شهید مهدی محمدرضایی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «بسمه تعالی نام : مهدی محمدرضایی نام پدر: غلام نام مادر : زیور محل تولد: بوئی...» ایجاد کرد) |
|||
(۴ نسخههای متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۲۷: | سطر ۲۷: | ||
� | � | ||
− | زندگی نامه | + | ==زندگی نامه== |
− | محمدرضایی، مهدی: سیام شهریور ۱۳۴۸، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش غلام، کارگر بود و مادرش زیور نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. | + | محمدرضایی، مهدی: سیام شهریور ۱۳۴۸، در روستای شال از توابع شهر [[بوئینزهرا]] به دنیا آمد. پدرش غلام، کارگر بود و مادرش زیور نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت. بیست و هشتم دی ۱۳۶۵، در [[شلمچه]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
− | وصیت نامه | + | ==وصیت نامه== |
− | شهید، مهدی محمدرضایی: احساس می کنم خداوند می گوید: مهدی! می خواهم تو را کُشته ببینم! من در حالی که می دانستم با آمدن به جبهه کُشته خواهم شد، پا به این وادی نهادم و پروردگارم را صد بار ستایش می کنم که دعای «اهدنا الصراط المستقیم» مرا استجاب نمود و مرا به راهی که بهترین راه ها است، هدایت کرد. ...و به امام نیز می گویم که اگر صدها بار شهید شوم و دوباره زنده شوم، باز هم می | + | [[شهید، مهدی محمدرضایی]]: احساس می کنم خداوند می گوید: مهدی! می خواهم تو را کُشته ببینم! من در حالی که می دانستم با آمدن به جبهه کُشته خواهم شد، پا به این وادی نهادم و پروردگارم را صد بار ستایش می کنم که دعای «اهدنا الصراط المستقیم» مرا استجاب نمود و مرا به راهی که بهترین راه ها است، هدایت کرد. ...و به امام نیز می گویم که اگر صدها بار شهید شوم و دوباره زنده شوم، باز هم می |
− | گویم: «الله اکبر!» ...و به اسلام نیز می گویم که من زباناً و قلباً گفته ام و می خواهم کتباً هم بنویسم و امضا کنم که: ای اسلام غریب و ای اسلام تنها! تا آخرین لحظه ی حیاتم یاریت خواهم کرد. دوست دارم مثل علی اکبر حسین(ع) در صحرایی مانند صحرای کربلا، قطعه قطعه شوم تا این که بندگی خداوند را کنم. ...و اما پدر و مادر عزیزم! جملاتی که برای شما می نویسم، شاید آخرین حرف هایم باشد که از سینه ی پُر دردم بیرون می آید؛ ولی به خدا قسم، هرگز فراموش تان نخواهم کرد و از این که مدت ها از عُمرم می گذرد و برای شما کاری نکرده ام، احساس ناراحتی می کنم و از شما می خواهم مرا حلال کنید. (۱۶۶۹۵۴۵) مهدی محمدرضایی ۲۰/۱۰/۶۵ | + | گویم: «الله اکبر!» ...و به اسلام نیز می گویم که من زباناً و قلباً گفته ام و می خواهم کتباً هم بنویسم و امضا کنم که: ای اسلام غریب و ای اسلام تنها! تا آخرین لحظه ی حیاتم یاریت خواهم کرد. دوست دارم مثل علی اکبر حسین(ع) در صحرایی مانند صحرای کربلا، قطعه قطعه شوم تا این که بندگی خداوند را کنم. ...و اما پدر و مادر عزیزم! جملاتی که برای شما می نویسم، شاید آخرین حرف هایم باشد که از سینه ی پُر دردم بیرون می آید؛ ولی به خدا قسم، هرگز فراموش تان نخواهم کرد و از این که مدت ها از عُمرم می گذرد و برای شما کاری نکرده ام، احساس ناراحتی می کنم و از شما می خواهم مرا حلال کنید. (۱۶۶۹۵۴۵) مهدی محمدرضایی ۲۰/۱۰/۶۵<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1904 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> |
− | |||
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references/> | ||
+ | |||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:مهدی_محمد_رضایی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان بوئین زهرا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۹
بسمه تعالی
نام : مهدی محمدرضایی
نام پدر: غلام
نام مادر : زیور
محل تولد: بوئین زهرا - شال تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۶/۳۰
محل شهادت : شلمچه: تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸
استان محل شهادت : خوزستان شهر محل شهادت : خرمشهر
وضعیت تاهل: مجرد درجه نظامی
تحصیلات : دوم متوسطه رشته
-
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئینزهرا – شال
�
محتویات
زندگی نامه
محمدرضایی، مهدی: سیام شهریور ۱۳۴۸، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش غلام، کارگر بود و مادرش زیور نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
وصیت نامه
شهید، مهدی محمدرضایی: احساس می کنم خداوند می گوید: مهدی! می خواهم تو را کُشته ببینم! من در حالی که می دانستم با آمدن به جبهه کُشته خواهم شد، پا به این وادی نهادم و پروردگارم را صد بار ستایش می کنم که دعای «اهدنا الصراط المستقیم» مرا استجاب نمود و مرا به راهی که بهترین راه ها است، هدایت کرد. ...و به امام نیز می گویم که اگر صدها بار شهید شوم و دوباره زنده شوم، باز هم می
گویم: «الله اکبر!» ...و به اسلام نیز می گویم که من زباناً و قلباً گفته ام و می خواهم کتباً هم بنویسم و امضا کنم که: ای اسلام غریب و ای اسلام تنها! تا آخرین لحظه ی حیاتم یاریت خواهم کرد. دوست دارم مثل علی اکبر حسین(ع) در صحرایی مانند صحرای کربلا، قطعه قطعه شوم تا این که بندگی خداوند را کنم. ...و اما پدر و مادر عزیزم! جملاتی که برای شما می نویسم، شاید آخرین حرف هایم باشد که از سینه ی پُر دردم بیرون می آید؛ ولی به خدا قسم، هرگز فراموش تان نخواهم کرد و از این که مدت ها از عُمرم می گذرد و برای شما کاری نکرده ام، احساس ناراحتی می کنم و از شما می خواهم مرا حلال کنید. (۱۶۶۹۵۴۵) مهدی محمدرضایی ۲۰/۱۰/۶۵[۱]