شهید اکبر آذربایجانی: تفاوت بین نسخهها
(۵ نسخههای متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
نام مادر: ماه طلعت | نام مادر: ماه طلعت | ||
− | محل تولد: قزوین | + | محل تولد: قزوین |
− | + | تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۶/۱۰ | |
− | + | محل شهادت: شلمچه | |
− | وضعیت تاهل: مجرد | + | تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۱ |
+ | |||
+ | استان محل شهادت: خوزستان | ||
+ | |||
+ | شهر محل شهادت: خرمشهر | ||
+ | |||
+ | وضعیت تاهل: مجرد | ||
تحصیلات: دانشجوی کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی | تحصیلات: دانشجوی کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی | ||
سطر ۲۶: | سطر ۳۲: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | شهید اکبر آذربایجانی ، دهم شهریور ۱۳۴۲ ، در شهر قزوین به دنیا آمد . پدرش عربعلی، لحاف دوز بود و مادرش ماهطلعت نام داشت . دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبانوادبیات فارسی بود . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . یازدهم اسفند ۱۳۶۵ ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . | + | شهید اکبر آذربایجانی ، دهم شهریور ۱۳۴۲ ، در شهر قزوین به دنیا آمد . پدرش عربعلی، لحاف دوز بود و مادرش ماهطلعت نام داشت . دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبانوادبیات فارسی بود . از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت . یازدهم اسفند ۱۳۶۵ ، در [[شلمچه]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به شهادت رسید . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . |
− | |||
− | + | [[شهید اکبر آذربایجانی]] : سخن، بسیار است اما به زبان آوردن و نگاشتن آن بسیار مشکل؛ زیرا حرف از حماسه است، حماسه ای که تاریخ، بعد از [[کربلا]] نظیری به خود ندیده است . حماسه ای که از کودک شش ماهه تا پیرمرد ۹۰ ساله، حماسه آفرینان آن هستند که مفسران، مورخان، تحلیلگران و نویسندگان متبحر، کارآمد و کارکشته از درکش عاجز و ناتوانند، چه رسد به این قلم لرزان ! حماسه ای که رهبری چون حسین (ع) و ادامه دهنده ای چون خمینی و پیروی چون شما را دارد که همه چیزتان را در راه این حماسه قربانی می کنید .... - مبلغ ۲۰۰۰ تومان به پرسنلی بسیج، به خاطر این که احتمال دارد از وسایل آنجا به طور شخصی استفاده کرده باشم، بپردازید . - به برادران و خواهرانم بگویید که با هم مهربان باشند و احترام پدر ومادر را داشته، گوش به حرف آنها باشند تا شاید، خدا از آنها راضی شود . - به بچه های خانه می گویم : درس بخوانید؛ درس بخوانید؛ درس بخوانید ! - و به دوستانم بگویید که قدر خودشان را بدانند و عمرشان را همچون من به پوچی و فکرهای کودکانه هدر ندهند و به فکر آینده و دنیا و آخرت خود باشند؛ زندگی را جدی بگیرید ! - و باز سفارش می کنم به نماز، نماز، نماز ! [[نماز]] را بپا دارید و کاهلی نکنید و بی اهمیتش مپندارید . هر چند که من عکس این حرفها عمل کردم و دیر هم به اشتباه خود پی بردم؛ پس شما به اشتباه من دچار نشوید . - از پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنند؛ از پدرم به خاطر این که پسر خوبی برایش نبودم و از او دستگیری نکردم و از مادر که نتوانستم زحمات فراوان و شاق او را جوابگو و جبران کننده باشم . - مادرم ! هر وقت خواستی گریه کنی و هر وقت بسیار ناراحت شدی، به یاد بیاور، مادران چهار شهید را، به یاد بیاور مادر شهید بی سر را، به یاد بیاور مادر شهید بی جسد را، به یاد بیاور مادری را که نمیداند، فرزندش شهید، مجروح و یا اسیر شده است . - دعا را فراموش نکنید و مرا هم محروم نسازید . اکبر آذربایجانی ۱/۱/۶۲ | |
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | + | [[شهید اکبر آذربایجانی]]: اکبر برای این که حساب کارهایش دستش باشد، یک دفترچه تهیه کرده بود که در آن گناهانش را ثبت میکرد . دفترچه را تاریخ زده بود و تقریباً دو ماه هم از تهیه و نوشتن دفتر گذشته بود . یک روز من و برادرم رفتیم سراغ دفترچهاش تا ببینیم چه گناه هایی را ثبت کرده است . دفتر را شروع کردیم به ورق زدن، اما هر چه ورق می زدیم هیچ چیز درونش ندیدیم، فقط در یک تاریخی از دفترچهاش نوشته بود : افتادن چشمم به نامحرم، و بقیه دفترچه پاک و سفید بود . | |
