شهید مرتضی ازگلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(زندگینامه)
 
(۶ نسخه‌های متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۶: سطر ۶:
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
  
مرتضي، دومين فرزند حاج عباس در  تاريخ، 10 /11/1 337 در محلي از شميرانات به نام لويزان در خانه مادربزرگش ديده به جهان گشود  و چون حاج عباس از خانواده مذهبي بود و ارادت خاصي به ائمه داشت نام او را مرتضي گذاشت . او دوران كودكي خود را در كنار خانواده اش  گذراند و از همان كودكي به پدرش در سندمين غذا دادن به حيوانات براي چراگاه ها كمك مي كرد تا دوران  كودكيش را پشت سر گذاشت .
+
مرتضی، دومین فرزند حاج عباس در  تاریخ، 10 /11/1 337 در محلی از شمیرانات به نام لویزان در خانه مادربزرگش دیده به جهان گشود  و چون حاج عباس از خانواده مذهبی بود و ارادت خاصی به ائمه داشت نام او را مرتضی گذاشت . او دوران كودكی خود را در كنار خانواده اش  گذراند و از همان كودكی به پدرش در سندمین غذا دادن به حیوانات برای چراگاه ها كمك می كرد تا دوران  كودكیش را پشت سر گذاشت .
مرتضي هفت ساله و وارد دوران تحصيل شد، دوره ابتداي خود را در يكي   از مدارس نزديك منزلشان به نام مدرسه باقري گذراند، كارنامه هايش موجود است احتياج به گفتن نيست، همه سال با نمراتي عالي قبول مي شد.  دوره راهنمايي   را در مدرسه 21 حمزه واقع در ارتش لويزان   سپري كرد . اين عزيز دوست داشتني در موقع تحصيل و تابستان از كمك به خانواده دريغ نمي كرد و اگر پولي يا حقوقي مي گرفت به پدرش و بقيه اعضاي خانواده كمك مي نمود، نماز اول وقتش در مسجد و هميشه اذان و اقامه مسجد را با صداي دلنشين خود  مي گفت .
+
مرتضی هفت ساله و وارد دوران تحصیل شد، دوره ابتدای خود را در یكی   از مدارس نزدیك منزلشان به نام مدرسه باقری گذراند، كارنامه هایش موجود است احتیاج به گفتن نیست، همه سال با نمراتی عالی قبول می شد.  دوره راهنمایی   را در مدرسه 21 حمزه واقع در ارتش لویزان   سپری كرد . این عزیز دوست داشتنی در موقع تحصیل و تابستان از كمك به خانواده دریغ نمی كرد و اگر پولی یا حقوقی می گرفت به پدرش و بقیه اعضای خانواده كمك می نمود، نماز اول وقتش در مسجد و همیشه اذان و اقامه مسجد را با صدای دلنشین خود  می گفت .
از نظر تميزي و نظافت در فاميل مثال زدني بود (لباس هايش هميشه اتو زده  بود ) خلاصه از تميزي در هر چه بگويم كم گفتم، بچه ي   مهربان و دوست داشتني بود كل فاميل او را خيلي دوست داشتند، ب ا عموهايش خيلي رفيق بود، ارادت خاصي نسبت به آنها داشت. وارد دوره دبيرستان شد و اولين بچه اي بود كه در فاميل ديپلم گرفت و افتخاري براي پدر و مادرش شد.
+
از نظر تمیزی و نظافت در فامیل مثال زدنی بود (لباس هایش همیشه اتو زده  بود ) خلاصه از تمیزی در هر چه بگویم كم گفتم، بچه ی   مهربان و دوست داشتنی بود كل فامیل او را خیلی دوست داشتند، ب ا عموهایش خیلی رفیق بود، ارادت خاصی نسبت به آنها داشت. وارد دوره دبیرستان شد و اولین بچه ای بود كه در فامیل دیپلم گرفت و افتخاری برای پدر و مادرش شد.
براي رفتن به سربازي اقدام  كرد،  براي خدمت به مدت 10 ماه به شهرستان بروجرد اعزام شد و در دوران خدمت سربازي به هم خدمتي هايش، به خصوص  به آنهايي كه زن و بچه داشتند  از نظر مالي   كمك مي كرد و يا جاي آنها پست مي داد . از بروجرد  به تهران آمد  و يك روز با عمويش   براي ثبت نام جبهه  رفت، چون امام خميني ( ره ) فرمود كه همه به جبهه ها بروند، برگه اعزام خود را يك روزه گرفت . در خر مشهر راننده لودر بود و سنگرها را درست مي كرد، در عمليات بيت المقدس  در  تاريخ،   10 /02/1 361  مشغول برپا كردن سنگر  بود اولين و دومين سنگر را هم ساخت و مشغول ساختن سومين سنگر بود كه موشك سام 6 به لودر اصابت كرد و او جان خود را در راه اسلام تقديم و به درجه رفيع   شه ادت نائل آمد.
+
برای رفتن به سربازی اقدام  كرد،  برای خدمت به مدت 10 ماه به شهرستان بروجرد اعزام شد و در دوران خدمت سربازی به هم خدمتی هایش، به خصوص  به آنهایی كه زن و بچه داشتند  از نظر مالی   كمك می كرد و یا جای آنها پست می داد . از بروجرد  به تهران آمد  و یك روز با عمویش   برای ثبت نام جبهه  رفت، چون امام خمینی ( ره ) فرمود كه همه به جبهه ها بروند، برگه اعزام خود را یك روزه گرفت . در خر مشهر راننده لودر بود و سنگرها را درست می كرد، در عملیات بیت المقدس  در  تاریخ،   10 /02/1 361  مشغول برپا كردن سنگر  بود اولین و دومین سنگر را هم ساخت و مشغول ساختن سومین سنگر بود كه موشك سام 6 به لودر اصابت كرد و او جان خود را در راه اسلام تقدیم و به درجه رفیع   شه ادت نائل آمد.
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
  
