شهید علی آقا ابولقاسمی آتانی: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | علی آقا ابوالقاسمی | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی |
− | + | |نام فرد = علی آقا ابولقاسمی آتانی | |
− | + | |تصویر = علی آقا ابوالقاسمی آتانی.jpg | |
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[زادروزهای 01فروردین|1341]] ، [[ قزوین ]] | ||
+ | |شهادت = [[الگو:شهدای 31 خرداد|1362/05/10]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = | ||
+ | }} | ||
− | زندگینامه | + | ==زندگینامه== |
ابوالقاسمیآتانی، علیآقا: یکم فروردین ۱۳۴۱، در روستای آتان از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ذیحجعلی، کشاورز بود و مادرش حواخانم نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته اقتصاد درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم مرداد ۱۳۶۲، در پیرانشهر هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. | ابوالقاسمیآتانی، علیآقا: یکم فروردین ۱۳۴۱، در روستای آتان از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ذیحجعلی، کشاورز بود و مادرش حواخانم نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته اقتصاد درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم مرداد ۱۳۶۲، در پیرانشهر هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. | ||
− | + | ==وصیت نامه== | |
− | شهید، علی آقا ابوالقاسمی آتانی: پروردگارا! بارالها! این بنده ی خوار و ذلیل توست که سر بر نشان بندگی دارد؛ تو مرا به آرزویم -که همانا شهادت است- برسان، که نعمت الهی است. ای دستهایم قوی و پُرتوان باش و تفنگ را در میان خود بفشار و بر روی دشمنان اسلام و رهبرشان آتش کُن و ای پاهای من همانند کوه استوار باش تا دشمن فکر نکند که خمینی یاور و سرباز فداکار ندارد و ای چشم های تیزبینم هر جا که منافقان و دورویان خواستند بر لشکر اسلام و رهبر امت و امت ضربه ا ی وارد کنند، آنان را بشناس و ای تو زبان! آنها را رسوا کن. اگر تیر دشمن بر سینه ام نشست گُلی به رنگ خون بر آن می روید و من با تمامی وجود خویش این گُل را به رهبرم و مردم ستمدیده این دیار و تمامی مردم جهان هدیه خواهم داد و خدایا! تو شاهد و گواهی که قلب من مالامال از عشق به مکتب و عشق به رهبر و عشق به مردم است. مادرم! اگر شهید شدم از خدا به خاطر سعادتی که بر تو و منتی که بر من نهاده است شکرگزار باش؛ زیرا فرزندت را به بارگاه خویش خوانده است و شما هم مادر یک شهیدی، در زمره ی فرشتگان. مادر جان! آینه و شمعدان جشن عقد مرا بر مزارم بگذار و به همه با دلی شاد بگو که عروسی پسرم است؛ بیایید و به هم تبریک بگویید. ...و تو پدرم! صبور باش که اجر خداوند با صابران است. ...و برادر عزیزم! هیچگاه نشده است که با هم یک دورانی را بگذرانیم؛ ولی از تو می خواهم که تفنگم را بَرداری و بر سینه ی خصم بکوبی و نگذاری که خون سرخ من بخشکد. خواهر عزیزم! تو نیز مانند زینب (س) باش و زینب گونه مصیبتی را که بر تو وارد شده است، تحمل کن؛ همانگونه که زینب (س) تحمل کرد و بکوش تا هر چه می توانی در راه اسلام خدمت کنی. ...و به همه دوستان و آشنایان وصیتی دارم که امام را یاری کنند و بیهوده اوقات خود را تلف نکنند. در راه اسلام به جبهه بروند و تبلیغ تشیّع سرخ علوی را بکنند و یاد مرا زنده نگه دارند و عروسی مرا به خانواده ام تبریک گویند. در پایان وصیتی هم به همسرم دارم که حجاب و ایمانت را حفظ کن. گرچه در این دنیا هیچ شادکامی ندیده ایم، لیکن خداوند از همه دانایان داناتر است و خودش بهتر می داند و اوست که سرنوشت ما را رقم می زند. هیچگاه ایمانت را سست نکن و به فرمان رهبرمان در مورد همسران شهدا پاسخ مثبت بده. خدایا! در این دنیای فانی و زودگذر مرتکب گناهانی شده ام؛ مرا ببخش و بیامرز. خدایا! همه ی گمراهان را به راه راست هدایت فرما. خدایا! رهبرمان را از تمام بلایا و بلیات محفوظ بدار. خدایا! انقلاب ما را از شرّ دشمنان اسلام مصون نگهدار. پدر جان! وقتی علی اکبر(ع)می خواست به میدان جنگ برود، گفت: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ و حضرت اباعبدالله(ع)فرمودند: چرا فرزندم. می دانی پدر جان! علی اکبر(ع)چه جوابی داد؟ گفت: پدر جان! پس من چرا باید از مرگ بترسم؟! حالا من از شما سؤال می کنم که: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؛ پس چرا باید از مرگ بترسیم؟ ما پیروان حسین(ع)و علی اکبریم.۱ (۱۰۱۴۹۲۵) دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم و السلام علی آقا ابوالقاسمی آتانی | + | شهید، علی آقا ابوالقاسمی آتانی: پروردگارا! بارالها! این بنده ی خوار و ذلیل توست که سر بر نشان بندگی دارد؛ تو مرا به آرزویم -که همانا شهادت است- برسان، که نعمت الهی است. ای دستهایم قوی و پُرتوان باش و تفنگ را در میان خود بفشار و بر روی دشمنان اسلام و رهبرشان آتش کُن و ای پاهای من همانند کوه استوار باش تا دشمن فکر نکند که خمینی یاور و سرباز فداکار ندارد و ای چشم های تیزبینم هر جا که منافقان و دورویان خواستند بر لشکر اسلام و رهبر امت و امت ضربه ا ی وارد کنند، آنان را بشناس و ای تو زبان! آنها را رسوا کن. اگر تیر دشمن بر سینه ام نشست گُلی به رنگ خون بر آن می روید و من با تمامی وجود خویش این گُل را به رهبرم و مردم ستمدیده این دیار و تمامی مردم جهان هدیه خواهم داد و خدایا! تو شاهد و گواهی که قلب من مالامال از عشق به مکتب و عشق به رهبر و عشق به مردم است. مادرم! اگر شهید شدم از خدا به خاطر سعادتی که بر تو و منتی که بر من نهاده است شکرگزار باش؛ زیرا فرزندت را به بارگاه خویش خوانده است و شما هم مادر یک شهیدی، در زمره ی فرشتگان. مادر جان! آینه و شمعدان جشن عقد مرا بر مزارم بگذار و به همه با دلی شاد بگو که عروسی پسرم است؛ بیایید و به هم تبریک بگویید. ...و تو پدرم! صبور باش که اجر خداوند با صابران است. ...و برادر عزیزم! هیچگاه نشده است که با هم یک دورانی را بگذرانیم؛ ولی از تو می خواهم که تفنگم را بَرداری و بر سینه ی خصم بکوبی و نگذاری که خون سرخ من بخشکد. خواهر عزیزم! تو نیز مانند زینب (س) باش و زینب گونه مصیبتی را که بر تو وارد شده است، تحمل کن؛ همانگونه که زینب (س) تحمل کرد و بکوش تا هر چه می توانی در راه اسلام خدمت کنی. ...و به همه دوستان و آشنایان وصیتی دارم که امام را یاری کنند و بیهوده اوقات خود را تلف نکنند. در راه اسلام به جبهه بروند و تبلیغ تشیّع سرخ علوی را بکنند و یاد مرا زنده نگه دارند و عروسی مرا به خانواده ام تبریک گویند. در پایان وصیتی هم به همسرم دارم که حجاب و ایمانت را حفظ کن. گرچه در این دنیا هیچ شادکامی ندیده ایم، لیکن خداوند از همه دانایان داناتر است و خودش بهتر می داند و اوست که سرنوشت ما را رقم می زند. هیچگاه ایمانت را سست نکن و به فرمان رهبرمان در مورد همسران شهدا پاسخ مثبت بده. خدایا! در این دنیای فانی و زودگذر مرتکب گناهانی شده ام؛ مرا ببخش و بیامرز. خدایا! همه ی گمراهان را به راه راست هدایت فرما. خدایا! رهبرمان را از تمام بلایا و بلیات محفوظ بدار. خدایا! انقلاب ما را از شرّ دشمنان اسلام مصون نگهدار. پدر جان! وقتی علی اکبر(ع)می خواست به میدان جنگ برود، گفت: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ و حضرت اباعبدالله(ع)فرمودند: چرا فرزندم. می دانی پدر جان! علی اکبر(ع)چه جوابی داد؟ گفت: پدر جان! پس من چرا باید از مرگ بترسم؟! حالا من از شما سؤال می کنم که: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؛ پس چرا باید از مرگ بترسیم؟ ما پیروان حسین(ع)و علی اکبریم.۱ (۱۰۱۴۹۲۵) دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم و السلام علی آقا ابوالقاسمی آتانی<ref>[http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1110 سایت خط سرخ]</ref> |
− | + | ==نگارخانه تصاویر== | |
− | http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1110 | + | <gallery> |
+ | |||
+ | Image:علی آقا ابوالقاسمی آتانی.jpg | ||
+ | Image:علی آقا ابوالقاسمی آتانی1.jpg | ||
+ | Image:علی آقا ابوالقاسمی آتانی2.jpg | ||