==آثار== | ==آثار== | ||
− | اکبرآذربایجانی : حضور برادر عزیزم امیر آقا ( شهید امیر جوادی ) ای عزیز بدان که دل در دلخانه، احساس دلتنگی و برای دیدار آن روی نکوی برادر مومن، سخت بی تابی می نماید و تنها به این دلخوش نموده است که ان مع العسر یسرا و حال خدا داند که این خوشی و آسانی و دیدار، کی و کجا باشد، شاید مقدر چنین تقدیرمان را رقم زده باشد که این دوری حاصل گردد و ما نیز از این طریق بار دیگر به بوته آزمایش سپرده شویم که امید آن را از درگاه قادر توانا دارم که همه ما را از این آزمایش سر بلند بیرون کشاند . باری از فصل جدایی بگذریم، می بینیم که سرانجام همه ما به هم خواهیم رسید و تو ای برادرجان از درگاه او درخواست کن که عاقبت مان را شهادت در راه خودش قرار دهد تا بتوانیم دست آویزی از هول و هراس فزع اکبر روز قیامت را داشته باشیم . امیر جان نمی دانم، چند روزی است که مرا چه شده است که اصلاً حال خوش ندارم و به همه چیز بی علاقه و به عبارتی دیگر، مریض شده ام، آن هم مریضی سختی که مریضی روح است و دارویش هم دعای برادر مومن است، پس ما را فراموش نکن و در همه ی اوقات و اگر امامزاده اسماعیل رفتی از برادرها بخواه که برایم دعا کنند . | + | اکبرآذربایجانی : حضور برادر عزیزم امیر آقا ( [[شهید امیر جوادی]] ) ای عزیز بدان که دل در دلخانه، احساس دلتنگی و برای دیدار آن روی نکوی برادر مومن، سخت بی تابی می نماید و تنها به این دلخوش نموده است که ان مع العسر یسرا و حال خدا داند که این خوشی و آسانی و دیدار، کی و کجا باشد، شاید مقدر چنین تقدیرمان را رقم زده باشد که این دوری حاصل گردد و ما نیز از این طریق بار دیگر به بوته آزمایش سپرده شویم که امید آن را از درگاه قادر توانا دارم که همه ما را از این آزمایش سر بلند بیرون کشاند . باری از فصل جدایی بگذریم، می بینیم که سرانجام همه ما به هم خواهیم رسید و تو ای برادرجان از درگاه او درخواست کن که عاقبت مان را شهادت در راه خودش قرار دهد تا بتوانیم دست آویزی از هول و هراس فزع اکبر روز قیامت را داشته باشیم . امیر جان نمی دانم، چند روزی است که مرا چه شده است که اصلاً حال خوش ندارم و به همه چیز بی علاقه و به عبارتی دیگر، مریض شده ام، آن هم مریضی سختی که مریضی روح است و دارویش هم دعای برادر مومن است، پس ما را فراموش نکن و در همه ی اوقات و اگر امامزاده اسماعیل رفتی از برادرها بخواه که برایم دعا کنند .<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1662 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> |
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
<gallery> | <gallery> | ||
سطر ۵۶: | سطر ۶۱: | ||
Image:min-picture (3).jpeg | Image:min-picture (3).jpeg | ||
Image:8596.jpg | Image:8596.jpg | ||
− | |||
− | |||
</gallery> | </gallery> | ||
− | + | ||
+ | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
سطر ۷۱: | سطر ۷۵: | ||
[[رده: شهدای ایران]] | [[رده: شهدای ایران]] | ||
[[رده: شهدای استان قزوین]] | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
+ | ==کدگزاری== | ||
+ | jabe |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۲
بسمه تعالی
نام: اکبر آذربایجانی
نام پدر: عربعلی
نام مادر: ماه طلعت
محل تولد: قزوین
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۶/۱۰
محل شهادت: شلمچه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۱
استان محل شهادت: خوزستان
شهر محل شهادت: خرمشهر
وضعیت تاهل: مجرد
تحصیلات: دانشجوی کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین
زندگی نامه
شهید اکبر آذربایجانی ، دهم شهریور ۱۳۴۲ ، در شهر قزوین به دنیا آمد . پدرش عربعلی، لحاف دوز بود و مادرش ماهطلعت نام داشت . دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبانوادبیات فارسی بود . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . یازدهم اسفند ۱۳۶۵ ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است .
