شهید هدایت انصاری: تفاوت بین نسخهها
Beiranvand97 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
تاریخ شهادت : 1359/07/22 | تاریخ شهادت : 1359/07/22 | ||
− | ==زندگینامه | + | ==زندگینامه== |
بسم رب الشهداء و الصدیقین | بسم رب الشهداء و الصدیقین | ||
با سلام به رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای و سلام و درود بر شهدای گلگون کفن جهان اسلام از صدر تاکنون بویژه سالار و سرور شهیدان نینوا حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و یاران با وفایش و شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی شمه ای زندگی نامه شهید هدایت الله انصاری را به اختصار خدمت عزیزان ذیلا دیکته می نمایم. شهید هدایت الله انصاری فرزند جان احمد در سال 1338 در [[روستای اکبری]] دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت طی کرد و دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان [[کازرون]] و [[ممسنی]] با نمرات عالی و ممتاز به پایان رساندند. فارغ التحصیلی وی مصادف شد با دوران پرشکوه انقلاب خودجوش و دلاورانه با دیگر همکلاسی هایش در مقابل عمال رژیم ستم شاهی ایستادگی نمودند به طوری که یک مرحله از هنرستان شهید عبداله مرادی تا امامزاده درب آهنی از طرف چکمه پوشان رژیم به صورت پیاده تعقیب و در روستاهای اطراف امامزاده با همکاری مردم از دست نیروی ژاندارمری آن موقع گریخت و سپس همگام با اهالی روستا و روستاهای همجوار در تمامی راهپیمائیها شرکت و حضور فعال داشتند به وِیژه با روحانیت که آن موقع برای تبلیغ و ارشاد مردم و آگاهی پیدا کردن از جنایات و ظلم های [[خاندان پهلوی]] آمده بودند انس و دوستی بسیار داشتند در زمان تشکیل سپاه پاسداران شهرستان در سال 1358 در چند ماه مانده به خدمت سربازی همکاری فعال و فی سبیل الله داشتند و سپس با فرمان رهبر فقید خود آیت اله خمینی (ره) به خدمت سربازی عازم گردیدند و بعد از اتمام دوره آموزشی جهت ادامه خدمت به [[شیراز]] عازم گردیدند. بعد از چند ماه خدمت یک روز که از درب پادگان خارج گشتند پیرزنی را دیدند که درب پادگان نشسته و ناراحت و نگران هستند آن موقع پاسگاههای مرزی ایران و عراق کم و بیش همدیگر را می زدند علت را از پیرزن جویا شدند و جواب دادند که یک فرزند پسر بیشتر ندارم آن هم در اهواز پادگان دشت آزادگان خدمت می کند احتمال شروع جنگ هم هست می ترسم آمده ام اینجا که به یک طریقی نسبت به آوردن وی به شیراز جهت ادامه خدمت یاریم نمائید بعد از صبحت های زیاد شهید به او پاسخ داد که اگر چنانچه فرماندهی موافقت نماید من حاضرم با فرزند شما جابجایی انجام دهم با تلاش شهید و قانع کردن مسئولین ایشان جهت ادامه خدمت و رفع نگرانی آن مادر عازم [[اهواز]] گردیدند بالاخره در 31 شهریور 1359 جنگ شروع شد و شهید طبق گفته همرزمان در آن مدت کوتاه از شروع جنگ یک لحظه آرامش نداشت حتی در تاریخ 1358/07/22 که به لقاءالله پیوست شیفت استراحت ایشان بود وقتی اطلاع رسید که [[ستون زرهی]] و تانکها سوخت ندارند داوطلبانه جهت رساندن سوخت همراه با یک راننده سریعا به تپه های الله اکبر عازم گردیدند که در صحنه نبرد توسط هواپیماهای دشمن در حین سوخت رسانی به تانکهای ارتش ایران مورد هدف قرار گرفتند و بهترین هدیه خود یعنی جانش را تقدیم مکتب و دین و خاک مقدس کشور عزیزمان ایران نمودند. | با سلام به رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای و سلام و درود بر شهدای گلگون کفن جهان اسلام از صدر تاکنون بویژه سالار و سرور شهیدان نینوا حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و یاران با وفایش و شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی شمه ای زندگی نامه شهید هدایت الله انصاری را به اختصار خدمت عزیزان ذیلا دیکته می نمایم. شهید هدایت الله انصاری فرزند جان احمد در سال 1338 در [[روستای اکبری]] دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت طی کرد و دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان [[کازرون]] و [[ممسنی]] با نمرات عالی و ممتاز به پایان رساندند. فارغ التحصیلی وی مصادف شد با دوران پرشکوه انقلاب خودجوش و دلاورانه با دیگر همکلاسی هایش در مقابل عمال رژیم ستم شاهی ایستادگی نمودند به طوری که یک مرحله از هنرستان شهید عبداله مرادی تا امامزاده درب آهنی از طرف چکمه پوشان رژیم به صورت پیاده تعقیب و در روستاهای اطراف امامزاده با همکاری مردم از دست نیروی ژاندارمری آن موقع گریخت و سپس همگام با اهالی روستا و روستاهای همجوار در تمامی راهپیمائیها شرکت و حضور فعال داشتند به وِیژه با روحانیت که آن موقع برای تبلیغ و ارشاد مردم و آگاهی پیدا کردن از جنایات و ظلم های [[خاندان پهلوی]] آمده بودند انس و دوستی بسیار داشتند در زمان تشکیل سپاه پاسداران شهرستان در سال 1358 در چند ماه مانده به خدمت سربازی همکاری فعال و فی سبیل الله داشتند و سپس با فرمان رهبر فقید خود آیت