شهید محمد باغدار کشاورز: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «شهید: 6402055 تاریخ تولد : نام : محمد محل تولد : مشهد نام خانوادگی : باغ...» ایجاد کرد)
 
 
(۴ نسخه‌های متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۸: سطر ۸:
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
 
گلزار :    بهشت‌رضا
 
گلزار :    بهشت‌رضا
خاطرات  
+
==خاطرات==
بنده به عنوان فرمانده ایشان در واحد مینی کاتیوشا بودم. آقای باغدار از حقیر درخواست نمود که به خط اول خاکریز بروم و اینجانب به ایشان گفتم وجود شما در اینجا بیشتر از خاکریز موثر می باشد. مدتی به حرف من کرد و ایستاد و باز دلش آرام نگرفت باز آمد جای حقیر و گفت : آقای موسوی بگذارید بروم خط مقدم اینجا دلم گرفته است . بنده به ایشان که از شاگردان هنرستان سید جمال بود و من هم دبیر هنرستان بودم خیلی دوست داشتم که پیش من بماند . سیمای نورانی داشت با خود می گفتم اگر برود خط شهید می شود دیدم خیلی اصرار می کند گفتم : به یک شرط می گذارم بروی خط مقدم جبهه . هنوز شرط را نگفته بودم که خیلی خوشحال شد و گفت : هر شرطی را بگوید می پذیرم . گفتم : آقای ا...یاری بی سواد است به ایشان خواندن و نوشتن بیاموز که بتواند حداقل یک نامه برای پدر و مادرش بنویسد و وقت دیگر رزمندگان را نگیرد . شرط من این است که ایشان را باسواد نمائید بعد بتوانید بروید خط مقدم جبهه. ایشان قبول کردند و ظرف یک هفته نه خود استراحت داشت و نه ا.... یاری که از بچه های فردوس بود گاهی اوقات ایشان را تنبیه می کرد و می گفت : چرا خوابیدی چرا درس نمی خوانی او را از خواب بیدار می کرد و امان به ایشان نمی داد و ظرف یک هفته ایشان را با سواد کرد .
+
بنده به عنوان [[فرمانده]]  ایشان در واحد مینی کاتیوشا بودم. آقای باغدار از حقیر درخواست نمود که به خط اول [[خاکریز]]  بروم و اینجانب به ایشان گفتم وجود شما در اینجا بیشتر از [[خاکریز]]  موثر می باشد. مدتی به حرف من کرد و ایستاد و باز دلش آرام نگرفت باز آمد جای حقیر و گفت : آقای موسوی بگذارید بروم خط مقدم اینجا دلم گرفته است . بنده به ایشان که از شاگردان هنرستان سید جمال بود و من هم دبیر هنرستان بودم خیلی دوست داشتم که پیش من بماند . سیمای نورانی داشت با خود می گفتم اگر برود خط [[شهید]]  می شود دیدم خیلی اصرار می کند گفتم : به یک شرط می گذارم بروی خط مقدم [[جبهه]]  . هنوز شرط را نگفته بودم که خیلی خوشحال شد و گفت : هر شرطی را بگوید می پذیرم . گفتم : آقای ا...یاری بی سواد است به ایشان خواندن و نوشتن بیاموز که بتواند حداقل یک نامه برای پدر و مادرش بنویسد و وقت دیگر [[رزمندگان]]  را نگیرد . شرط من این است که ایشان را باسواد نمائید بعد بتوانید بروید خط مقدم [[جبهه]] . ایشان قبول کردند و ظرف یک هفته نه خود استراحت داشت و نه ا.... یاری که از بچه های فردوس بود گاهی اوقات ایشان را تنبیه می کرد و می گفت : چرا خوابیدی چرا درس نمی خوانی او را از خواب بیدار می کرد و امان به ایشان نمی داد و ظرف یک هفته ایشان را با سواد کرد.<ref> پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا</ref>
منبع : پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا
+
 
http://
+
==پانویس==
 +
<references/>
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد_باغدارن_کاشانی}}
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان مشهد]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۲

شهید: 6402055 تاریخ تولد : نام : محمد محل تولد : مشهد نام خانوادگی : باغداران کاشانی‌ تاریخ شهادت : 1364/11/22 نام پدر : محمدعلی‌ مکان شهادت : تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : بهشت‌رضا

خاطرات

بنده به عنوان فرمانده ایشان در واحد مینی کاتیوشا بودم. آقای باغدار از حقیر درخواست نمود که به خط اول خاکریز بروم و اینجانب به ایشان گفتم وجود شما در اینجا بیشتر از خاکریز موثر می باشد. مدتی به حرف من کرد و ایستاد و باز دلش آرام نگرفت باز آمد جای حقیر و گفت : آقای موسوی بگذارید بروم خط مقدم اینجا دلم گرفته است . بنده به ایشان که از شاگردان هنرستان سید جمال بود و من هم دبیر هنرستان بودم خیلی دوست داشتم که پیش من بماند . سیمای نورانی داشت با خود می گفتم اگر برود خط شهید می شود دیدم خیلی اصرار می کند گفتم : به یک شرط می گذارم بروی خط مقدم جبهه . هنوز شرط را نگفته بودم که خیلی خوشحال شد و گفت : هر شرطی را بگوید می پذیرم . گفتم : آقای ا...یاری بی سواد است به ایشان خواندن و نوشتن بیاموز که بتواند حداقل یک نامه برای پدر و مادرش بنویسد و وقت دیگر رزمندگان را نگیرد . شرط من این است که ایشان را باسواد نمائید بعد بتوانید بروید خط مقدم جبهه . ایشان قبول کردند و ظرف یک هفته نه خود استراحت داشت و نه ا.... یاری که از بچه های فردوس بود گاهی اوقات ایشان را تنبیه می کرد و می گفت : چرا خوابیدی چرا درس نمی خوانی او را از خواب بیدار می کرد و امان به ایشان نمی داد و ظرف یک هفته ایشان را با سواد کرد.[۱]

پانویس

  1. پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا

رده‌ها