سید منصور بیاتیان: تفاوت بین نسخهها
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۳۱: | سطر ۳۱: | ||
}} | }} | ||
سیدمنصور بیاتیان | سیدمنصور بیاتیان | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت . | انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت . | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
*تولد | *تولد | ||
− | |||
− | |||
سال ۱۳۲۷ در روستای دار غیاث در بخش خسروآباد استان کردستان متولد شد . در سال ۱۳۳۴ به مدرسه رفت و تا پایان سال چهارم مقطع ابتدایی درس خواند . در دوران نوجوانی پدرش را از دست داد و سرپرستی خانواده را به عهده گرفت . به همین علت نتوانست ادامه تحصیل دهد . | سال ۱۳۲۷ در روستای دار غیاث در بخش خسروآباد استان کردستان متولد شد . در سال ۱۳۳۴ به مدرسه رفت و تا پایان سال چهارم مقطع ابتدایی درس خواند . در دوران نوجوانی پدرش را از دست داد و سرپرستی خانواده را به عهده گرفت . به همین علت نتوانست ادامه تحصیل دهد . | ||
− | |||
− | |||
*ازدواج | *ازدواج | ||
− | |||
− | |||
− | |||
او در سن نوجوانی مجبور بود مخارج خانوادهاش را تأمین کند . چند سال بعد ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند پسر و یک فرزند دختراست . وقتیکه نهضت اسلامی حضرت امام ( ره ) اوج گرفت او به حامیان آن نهضت پیوست و ضمن شرکت در فعالیتهای سیاسی، علیه حکومت ظالم محمدرضا پهلوی به آگاهسازی مردم پرداخت . | او در سن نوجوانی مجبور بود مخارج خانوادهاش را تأمین کند . چند سال بعد ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند پسر و یک فرزند دختراست . وقتیکه نهضت اسلامی حضرت امام ( ره ) اوج گرفت او به حامیان آن نهضت پیوست و ضمن شرکت در فعالیتهای سیاسی، علیه حکومت ظالم محمدرضا پهلوی به آگاهسازی مردم پرداخت . | ||
− | |||
− | |||
*ورود به سپاه | *ورود به سپاه | ||
− | |||
پسازآنکه این نهضت بزرگ به پیروزی رسید، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بیجار درآمد . در سال ۱۳۵۸ با همکاری چند نفر از دوستانش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در بیجار بنیان نهاد و خود نیز به جمع نیروهای آن پیوست . بعد از مدتی فرمانده عملیات سپاه بیجار شد . در سال ۱۳۶۱ به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا منشا خدمات ارزشمندی شد . بعدازآن فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز را پذیرفت و نزدیک به سه سال در آن سمت به فعالیت پرداخت . | پسازآنکه این نهضت بزرگ به پیروزی رسید، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بیجار درآمد . در سال ۱۳۵۸ با همکاری چند نفر از دوستانش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در بیجار بنیان نهاد و خود نیز به جمع نیروهای آن پیوست . بعد از مدتی فرمانده عملیات سپاه بیجار شد . در سال ۱۳۶۱ به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا منشا خدمات ارزشمندی شد . بعدازآن فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز را پذیرفت و نزدیک به سه سال در آن سمت به فعالیت پرداخت . | ||
− | |||
− | |||
*شهادت | *شهادت | ||
− | |||
− | |||