بسم الله الرحمن الرحيم
+
بسم الله الرحمن الرحیم
من نمي دانم از كجا شروع كنم، سلام به بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، به رهبري امام خميني، من افتخار مي كنم كه يكي از سربازان امام زمان (عج)  هستم و در جنگ با دشمنان كفرصفت همچون آمريكا و عوامل دست نشانده اش همچون صدام و صداميان بجنگم و تا آخرين قطرات خوني كه در جانم است مي جنگم و اميدوارم روزي از همين روزها جشن پيروزي را در سراسر ايران بگيريم.
+
من نمی دانم از كجا شروع كنم، سلام به بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی، من افتخار می كنم كه یكی از سربازان امام زمان (عج)  هستم و در جنگ با دشمنان كفرصفت همچون آمریكا و عوامل دست نشانده اش همچون صدام و صدامیان بجنگم و تا آخرین قطرات خونی كه در جانم است می جنگم و امیدوارم روزی از همین روزها جشن پیروزی را در سراسر ایران بگیریم.
به نام خدائي كه شهادت را نصيبم كرد،
+
به نام خدائی كه شهادت را نصیبم كرد،
پدر و مادر مهربان و هم زبانم، به نظرم اين قطعه كه باقي است آخرين و كامل ترين حرف هاي من باشد كه در طول زندگي و در اين اواخر هميشه به دنبال آن بودم و  هستم كه  از ديار بي كران شهادت بهره اي دريابم . ناچار روزي گلي شكوفا و روزي پژمرده مي گردد ولي چه زيباست مرگ كسي باعث پيروزي و از بين بردن كفار ستمگر باشد، پدر و مادر من، اول از هر چيز از زحمات بيش از حد شما نهايت سپاسگزاري   را دارم و مي دانم كه چه رنج ها به پاي من حقير كشيده ايد ولي اميدوارم كه جانم را در راه خدا فدا كرده باشم كه راه خميني عزيز   است .
+
پدر و مادر مهربان و هم زبانم، به نظرم این قطعه كه باقی است آخرین و كامل ترین حرف های من باشد كه در طول زندگی و در این اواخر همیشه به دنبال آن بودم و  هستم كه  از دیار بی كران شهادت بهره ای دریابم . ناچار روزی گلی شكوفا و روزی پژمرده می گردد ولی چه زیباست مرگ كسی باعث پیروزی و از بین بردن كفار ستمگر باشد، پدر و مادر من، اول از هر چیز از زحمات بیش از حد شما نهایت سپاسگزاری   را دارم و می دانم كه چه رنج ها به پای من حقیر كشیده اید ولی امیدوارم كه جانم را در راه خدا فدا كرده باشم كه راه خمینی عزیز   است .
از شما تمنا دارم كه هيچ وقت به من ناكام نگوييد چون من در نهايت، كامم را گرفتم و به بهترين آرزوئي كه مي خواستم يعني شهيد شدن در راه دين و قرآن و مملكتم  رسيدم، در تشيع جنازه ي   من فقط ذكر خدا كنيد و مبادا در اين مورد بدگويي به انقلاب شود، اميدوارم كه براي خواهرانم و برادر انم برادري خوب، و براي پدر و مادرم فرزندي لايق   بوده باشم و در آخر نوشته ام از تمام فاميل و دوستان و همرزمانم و عموهايم خداحافظي مي كنم و اميدوارم كه بعد از من اسلحه ام  را زمين نگذارند و تا آخرين نفس در راه احياي دين مقاومت نمايند . به اميد پيروزي سربازان اس لام بر مزدوران صدام يزيد.
+
از شما تمنا دارم كه هیچ وقت به من ناكام نگویید چون من در نهایت، كامم را گرفتم و به بهترین آرزوئی كه می خواستم یعنی شهید شدن در راه دین و قرآن و مملكتم  رسیدم، در تشیع جنازه ی   من فقط ذكر خدا كنید و مبادا در این مورد بدگویی به انقلاب شود، امیدوارم كه برای خواهرانم و برادر انم برادری خوب، و برای پدر و مادرم فرزندی لایق   بوده باشم و در آخر نوشته ام از تمام فامیل و دوستان و همرزمانم و عموهایم خداحافظی می كنم و امیدوارم كه بعد از من اسلحه ام  را زمین نگذارند و تا آخرین نفس در راه احیای دین مقاومت نمایند . به امید پیروزی سربازان اس لام بر مزدوران صدام یزید.
عمو جا،ن اين وصيت نامه را  تا موقعي كه من به شهادت نرسيده ام براي پدر و مادرم به هيچ عنوان نخوان، از شما متشكرم  اگر اين لطف را در حق اين حقير بكنيد . دوستت دارم عمو جا ن
+
عمو جا،ن این وصیت نامه را  تا موقعی كه من به شهادت نرسیده ام برای پدر و مادرم به هیچ عنوان نخوان، از شما متشكرم  اگر این لطف را در حق این حقیر بكنید . دوستت دارم عمو جا ن
راستي عموجان اگر گاهي از اوقات كار ناخوشايند و حرف زشتي از دهانم پريد شما من را به بزرگي خودتان ببخشيد.
+
راستی عموجان اگر گاهی از اوقات كار ناخوشایند و حرف زشتی از دهانم پرید شما من را به بزرگی خودتان ببخشید.
  