+ | Image:علی آقا ابوالقاسمی آتانی3.jpg | ||
+ | Image:علی آقا ابوالقاسمی آتانی4.jpg | ||
+ | |||
+ | </gallery> | ||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:علی_آقا_ابولقاسمی_آتانی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان قزوین]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۹
علی آقا ابولقاسمی آتانی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1341 ، قزوین |
شهادت | 1362/05/10 |
زندگینامه
ابوالقاسمیآتانی، علیآقا: یکم فروردین ۱۳۴۱، در روستای آتان از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش ذیحجعلی، کشاورز بود و مادرش حواخانم نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته اقتصاد درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم مرداد ۱۳۶۲، در پیرانشهر هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیت نامه
شهید، علی آقا ابوالقاسمی آتانی: پروردگارا! بارالها! این بنده ی خوار و ذلیل توست که سر بر نشان بندگی دارد؛ تو مرا به آرزویم -که همانا شهادت است- برسان، که نعمت الهی است. ای دستهایم قوی و پُرتوان باش و تفنگ را در میان خود بفشار و بر روی دشمنان اسلام و رهبرشان آتش کُن و ای پاهای من همانند کوه استوار باش تا دشمن فکر نکند که خمینی یاور و سرباز فداکار ندارد و ای چشم های تیزبینم هر جا که منافقان و دورویان خواستند بر لشکر اسلام و رهبر امت و امت ضربه ا ی وارد کنند، آنان را بشناس و ای تو زبان! آنها را رسوا کن. اگر تیر دشمن بر سینه ام نشست گُلی به رنگ خون بر آن می روید و من با تمامی وجود خویش این گُل را به رهبرم و مردم ستمدیده این دیار و تمامی مردم جهان هدیه خواهم داد و خدایا! تو شاهد و گواهی که قلب من مالامال از عشق به مکتب و عشق به رهبر و عشق به مردم است. مادرم! اگر شهید شدم از خدا به خاطر سعادتی که بر تو و منتی که بر من نهاده است شکرگزار باش؛ زیرا فرزندت را به بارگاه خویش خوانده است و شما هم مادر یک شهیدی، در زمره ی فرشتگان. مادر جان! آینه و شمعدان جشن عقد مرا بر مزارم بگذار و به همه با دلی شاد بگو که عروسی پسرم است؛ بیایید و به هم تبریک بگویید. ...و تو پدرم! صبور باش که اجر خداوند با صابران است. ...و برادر عزیزم! هیچگاه نشده است که با هم یک دورانی را بگذرانیم؛ ولی از تو می خواهم که تفنگم را بَرداری و بر سینه ی خصم بکوبی و نگذاری که خون سرخ من بخشکد. خواهر عزیزم! تو نیز مانند زینب (س) باش و زینب گونه مصیبتی را که بر تو وارد شده است، تحمل کن؛ همانگونه که زینب (س) تحمل کرد و بکوش تا هر چه می توانی در راه اسلام خدمت کنی. ...و به همه دوستان و آشنایان وصیتی دارم که امام را یاری کنند و بیهوده اوقات خود را تلف نکنند. در راه اسلام به جبهه بروند و تبلیغ تشیّع سرخ علوی را بکنند و یاد مرا زنده نگه دارند و عروسی مرا به خانواده ام تبریک گویند. در پایان وصیتی هم به همسرم دارم که حجاب و ایمانت را حفظ کن. گرچه در این دنیا هیچ شادکامی ندیده ایم، لیکن خداوند از همه دانایان داناتر است و خودش بهتر می داند و اوست که سرنوشت ما را رقم می زند. هیچگاه ایمانت را سست نکن و به فرمان رهبرمان در مورد همسران شهدا پاسخ مثبت بده. خدایا! در این دنیای فانی و زودگذر مرتکب گناهانی شده ام؛ مرا ببخش و بیامرز. خدایا! همه ی گمراهان را به راه راست هدایت فرما. خدایا! رهبرمان را از تمام بلایا و بلیات محفوظ بدار. خدایا! انقلاب ما را از شرّ دشمنان اسلام مصون نگهدار. پدر جان! وقتی علی اکبر(ع)می خواست به میدان جنگ برود، گفت: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟ و حضرت اباعبدالله(ع)فرمودند: چرا فرزندم. می دانی پدر جان! علی اکبر(ع)چه جوابی داد؟ گفت: پدر جان! پس من چرا باید از مرگ بترسم؟! حالا من از شما سؤال می کنم که: پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؛ پس چرا باید از مرگ بترسیم؟ ما پیروان حسین(ع)و علی اکبریم.۱ (۱۰۱۴۹۲۵) دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنی بخشم به جمعی و خودم تنها بسوزم و السلام علی آقا ابوالقاسمی آتانی[۱]