در تاریخ ۴/۶/۱۳۶۳ طی یک درگیری با نیروهای ضدانقلاب در روستای آیچی در نزدیکی سقز از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید . مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان بیجار است . | در تاریخ ۴/۶/۱۳۶۳ طی یک درگیری با نیروهای ضدانقلاب در روستای آیچی در نزدیکی سقز از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید . مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان بیجار است . | ||
− | |||
− | |||
*تواضع سیدمنصور | *تواضع سیدمنصور | ||
− | |||
− | |||
− | |||
دوستان وهمرزمانش سید منصور را اینگونه معرفی می کنند : | دوستان وهمرزمانش سید منصور را اینگونه معرفی می کنند : | ||
شهید سید محمد بیاتیان بیشازاندازه خوشصورت و نورانی بود . خوشزبانی او مشهور بود . سخنان شیرین و سرشار از مهربانی او تلخی غربت را میزدود . سادگی و متانت در وجود او موج میزد . هنگامیکه در جمع مردم یا نیروهای تحت امر خود حاضر میشد در پایینترین جای مجلس مینشست . تواضع عجیبی داشت . هیچگاه فرماندهی خود را وسیلهای برای ترقی مادی و غرور دنیایی قرار نمیداد . قلب رئوفی داشت . به محرومان و تهیدستان عشق میورزید . در کمال مهربانی و عطوفت به درد دل آنان گوش میداد و همیشه تلاش میکرد که غبار تهیدستی و حرمان را از چهره آنان بزداید . شجاع بود . در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و باصلابت به پامیخواست . نیروها و همرزمانش به وجود او افتخار میکردند . انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت . توان کاری ورزمی فراوانی داشت . با کمترین نیرو بیشترین فعالیت را انجام میداد و به بزرگترین پیروزیها نائل میشد . | شهید سید محمد بیاتیان بیشازاندازه خوشصورت و نورانی بود . خوشزبانی او مشهور بود . سخنان شیرین و سرشار از مهربانی او تلخی غربت را میزدود . سادگی و متانت در وجود او موج میزد . هنگامیکه در جمع مردم یا نیروهای تحت امر خود حاضر میشد در پایینترین جای مجلس مینشست . تواضع عجیبی داشت . هیچگاه فرماندهی خود را وسیلهای برای ترقی مادی و غرور دنیایی قرار نمیداد . قلب رئوفی داشت . به محرومان و تهیدستان عشق میورزید . در کمال مهربانی و عطوفت به درد دل آنان گوش میداد و همیشه تلاش میکرد که غبار تهیدستی و حرمان را از چهره آنان بزداید . شجاع بود . در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و باصلابت به پامیخواست . نیروها و همرزمانش به وجود او افتخار میکردند . انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت . توان کاری ورزمی فراوانی داشت . با کمترین نیرو بیشترین فعالیت را انجام میداد و به بزرگترین پیروزیها نائل میشد . | ||
− | |||
− | |||
*عاشق امام حسین ( ع ) | *عاشق امام حسین ( ع ) | ||
− | |||
− | |||
− | |||
علاقه و ارادت بسیاری به سالار شهیدان، حضرت امام حسین ( ع ) داشت . وقتی از او سؤال میکردند : چرا تا این اندازه به امام حسین ( ع ) علاقه نشان میدهد؟ در جواب میگفت : برای اینکه امام حسین ( ع ) در صحرای کربلا یاوری نداشت . ایثار و ازخودگذشتگی او بهاندازهای بود که بیشتر حقوق خود را به فقرا میداد . بهطوریکه در سپاه پاسداران شهرستان بیجار صندوقی را تحت عنوان صندوق کمک به فقرا تأسیس کرد . | علاقه و ارادت بسیاری به سالار شهیدان، حضرت امام حسین ( ع ) داشت . وقتی از او سؤال میکردند : چرا تا این اندازه به امام حسین ( ع ) علاقه نشان میدهد؟ در جواب میگفت : برای اینکه امام حسین ( ع ) در صحرای کربلا یاوری نداشت . ایثار و ازخودگذشتگی او بهاندازهای بود که بیشتر حقوق خود را به فقرا میداد . بهطوریکه در سپاه پاسداران شهرستان بیجار صندوقی را تحت عنوان صندوق کمک به فقرا تأسیس کرد . | ||