==اين شعر براي مادرم==
+
==این شعر برای مادرم==
  
سلام مادر، بكن هر دم دعاي                                       كه من مهر تو را در سينه دارم
+
سلام مادر، بكن هر دم دعای                                       كه من مهر تو را در سینه دارم
بيا مادر بكن شيريت حلالم                                            به دزفول روم شايد نيايم
+
بیا مادر بكن شیریت حلالم                                            به دزفول روم شاید نیایم
به جبهه مي روم بهر سعادت                                        به راهي مي روم راه شهادت
+
به جبهه می روم بهر سعادت                                        به راهی می روم راه شهادت
بيا مادر شنو رازي ز فرزند                                              كه فرزندت شدست با خلق پيوند
+
بیا مادر شنو رازی ز فرزند                                              كه فرزندت شدست با خلق پیوند
  من آن عهدي كه بستم با شهيدان                           رسانم عهد و پيمان را به پايان
+
من آن عهدی كه بستم با شهیدان                           رسانم عهد و پیمان را به پایان
مادرجان مرا ببخش   
+
مادرجان مرا ببخش  <ref> سایت شهدای ارتش</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
  
 
+
==رده==               
منبع: سایت شهدای ارتش
+
{{ترتیب‌پیش‌فرض:مرتضی_ازگلی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان تهران]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان تهران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۳