شهید اکبر آذربایجانی : سخن، بسیار است اما به زبان آوردن و نگاشتن آن بسیار مشکل؛ زیرا حرف از حماسه است، حماسه ای که تاریخ، بعد از کربلا نظیری به خود ندیده است . حماسه ای که از کودک شش ماهه تا پیرمرد ۹۰ ساله، حماسه آفرینان آن هستند که مفسران، مورخان، تحلیلگران و نویسندگان متبحر، کارآمد و کارکشته از درکش عاجز و ناتوانند، چه رسد به این قلم لرزان ! حماسه ای که رهبری چون حسین (ع) و ادامه دهنده ای چون خمینی و پیروی چون شما را دارد که همه چیزتان را در راه این حماسه قربانی می کنید .... - مبلغ ۲۰۰۰ تومان به پرسنلی بسیج، به خاطر این که احتمال دارد از وسایل آنجا به طور شخصی استفاده کرده باشم، بپردازید . - به برادران و خواهرانم بگویید که با هم مهربان باشند و احترام پدر ومادر را داشته، گوش به حرف آنها باشند تا شاید، خدا از آنها راضی شود . - به بچه های خانه می گویم : درس بخوانید؛ درس بخوانید؛ درس بخوانید ! - و به دوستانم بگویید که قدر خودشان را بدانند و عمرشان را همچون من به پوچی و فکرهای کودکانه هدر ندهند و به فکر آینده و دنیا و آخرت خود باشند؛ زندگی را جدی بگیرید ! - و باز سفارش می کنم به نماز، نماز، نماز ! نماز را بپا دارید و کاهلی نکنید و بی اهمیتش مپندارید . هر چند که من عکس این حرفها عمل کردم و دیر هم به اشتباه خود پی بردم؛ پس شما به اشتباه من دچار نشوید . - از پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنند؛ از پدرم به خاطر این که پسر خوبی برایش نبودم و از او دستگیری نکردم و از مادر که نتوانستم زحمات فراوان و شاق او را جوابگو و جبران کننده باشم . - مادرم ! هر وقت خواستی گریه کنی و هر وقت بسیار ناراحت شدی، به یاد بیاور، مادران چهار شهید را، به یاد بیاور مادر شهید بی سر را، به یاد بیاور مادر شهید بی جسد را، به یاد بیاور مادری را که نمیداند، فرزندش شهید، مجروح و یا اسیر شده است . - دعا را فراموش نکنید و مرا هم محروم نسازید . اکبر آذربایجانی ۱/۱/۶۲
خاطرات
شهید اکبر آذربایجانی: اکبر برای این که حساب کارهایش دستش باشد، یک دفترچه تهیه کرده بود که در آن گناهانش را ثبت میکرد . دفترچه را تاریخ زده بود و تقریباً دو ماه هم از تهیه و نوشتن دفتر گذشته بود . یک روز من و برادرم رفتیم سراغ دفترچهاش تا ببینیم چه گناه هایی را ثبت کرده است . دفتر را شروع کردیم به ورق زدن، اما هر چه ورق می زدیم هیچ چیز درونش ندیدیم، فقط در یک تاریخی از دفترچهاش نوشته بود : افتادن چشمم به نامحرم، و بقیه دفترچه پاک و سفید بود .
آثار
اکبرآذربایجانی : حضور برادر عزیزم امیر آقا ( شهید امیر جوادی ) ای عزیز بدان که دل در دلخانه، احساس دلتنگی و برای دیدار آن روی نکوی برادر مومن، سخت بی تابی می نماید و تنها به این دلخوش نموده است که ان مع العسر یسرا و حال خدا داند که این خوشی و آسانی و دیدار، کی و کجا باشد، شاید مقدر چنین تقدیرمان را رقم زده باشد که این دوری حاصل گردد و ما نیز از این طریق بار دیگر به بوته آزمایش سپرده شویم که امید آن را از درگاه قادر توانا دارم که همه ما را از این آزمایش سر بلند بیرون کشاند . باری از فصل جدایی بگذریم، می بینیم که سرانجام همه ما به هم خواهیم رسید و تو ای برادرجان از درگاه او درخواست کن که عاقبت مان را شهادت در راه خودش قرار دهد تا بتوانیم دست آویزی از هول و هراس فزع اکبر روز قیامت را داشته باشیم . امیر جان نمی دانم، چند روزی است که مرا چه شده است که اصلاً حال خوش ندارم و به همه چیز بی علاقه و به عبارتی دیگر، مریض شده ام، آن هم مریضی سختی که مریضی روح است و دارویش هم دعای برادر مومن است، پس ما را فراموش نکن و در همه ی اوقات و اگر امامزاده اسماعیل رفتی از برادرها بخواه که برایم دعا کنند .[۱]
نگارخانه تصاویر
- خطا در ایجاد بندانگشتی: خطای ناشناختهای رخ داد.
پانویس
ردهها
کدگزاری
jabe