− | |||
− | |||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | |||
− | |||
− | |||
* علی احمد شریفیان | * علی احمد شریفیان | ||
+ | با آن عزیز بلندمرتبه از سالهای پیش از انقلاب آشنایی داشتم . از همان زمان روحیه کفر ستیزی باوجود او اجین شده بود و دارای روحی پاک و لطیف بود . در همه حالات زندگی بسیار صبور و شجاع و مهربان و جذاب بود به علت همین ویژگیهای و برای جذابیت ویژهای که داشت مردم به او بهراحتی جذب میشدند و او را دوست داشتند . با پیروزی انقلاب اسلامی و هجوم دشمنان برای براندازی این نظام مقدّس جمهوری اسلامی، به امر رهبر کبیر و فرزانه انقلاب لبیک گفتند و وارد خدمت در سپاه بیجار شدند . در طول عمر بابرکتش حماسهها آفرید بهطوریکه بردن نام او لرزه بر اندام ضدانقلاب میانداخت . یک روز من در روستای تپّه محمّدی در ۳۰ کیلومتری بیجار به همراه راننده آمبولانس شهیدانی که دو روز قبل توسط گروهک دمکرات در روستای حصار سفید به شهادت رسیده بودند، عازم بیجار بودیم . در بین راه در روستای تپه محمّدی به کمین گروهک کومله مواجه شدیم که محل کمین حدوداً پنجتا شش کیلومتر با روستای نجفآباد داشت . مرکز عملیات پاکسازی در آنجا واقع بود و فرماندهی این عملیات را شهید سید منصور بیاتیان بر عهده داشت . درحالیکه در کمین نیروهای کومله بودیم و وضعیت بحرانی داشتیم، آمبولانس بهوسیله رگبار گلوله مورد اصابت قرارگرفت و طوری شد که ماشین از کار افتاد . ضدانقلاب ها ما را بهصورت نعل اسبی به محاصره خود درآوردند . | ||
− | + | یکلحظه حسی درونی به من دست داد با خود آرزو کردم و زیر لب زمزمه میکردم ایکاش سیّدمنصور اینجا به کمک ما میآمد . لحظاتی طول نکشید متوجّه شدم آن بزرگوار بهاتفاق چند نفر از برادران دیگر رعدآسا خودشان را به کمک ما رساندند . همانند معجزهای الهی وامدادی غیبی . هیچ اغراقی در سخنم نیست چهره سیّد بهطور عجیبی میدرخشید و پیشاپیش از دیگران به صحنه درگیری وارد شد و نوای اللهاکبر را پشت سر هم سر میداد و بهصورت ایستاده حرکت میکرد و بهطرف آنها آتش میگشود . دیگر رزمندگان او را همراهی میکردند و پشت سرایشان درحرکت بودند . درحالیکه به ما نزدیک میشد با صدای رسا به ما میگفت روحیّه داشته باشید خدا با ماست . همینکه نیروهای دشمن متوجّه روحیّه بالا، رشادت، شهامت، شجاعت سیّد شدند با تحمّل تلفات زخمی ناگزیر به فرار شدند . | |
− | + | ||
− | + | ||
*محمدرضا قاسمی | *محمدرضا قاسمی | ||
− | + | قبل از انقلاب من با سید منصور آشنایی کامل داشتهام . وقتیکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهفرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، سعادت بزرگی نصیب بنده شد که در کنار ایشان خدمت کنم . در پاکسازیهای کردستان از وجود ضدانقلاب با این برادر عزیز بودیم . من شهامت و شجاعت ایشان را آنطور که شایسته این شهید گرانقدر است نمیتوانم بازگو کنم . به عملیات که میرفتیم قبل از عملیات سخنرانی میکرد . میفرمود : برادران عزیز تا زمانی که ضدانقلاب داخل روستا است شما حق هیچگونه تیراندازی ندارید چون زن و بچه بیگناه کشته میشوند؛ و ما در قیامت نمیتوانیم جواب آنها را بدهیم . زمانی که ضدانقلاب از روستا بیرون آمد آنها را به درک واصل کنید . | |
− | + | ||
− | + | ||
− | قبل از انقلاب من با سید منصور آشنایی کامل داشتهام . وقتیکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهفرمان امام خمینی | + | |
− | + | ||
− | + | ||
* حفاظت از بوکان | * حفاظت از بوکان | ||
− | |||
از سپاه بیجار به بوکان اعزام شدیم . این برادر عزیز در آن شرایط سخت هیچگونه ترس و رُعب و وحشتی از خود ایجاد نمیکرد . زمانی که مأموریت ما به پایان رسید عباس آقازمانی معروف به ابو شریف، فرمانده عملیات کل سپاه به بوکان آمد و سید منصور را خواست و گفت : سید تا زمانی که نیرو از تهران نرسد خواهشمندم بوکان را ترک نکنید . بهمحض رفتن شماها مجدداً بوکان به دست ضدانقلاب میافتد و ضربهای است برای ما پاسداران . | از سپاه بیجار به بوکان اعزام شدیم . این برادر عزیز در آن شرایط سخت هیچگونه ترس و رُعب و وحشتی از خود ایجاد نمیکرد . زمانی که مأموریت ما به پایان رسید عباس آقازمانی معروف به ابو شریف، فرمانده عملیات کل سپاه به بوکان آمد و سید منصور را خواست و گفت : سید تا زمانی که نیرو از تهران نرسد خواهشمندم بوکان را ترک نکنید . بهمحض رفتن شماها مجدداً بوکان به دست ضدانقلاب میافتد و ضربهای است برای ما پاسداران . | ||
سطر ۱۲۶: | سطر ۷۹: | ||
زمانی که فرمانده عملیات بیجار بودند چند برگ مأموریت پیش من دارد با امضای مبارکشان . همیشه آنها را نگاه میکنم و خاطره این مرد بزرگ را نمیتوانم فراموش کنم . | زمانی که فرمانده عملیات بیجار بودند چند برگ مأموریت پیش من دارد با امضای مبارکشان . همیشه آنها را نگاه میکنم و خاطره این مرد بزرگ را نمیتوانم فراموش کنم . | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۵
سید منصور بیاتیان | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1327]] کردستان، خسرو آباد |
شهادت | 1363/06/04 |
محل دفن | گلزار شهدای شهرستان بیجار |
سیدمنصور بیاتیان
انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت .
- تولد
سال ۱۳۲۷ در روستای دار غیاث در بخش خسروآباد استان کردستان متولد شد . در سال ۱۳۳۴ به مدرسه رفت و تا پایان سال چهارم مقطع ابتدایی درس خواند . در دوران نوجوانی پدرش را از دست داد و سرپرستی خانواده را به عهده گرفت . به همین علت نتوانست ادامه تحصیل دهد .
- ازدواج
او در سن نوجوانی مجبور بود مخارج خانوادهاش را تأمین کند . چند سال بعد ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند پسر و یک فرزند دختراست . وقتیکه نهضت اسلامی حضرت امام ( ره ) اوج گرفت او به حامیان آن نهضت پیوست و ضمن شرکت در فعالیتهای سیاسی، علیه حکومت ظالم محمدرضا پهلوی به آگاهسازی مردم پرداخت .
- ورود به سپاه
پسازآنکه این نهضت بزرگ به پیروزی رسید، به عضویت کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بیجار درآمد . در سال ۱۳۵۸ با همکاری چند نفر از دوستانش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در بیجار بنیان نهاد و خود نیز به جمع نیروهای آن پیوست . بعد از مدتی فرمانده عملیات سپاه بیجار شد . در سال ۱۳۶۱ به سپاه سردشت رفت و چند ماه در آنجا منشا خدمات ارزشمندی شد . بعدازآن فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز را پذیرفت و نزدیک به سه سال در آن سمت به فعالیت پرداخت .
- شهادت
در تاریخ ۴/۶/۱۳۶۳ طی یک درگیری با نیروهای ضدانقلاب در روستای آیچی در نزدیکی سقز از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید . مزار مطهر شهید در گلزار شهدای شهرستان بیجار است .
- تواضع سیدمنصور
دوستان وهمرزمانش سید منصور را اینگونه معرفی می کنند :
شهید سید محمد بیاتیان بیشازاندازه خوشصورت و نورانی بود . خوشزبانی او مشهور بود . سخنان شیرین و سرشار از مهربانی او تلخی غربت را میزدود . سادگی و متانت در وجود او موج میزد . هنگامیکه در جمع مردم یا نیروهای تحت امر خود حاضر میشد در پایینترین جای مجلس مینشست . تواضع عجیبی داشت . هیچگاه فرماندهی خود را وسیلهای برای ترقی مادی و غرور دنیایی قرار نمیداد . قلب رئوفی داشت . به محرومان و تهیدستان عشق میورزید . در کمال مهربانی و عطوفت به درد دل آنان گوش میداد و همیشه تلاش میکرد که غبار تهیدستی و حرمان را از چهره آنان بزداید . شجاع بود . در برابر دشمنان اسلام و قرآن قاطعانه و باصلابت به پامیخواست . نیروها و همرزمانش به وجود او افتخار میکردند . انس و عاطفه عمیقی با مردم داشت . وقتی مردم روستا در مورد ظلم و شکنجههایی که گروهکهای ضدانقلاب بر آنها اعمال کرده بودند، سخن میگفتند؛ او با عنایت به دلسوزی و مهربانی سرشاری که داشت به گریه میافتاد و اشک میریخت . توان کاری ورزمی فراوانی داشت . با کمترین نیرو بیشترین فعالیت را انجام میداد و به بزرگترین پیروزیها نائل میشد .
- عاشق امام حسین ( ع )
علاقه و ارادت بسیاری به سالار شهیدان، حضرت امام حسین ( ع ) داشت . وقتی از او سؤال میکردند : چرا تا این اندازه به امام حسین ( ع ) علاقه نشان میدهد؟ در جواب میگفت : برای اینکه امام حسین ( ع ) در صحرای کربلا یاوری نداشت . ایثار و ازخودگذشتگی او بهاندازهای بود که بیشتر حقوق خود را به فقرا میداد . بهطوریکه در سپاه پاسداران شهرستان بیجار صندوقی را تحت عنوان صندوق کمک به فقرا تأسیس کرد .
خاطرات
- علی احمد شریفیان
با آن عزیز بلندمرتبه از سالهای پیش از انقلاب آشنایی داشتم . از همان زمان روحیه کفر ستیزی باوجود او اجین شده بود و دارای روحی پاک و لطیف بود . در همه حالات زندگی بسیار صبور و شجاع و مهربان و جذاب بود به علت همین ویژگیهای و برای جذابیت ویژهای که داشت مردم به او بهراحتی جذب میشدند و او را دوست داشتند . با پیروزی انقلاب اسلامی و هجوم دشمنان برای براندازی این نظام مقدّس جمهوری اسلامی، به امر رهبر کبیر و فرزانه انقلاب لبیک گفتند و وارد خدمت در سپاه بیجار شدند . در طول عمر بابرکتش حماسهها آفرید بهطوریکه بردن نام او لرزه بر اندام ضدانقلاب میانداخت . یک روز من در روستای تپّه محمّدی در ۳۰ کیلومتری بیجار به همراه راننده آمبولانس شهیدانی که دو روز قبل توسط گروهک دمکرات در روستای حصار سفید به شهادت رسیده بودند، عازم بیجار بودیم . در بین راه در روستای تپه محمّدی به کمین گروهک کومله مواجه شدیم که محل کمین حدوداً پنجتا شش کیلومتر با روستای نجفآباد داشت . مرکز عملیات پاکسازی در آنجا واقع بود و فرماندهی این عملیات را شهید سید منصور بیاتیان بر عهده داشت . درحالیکه در کمین نیروهای کومله بودیم و وضعیت بحرانی داشتیم، آمبولانس بهوسیله رگبار گلوله مورد اصابت قرارگرفت و طوری شد که ماشین از کار افتاد . ضدانقلاب ها ما را بهصورت نعل اسبی به محاصره خود درآوردند .