شهید مرتضی ازگلی تاریخ تولد : 1337/11/01 تاریخ شهادت : 1361/02/10


زندگینامه

مرتضی، دومین فرزند حاج عباس در تاریخ، 10 /11/1 337 در محلی از شمیرانات به نام لویزان در خانه مادربزرگش دیده به جهان گشود و چون حاج عباس از خانواده مذهبی بود و ارادت خاصی به ائمه داشت نام او را مرتضی گذاشت . او دوران كودكی خود را در كنار خانواده اش گذراند و از همان كودكی به پدرش در سندمین غذا دادن به حیوانات برای چراگاه ها كمك می كرد تا دوران كودكیش را پشت سر گذاشت . مرتضی هفت ساله و وارد دوران تحصیل شد، دوره ابتدای خود را در یكی از مدارس نزدیك منزلشان به نام مدرسه باقری گذراند، كارنامه هایش موجود است احتیاج به گفتن نیست، همه سال با نمراتی عالی قبول می شد. دوره راهنمایی را در مدرسه 21 حمزه واقع در ارتش لویزان سپری كرد . این عزیز دوست داشتنی در موقع تحصیل و تابستان از كمك به خانواده دریغ نمی كرد و اگر پولی یا حقوقی می گرفت به پدرش و بقیه اعضای خانواده كمك می نمود، نماز اول وقتش در مسجد و همیشه اذان و اقامه مسجد را با صدای دلنشین خود می گفت . از نظر تمیزی و نظافت در فامیل مثال زدنی بود (لباس هایش همیشه اتو زده بود ) خلاصه از تمیزی در هر چه بگویم كم گفتم، بچه ی مهربان و دوست داشتنی بود كل فامیل او را خیلی دوست داشتند، ب ا عموهایش خیلی رفیق بود، ارادت خاصی نسبت به آنها داشت. وارد دوره دبیرستان شد و اولین بچه ای بود كه در فامیل دیپلم گرفت و افتخاری برای پدر و مادرش شد. برای رفتن به سربازی اقدام كرد، برای خدمت به مدت 10 ماه به شهرستان بروجرد اعزام شد و در دوران خدمت سربازی به هم خدمتی هایش، به خصوص به آنهایی كه زن و بچه داشتند از نظر مالی كمك می كرد و یا جای آنها پست می داد . از بروجرد به تهران آمد و یك روز با عمویش برای ثبت نام جبهه رفت، چون امام خمینی ( ره ) فرمود كه همه به جبهه ها بروند، برگه اعزام خود را یك روزه گرفت . در خر مشهر راننده لودر بود و سنگرها را درست می كرد، در عملیات بیت المقدس در تاریخ، 10 /02/1 361 مشغول برپا كردن سنگر بود اولین و دومین سنگر را هم ساخت و مشغول ساختن سومین سنگر بود كه موشك سام 6 به لودر اصابت كرد و او جان خود را در راه اسلام تقدیم و به درجه رفیع شه ادت نائل آمد.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم من نمی دانم از كجا شروع كنم، سلام به بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، به رهبری امام خمینی، من افتخار می كنم كه یكی از سربازان امام زمان (عج) هستم و در جنگ با دشمنان كفرصفت همچون آمریكا و عوامل دست نشانده اش همچون صدام و صدامیان بجنگم و تا آخرین قطرات خونی كه در جانم است می جنگم و امیدوارم روزی از همین روزها جشن پیروزی را در سراسر ایران بگیریم. به نام خدائی كه شهادت را نصیبم كرد، پدر و مادر مهربان و هم زبانم، به نظرم این قطعه كه باقی است آخرین و كامل ترین حرف های من باشد كه در طول زندگی و در این اواخر همیشه به دنبال آن بودم و هستم كه از دیار بی كران شهادت بهره ای دریابم . ناچار روزی گلی شكوفا و روزی پژمرده می گردد ولی چه زیباست مرگ كسی باعث پیروزی و از بین بردن كفار ستمگر باشد، پدر و مادر من، اول از هر چیز از زحمات بیش از حد شما نهایت سپاسگزاری را دارم و می دانم كه چه رنج ها به پای من حقیر كشیده اید ولی امیدوارم كه جانم را در راه خدا فدا كرده باشم كه راه خمینی عزیز است . از شما تمنا دارم كه هیچ وقت به من ناكام نگویید چون من در نهایت، كامم را گرفتم و به بهترین آرزوئی كه می خواستم یعنی شهید شدن در راه دین و قرآن و مملكتم رسیدم، در تشیع جنازه ی من فقط ذكر خدا كنید و مبادا در این مورد بدگویی به انقلاب شود، امیدوارم كه برای خواهرانم و برادر انم برادری خوب، و برای پدر و مادرم فرزندی لایق بوده باشم و در آخر نوشته ام از تمام فامیل و دوستان و همرزمانم و عموهایم خداحافظی می كنم و امیدوارم كه بعد از من اسلحه ام را زمین نگذارند و تا آخرین نفس در راه احیای دین مقاومت نمایند . به امید پیروزی سربازان اس لام بر مزدوران صدام یزید. عمو جا،ن این وصیت نامه را تا موقعی كه من به شهادت نرسیده ام برای پدر و مادرم به هیچ عنوان نخوان، از شما متشكرم اگر این لطف را در حق این حقیر بكنید . دوستت دارم عمو جا ن راستی عموجان اگر گاهی از اوقات كار ناخوشایند و حرف زشتی از دهانم پرید شما من را به بزرگی خودتان ببخشید.

این شعر برای مادرم

سلام مادر، بكن هر دم دعای كه من مهر تو را در سینه دارم بیا مادر بكن شیریت حلالم به دزفول روم شاید نیایم به جبهه می روم بهر سعادت به راهی می روم راه شهادت بیا مادر شنو رازی ز فرزند كه فرزندت شدست با خلق پیوند من آن عهدی كه بستم با شهیدان رسانم عهد و پیمان را به پایان مادرجان مرا ببخش [۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده