شهیدبهرام لشگری: تفاوت بین نسخهها
(۳ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | لشگری، بهرام : یازدهم بهمن ۱۳۳۹ ، در شهر تاکستان به دنیا آمد . پدرش یوسف، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگر بود . سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴ ، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . | + | لشگری، بهرام : یازدهم بهمن ۱۳۳۹ ، در شهر [[تاکستان]] به دنیا آمد . پدرش یوسف، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگر بود . سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد . از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت . بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴ ، در اروندرود بر اثر اصابت [[ترکش]] به گردن، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | شهید، بهرام لشگری : لحظه ها با ارزش و پُرعظمت اند . امشب، همچون شب عاشورای حسینی است و من باید راه خویش را انتخاب نمایم؛ یا به صف یاران حسین ( ع ) بپیوندم و یا او را تنها و میدان را برای یزیدیان باز بگذارم . نه، هرگز ! من این کار را نخواهم کرد !! چگونه کسی که به فرمان رهبرش و به دنبال پیام امامش در این راه قدم نهاده است، حالا از اینجا برگردد؟ چگونه میشود کسی که شادیها، آسایش و راحتی زندگی را رها کرده است، اینک - که زمان امتحان و آزمایش خداوندی فرا رسیده است - قدم به عقب بگذارد؟ ... و چگونه میشود کسی که همسرش - شریک زندگی، یاور و غمخوارش - را تنها گذاشته، به امید خدا رها کرده و به خدا سپرده است – اکنون در این برهه ی حساس که اسلام جز با خون پاکان پایدار نخواهد ماند و مکتب نیاز به خون دارد - به عقب برگردد و دعوت خدا را نپذیرد؛ آن هم در زیر خمپاره ها و گلوله های دشمن؟ ! پس، خدایا ! رحم کن، تا امشب در صحنه ی کارزار حاضر شوم و همچون یاران امام حسین ( ع ) بجنگم و به درجه ی رفیع شهادت - که آرزوی دیرینه ی من است - نایل گردم . پدر مهربانم ! من الآن درک میکنم چه سختی هایی به خاطر من کشیدی و روزها زیر آفتاب گرم و سوزان، عرق ریختی تا بتوانی مرا بزرگ کنی و رنجها بُردی تا من در کمال آرامش و راحتی بسر بَرَم؛ ولی اکنون زمان خداحافظی و وداع رسیده است . من به دیدار خدا میروم و از تو میخواهم برایم طلب عفو و بخشش نمایی؛ باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد . مادر مهربانم ! در تربیت من، نقش بزرگی داشتی . چه شبها نخوابیدی و چه رنجها نکشیدی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من، قدر تو را ندانستم؛ برایم از خدا طلب بخشش نما . همسر عزیزم ! تو را نیز - در یک سال زندگانیمان - رنج دادم و چه شبها تو را تنها گذاشتم . میدانم و درک میکنم که بعد از خدا، امیدت به من بود؛ اما اینک تو و بچه هایم را به خدا می سپارم که او تو را یاری خواهد کرد . میدانم که در غم دوری من، رنجها بُردی و عذاب کشیدی؛ اما - چون من به خاطر خدا قدم در این راه گذاشتم - در فراقم صبر داشته باش و قدم در راه شهیدان بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم من . ... و شما نیز، برادرانم ! امیدوارم از من - در این مدتی که نبودم - هر ناراحتی به شما رسیده است، مرا ببخشید و حلالم کنید و توصیه ام به شما برادران، این است که : همیشه به یاد خدا باشید و نماز بخوانید و از او یاری بخواهید، تا شما را یاری دهد و از اسلام - با جان و دل - دفاع نمایید و برای سلامتی امام دعا کنید .۱ (۱۶۵۲۹۶۸) | + | [[شهید، بهرام لشگری]] : لحظه ها با ارزش و پُرعظمت اند . امشب، همچون شب عاشورای حسینی است و من باید راه خویش را انتخاب نمایم؛ یا به صف یاران [[حسین ( ع )]] بپیوندم و یا او را تنها و میدان را برای یزیدیان باز بگذارم . نه، هرگز ! من این کار را نخواهم کرد !! چگونه کسی که به فرمان رهبرش و به دنبال پیام امامش در این راه قدم نهاده است، حالا از اینجا برگردد؟ چگونه میشود کسی که شادیها، آسایش و راحتی زندگی را رها کرده است، اینک - که زمان امتحان و آزمایش خداوندی فرا رسیده است - قدم به عقب بگذارد؟ ... و چگونه میشود کسی که همسرش - شریک زندگی، یاور و غمخوارش - را تنها گذاشته، به امید خدا رها کرده و به خدا سپرده است – اکنون در این برهه ی حساس که اسلام جز با خون پاکان پایدار نخواهد ماند و مکتب نیاز به خون دارد - به عقب برگردد و دعوت خدا را نپذیرد؛ آن هم در زیر خمپاره ها و گلوله های دشمن؟ ! پس، خدایا ! رحم کن، تا امشب در صحنه ی کارزار حاضر شوم و همچون یاران امام حسین ( ع ) بجنگم و به درجه ی رفیع شهادت - که آرزوی دیرینه ی من است - نایل گردم . پدر مهربانم ! من الآن درک میکنم چه سختی هایی به خاطر من کشیدی و روزها زیر آفتاب گرم و سوزان، عرق ریختی تا بتوانی مرا بزرگ کنی و رنجها بُردی تا من در کمال آرامش و راحتی بسر بَرَم؛ ولی اکنون زمان خداحافظی و وداع رسیده است . من به دیدار خدا میروم و از تو میخواهم برایم طلب عفو و بخشش نمایی؛ باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد . مادر مهربانم ! در تربیت من، نقش بزرگی داشتی . چه شبها نخوابیدی و چه رنجها نکشیدی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من، قدر تو را ندانستم؛ برایم از خدا طلب بخشش نما . همسر عزیزم ! تو را نیز - در یک سال زندگانیمان - رنج دادم و چه شبها تو را تنها گذاشتم . میدانم و درک میکنم که بعد از خدا، امیدت به من بود؛ اما اینک تو و بچه هایم را به خدا می سپارم که او تو را یاری خواهد کرد . میدانم که در غم دوری من، رنجها بُردی و عذاب کشیدی؛ اما - چون من به خاطر خدا قدم در این راه گذاشتم - در فراقم صبر داشته باش و قدم در راه شهیدان بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم من . ... و شما نیز، برادرانم ! امیدوارم از من - در این مدتی که نبودم - هر ناراحتی به شما رسیده است، مرا ببخشید و حلالم کنید و توصیه ام به شما برادران، این است که : همیشه به یاد خدا باشید و نماز بخوانید و از او یاری بخواهید، تا شما را یاری دهد و از [[اسلام]] - با جان و دل - دفاع نمایید و برای سلامتی امام دعا کنید .۱ (۱۶۵۲۹۶۸) |
− | + | <ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1382 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
− | http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1382 | + | ==رده== |
+ | {{ترتیبپیشفرض:بهرام_لشگری}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان تاکستان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۰
بسمه تعالی
نام: بهرام لشگری
نام: پدر یوسف
نام: مادر زهرا
محل شهادت: اروندرود
محل تولد: تاکستان
تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۱۱/۱۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۵
استان محل شهادت: خوزستان
شهر محل شهادت: آبادان
وضعیت تاهل: متاهل
درجه نظامی
تعداد پسر: ۰
تعداد دختر: ۱
تحصیلات: دوم راهنمائی
رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید: قزوین - تاکستان - ضیاء آباد
rId4
محتویات
زندگی نامه
لشگری، بهرام : یازدهم بهمن ۱۳۳۹ ، در شهر تاکستان به دنیا آمد . پدرش یوسف، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگر بود . سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴ ، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است .
وصیت نامه
شهید، بهرام لشگری : لحظه ها با ارزش و پُرعظمت اند . امشب، همچون شب عاشورای حسینی است و من باید راه خویش را انتخاب نمایم؛ یا به صف یاران حسین ( ع ) بپیوندم و یا او را تنها و میدان را برای یزیدیان باز بگذارم . نه، هرگز ! من این کار را نخواهم کرد !! چگونه کسی که به فرمان رهبرش و به دنبال پیام امامش در این راه قدم نهاده است، حالا از اینجا برگردد؟ چگونه میشود کسی که شادیها، آسایش و راحتی زندگی را رها کرده است، اینک - که زمان امتحان و آزمایش خداوندی فرا رسیده است - قدم به عقب بگذارد؟ ... و چگونه میشود کسی که همسرش - شریک زندگی، یاور و غمخوارش - را تنها گذاشته، به امید خدا رها کرده و به خدا سپرده است – اکنون در این برهه ی حساس که اسلام جز با خون پاکان پایدار نخواهد ماند و مکتب نیاز به خون دارد - به عقب برگردد و دعوت خدا را نپذیرد؛ آن هم در زیر خمپاره ها و گلوله های دشمن؟ ! پس، خدایا ! رحم کن، تا امشب در صحنه ی کارزار حاضر شوم و همچون یاران امام حسین ( ع ) بجنگم و به درجه ی رفیع شهادت - که آرزوی دیرینه ی من است - نایل گردم . پدر مهربانم ! من الآن درک میکنم چه سختی هایی به خاطر من کشیدی و روزها زیر آفتاب گرم و سوزان، عرق ریختی تا بتوانی مرا بزرگ کنی و رنجها بُردی تا من در کمال آرامش و راحتی بسر بَرَم؛ ولی اکنون زمان خداحافظی و وداع رسیده است . من به دیدار خدا میروم و از تو میخواهم برایم طلب عفو و بخشش نمایی؛ باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد . مادر مهربانم ! در تربیت من، نقش بزرگی داشتی . چه شبها نخوابیدی و چه رنجها نکشیدی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من، قدر تو را ندانستم؛ برایم از خدا طلب بخشش نما . همسر عزیزم ! تو را نیز - در یک سال زندگانیمان - رنج دادم و چه شبها تو را تنها گذاشتم . میدانم و درک میکنم که بعد از خدا، امیدت به من بود؛ اما اینک تو و بچه هایم را به خدا می سپارم که او تو را یاری خواهد کرد . میدانم که در غم دوری من، رنجها بُردی و عذاب کشیدی؛ اما - چون من به خاطر خدا قدم در این راه گذاشتم - در فراقم صبر داشته باش و قدم در راه شهیدان بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم من . ... و شما نیز، برادرانم ! امیدوارم از من - در این مدتی که نبودم - هر ناراحتی به شما رسیده است، مرا ببخشید و حلالم کنید و توصیه ام به شما برادران، این است که : همیشه به یاد خدا باشید و نماز بخوانید و از او یاری بخواهید، تا شما را یاری دهد و از اسلام - با جان و دل - دفاع نمایید و برای سلامتی امام دعا کنید .۱ (۱۶۵۲۹۶۸) [۱]