یکلحظه حسی درونی به من دست داد با خود آرزو کردم و زیر لب زمزمه میکردم ایکاش سیّدمنصور اینجا به کمک ما میآمد . لحظاتی طول نکشید متوجّه شدم آن بزرگوار بهاتفاق چند نفر از برادران دیگر رعدآسا خودشان را به کمک ما رساندند . همانند معجزهای الهی وامدادی غیبی . هیچ اغراقی در سخنم نیست چهره سیّد بهطور عجیبی میدرخشید و پیشاپیش از دیگران به صحنه درگیری وارد شد و نوای اللهاکبر را پشت سر هم سر میداد و بهصورت ایستاده حرکت میکرد و بهطرف آنها آتش میگشود . دیگر رزمندگان او را همراهی میکردند و پشت سرایشان درحرکت بودند . درحالیکه به ما نزدیک میشد با صدای رسا به ما میگفت روحیّه داشته باشید خدا با ماست . همینکه نیروهای دشمن متوجّه روحیّه بالا، رشادت، شهامت، شجاعت سیّد شدند با تحمّل تلفات زخمی ناگزیر به فرار شدند .
- محمدرضا قاسمی
قبل از انقلاب من با سید منصور آشنایی کامل داشتهام . وقتیکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهفرمان امام خمینی(ره) تشکیل شد، سعادت بزرگی نصیب بنده شد که در کنار ایشان خدمت کنم . در پاکسازیهای کردستان از وجود ضدانقلاب با این برادر عزیز بودیم . من شهامت و شجاعت ایشان را آنطور که شایسته این شهید گرانقدر است نمیتوانم بازگو کنم . به عملیات که میرفتیم قبل از عملیات سخنرانی میکرد . میفرمود : برادران عزیز تا زمانی که ضدانقلاب داخل روستا است شما حق هیچگونه تیراندازی ندارید چون زن و بچه بیگناه کشته میشوند؛ و ما در قیامت نمیتوانیم جواب آنها را بدهیم . زمانی که ضدانقلاب از روستا بیرون آمد آنها را به درک واصل کنید .
- حفاظت از بوکان
از سپاه بیجار به بوکان اعزام شدیم . این برادر عزیز در آن شرایط سخت هیچگونه ترس و رُعب و وحشتی از خود ایجاد نمیکرد . زمانی که مأموریت ما به پایان رسید عباس آقازمانی معروف به ابو شریف، فرمانده عملیات کل سپاه به بوکان آمد و سید منصور را خواست و گفت : سید تا زمانی که نیرو از تهران نرسد خواهشمندم بوکان را ترک نکنید . بهمحض رفتن شماها مجدداً بوکان به دست ضدانقلاب میافتد و ضربهای است برای ما پاسداران .
عملیات دیگر در منطقه تکاب در خدمت این سردار رشید اسلام بودم چند نفر از برادران بسیجی و پاسدار که شهید شده بودند، در منطقه مانده بودند و مجدداً ابو شریف به منطقه تکاب آمدند و گفتند : سید بزرگوار تا زمانی که چند تا بالگرد به منطقه نیاید شما حرکت نکنید و این سید عزیز گفت : احتیاجی به بالگرد نیست ما میرویم .
زمانی که فرمانده عملیات بیجار بودند چند برگ مأموریت پیش من دارد با امضای مبارکشان . همیشه آنها را نگاه میکنم و خاطره این مرد بزرگ را نمیتوانم فراموش کنم .