماز شب را ترک نمی کرد. حضوری مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامی بستگان و آشنایان و همسایگان رابطه ای خوب و صمیمی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران نمی دانست و همه را برادر می دانست. اخلاق او مورد تحسین همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دختری داشته باشد. به همین علت سوره کوثر را بسیار تلاوت می کرد و به سوره کوثر خوان معروف بود. با تولد اولین فرزند دخترش در سال ۱۳۶۵ او را مطهره نامید و تا مدت ها نماز شکر می گذارد و سوره کوثر تلاوت می کرد. یک سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ عازم اهواز شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به جبهه های عملیاتی رفت و در عملیات کربلای ۶ شرکت کرد. کمیل در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه مریوان وصیت نامه ای نوشت و در آن دیدگاه ها و نظرات خود را به روشنی بر روی کاغذ آورد.


دلیر، متواضع و... کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هیچ فرقی بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. تواضع و فروتنی او در کنار شجاعت و دلیری در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر پیشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گیرد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. نقل است که روزی در جریان عملیات شناسایی در خط مقدم به هنگام عبور از میدان مین دشمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو، هنگامی که دشمن پس از شناسایی آنان اقدام به شلیک خمپاره کرد، کمیل به سرعت خود را روی مینی که در نزدیکی گروه شناسایی قرار داشت و آنها آن را ندیده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مین برخورد کنند. کمیل در طول سالهای حضور مستمر در جبهه و عملیات به عنوان یکی از شجاع ترین، خستگی ناپذیرترین، دلیرترین و در عین حال متواضع ترین فرماندهان معروف بود.


روحیه انقلابی در تیر ماه ۱۳۶۵ پس از شهادت محمد رحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۱، کمیل فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. در این زمان در کنار فرماندهی گردان تخریب در شورای فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا نیز عضویت داشت. او به حضور در جبهه عشق می ورزید. نقل است در سال ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه شیمیایی شد. فرمانده لشکر به او دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به نزد خانواده خود در منازل سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در جبهه حلبچه ملحق شد. فرمانده لشکر به محض مشاهده او گفت: به شما نگفتم برو تا پیام ندادم برنگرد. ایمانی در پاسخ گفت: وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه ها شهید بشوند.


شهادت در خرداد سال ۱۳۶۷ به همراه خانواده در شهرستان سواد کوه در مرخصی سر می برد که خبر حمله ارتش صدام حسین به جبهه شلمچه را از رادیو شنید و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسی با همسرش از وی خواست به اهواز برگردد. در پی آن همسرش در حالی که باردار بود به همراه فرزند یک سال و نیمه اش عازم اهواز شد. کمیل قبل از شرکت در عملیات بیت المقدس۷ با نوشتن نامه ای با همسر و دخترش خداحافظی کرد و از آنان حلالیت طلبید. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام بیت المقدس۷ در جبهه شلمچه، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دولت جمهوری اسلامی شرکت کرد. کمیل در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ به هنگام نصب پل ارتباطی ابتدا بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح گردید. بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. وقتی همسرش در بیمارستان به ملاقاتش رفت با چشمی گریان گفت: من کسی نیستم که بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از رادیو بشنوم. پس از مدتی از بیمارستان اهواز به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی سینای ساری منتقل گردید. اما سرانجام در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسید. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازی داشت. پیکر او را در گلزار شهدای عبدالحسن زیرآب سواد کوه به خاک سپردند. پس از شهادت کمیل دومین فرزند دختر او متولد شد که نام او را معظمه نهادند.


وصیت نامه

...شهادت می دهم که خدا یکتاست و محمد (ص) بنده و رسول خدا و علی (ع) حجت و محبوب خداست. خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آیین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بوده که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شده اثرات خون سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است.


← وصیت مظلوم تاریخ

وصیتم، وصیت مظلوم تاریخ، دلسوز محرومان و عارف به الله امیر مؤمنان علی (ع) هست که در لحظات آخر عمر شریفشان به امت اسلام ارزانی داشتند. الا ای مردم! در این دنیا پر پیچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوی حیوانیت رهایی می بخشد تقوا الهی هست و چه خوب است همه به تکلیفمان عمل کنیم. تکلیفمان عبودت حق تعالی که غایت آفرینش هست، می باشد نه اینکه به تجملات زندگی، کسب مقام و منصب و طرح منیت مشغول باشیم و از نصرت و رهبری مولا بی بهره بشویم. چه خوب است که حق خالقمان را ادا کنیم که جهاد به گفته قرآن یکی از آنهاست.... سعی کنید کارهایتان در جهت کسب رضای حق تعالی باشد و تلاش ما بر این اساس پایه ریزی شود که حراست از حریم دین خدا را بر حریم زندگی مقدم بدانیم و بدانید که با حفظ و مصون بودن اسلام حیات در سایه آن آسایش می یابد و چه خوب است حرکت ما در راستای به کمال رسیدنمان و این زهد و پارسایی است که لباس عزت بر قامت رعنای انسان می پوشاند. پس خودمان را به رودخانه معنویت که از قلل انسانیت و عروج انسان های عارف سرچشمه می گیرد پیوند دهیم تا به دریای عظیم و مواج اسلام برسیم و بهترین بندگان خدا شویم ان اکرمکم عندالله اتقیکم.


← وصیت به مردم

امت بزرگوار! نکند با مصائب و مشکلاتی که در آینده برای دین خدا پیش می آید (رویارویی با صف متحد کفر، شهادت ها و کمبود امکانات، هجرت از وطن) از انقلاب و رهبری آن کناره جویید...


← وصیت به پدر و مادر

پدرم و مادرم! این شما بودید که با اشکهایتان در مصائب اهل بیت (ع) مروارید عشق آنها را در حیاتم افکندید و خوشا به حالتان که هدیه خدا را در موقع لزوم به دین خدا ارزانی داشتید. پدرم و مادرم! شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم کاشتید اما آهن ربای دلم محبت خدا را برگزید. انشاءالله و به اذن الله در یوم القیامه با سرور با هم به خدای کریم و رحیم نظاره می کنیم.


← وصیت به برتادران و خواهران

برادرانم و خواهرانم! خواسته ام از شما همچون دیگر برادران و خواهران دین است منتها مسئولیت شما بیشتر است امیدوارم که خونم یک مرحله از امر به معروف و نهی از منکر برای برادرانم باشد.


← وصیت به همسر

همسرم! تو به حقیقت به عنوان یک مونس و همدم در زندگی ام درخشدی و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگی به طور مداوم همچون خدیجه در فراق پیامبر همچون فاطمه در فراق علی همچون زینب در فراق عبدالله و به خاطر ایمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسیدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسیدن تو و رسیدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهرا اطهری چرا که آنچه کانون پر مهر زندگی نیاز داشت. به اجراء در آوردی و حال در تربیت فرزندانمان که جان مایه من و توست از مکتب ام‌ابیها بهره گیر. از خداوند برای شما صبر جمیل خواستارم. خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شر کفار و ابلیس که دنیا یکی از وسیله های شیطان در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش خداوندا! به رزمندگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! همانطور که آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. کمیل ایمانی[۱]

پانویس

  1. سایت ویکی شاهد