اله خمینی (ره) به خدمت سربازی عازم گردیدند و بعد از اتمام دوره آموزشی جهت ادامه خدمت به [[شیراز]] عازم گردیدند. بعد از چند ماه خدمت یک روز که از درب پادگان خارج گشتند پیرزنی را دیدند که درب پادگان نشسته و ناراحت و نگران هستند آن موقع پاسگاههای مرزی ایران و عراق کم و بیش همدیگر را می زدند علت را از پیرزن جویا شدند و جواب دادند که یک فرزند پسر بیشتر ندارم آن هم در اهواز پادگان دشت آزادگان خدمت می کند احتمال شروع جنگ هم هست می ترسم آمده ام اینجا که به یک طریقی نسبت به آوردن وی به شیراز جهت ادامه خدمت یاریم نمائید بعد از صبحت های زیاد شهید به او پاسخ داد که اگر چنانچه فرماندهی موافقت نماید من حاضرم با فرزند شما جابجایی انجام دهم با تلاش شهید و قانع کردن مسئولین ایشان جهت ادامه خدمت و رفع نگرانی آن مادر عازم [[اهواز]] گردیدند بالاخره در 31 شهریور 1359 جنگ شروع شد و شهید طبق گفته همرزمان در آن مدت کوتاه از شروع جنگ یک لحظه آرامش نداشت حتی در تاریخ 1358/07/22 که به لقاءالله پیوست شیفت استراحت ایشان بود وقتی اطلاع رسید که [[ستون زرهی]] و تانکها سوخت ندارند داوطلبانه جهت رساندن سوخت همراه با یک راننده سریعا به تپه های الله اکبر عازم گردیدند که در صحنه نبرد توسط هواپیماهای دشمن در حین سوخت رسانی به تانکهای ارتش ایران مورد هدف قرار گرفتند و بهترین هدیه خود یعنی جانش را تقدیم مکتب و دین و خاک مقدس کشور عزیزمان ایران نمودند. | ||
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
− | ==وصیت نامه | + | ==وصیت نامه== |
بسم الله الرحمن الرحیم | بسم الله الرحمن الرحیم | ||
مبارک مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا و چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را رو سپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودید. امام خمینی. اشرف الموت قتل شهادة. شرافتمندترین مرگ شهادت است. آری پیامبر اکرم (ص) رسول خدا چنین فرمود و من پیرو راه ابرمردی چون پیامبرم و درس چگونه زیستن را از او آموختم و راه پیامبر خدا پیش گرفته ام تا در راه او که تنها آرزویی را که طلب می کنم و آن هم شهادت که سرآغاز زندگی است برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم، نثار دین و رهبر کنم. و تو ای برادر و خواهر، ای سرباز حسینی و ای جانباز خمینی، تو نیز مثل دیگر شهدا همچون علی اکبر به ندای هل من ناصر حسین که از حلقوم پاک خمینی بیرون می آید جواب مثبت داده و راه او را که راه پیغمبر (ص) و علی (ع) و حسین (ع) است ادامه دهید و این انقلاب را که از خون بهترین فرزندان این مرز و بوم آبیاری شده نگهداری کنید و ادامه دهندگان راه شهدا باشید. و اگر امام دستور بسیج عمومی داد، باید تمام مردم بسیج شوند تا کفاران نیروی اسلام ببینند و ملتی که الله پشتیبان آن است شکست نمی خورد و هرگز امام را که امید ملت و کشور ماست و تنها رهبری است که توانسته تا به حال انقلاب را به پیش ببرد و تنها نگذارید که او از سلاله پاک محمد رسول الله است و در خاتمه وصیتم از خانواده ام می خواهم که هنگام خبر شهادتم ناراحت نباشید. چون هنگامی که شهید شدم روز اول دامادی من است. زیرا این راهی بود که خودم انتخاب کردم و این ناراحتی شماست که روحم عذاب ببیند. ای مادر و ای خواهرانم و دیگر اقوامانم؟؟؟ خواهش این بنده از شما این است که برای من گریه نکنید. مادر گرامیم نمی گویم برایم گریه نکنید گریه کنید ولی آن گریه ای که دل منافقین و صدامیان را به لرزه درآورد و از شما ملت غیور و مسلمان می خواهم که دست از این حب الله زمان خمینی برندارید و جدایی از این اسطوره را حرام دارید و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. | مبارک مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا و چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را رو سپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودید. امام خمینی. اشرف الموت قتل شهادة. شرافتمندترین مرگ شهادت است. آری پیامبر اکرم (ص) رسول خدا چنین فرمود و من پیرو راه ابرمردی چون پیامبرم و درس چگونه زیستن را از او آموختم و راه پیامبر خدا پیش گرفته ام تا در راه او که تنها آرزویی را که طلب می کنم و آن هم شهادت که سرآغاز زندگی است برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم، نثار دین و رهبر کنم. و تو ای برادر و خواهر، ای سرباز حسینی و ای جانباز خمینی، تو نیز مثل دیگر شهدا همچون علی اکبر به ندای هل من ناصر حسین که از حلقوم پاک خمینی بیرون می آید جواب مثبت داده و راه او را که راه پیغمبر (ص) و علی (ع) و حسین (ع) است ادامه دهید و این انقلاب را که از خون بهترین فرزندان این مرز و بوم آبیاری شده نگهداری کنید و ادامه دهندگان راه شهدا باشید. و اگر امام دستور بسیج عمومی داد، باید تمام مردم بسیج شوند تا کفاران نیروی اسلام ببینند و ملتی که الله پشتیبان آن است شکست نمی خورد و هرگز امام را که امید ملت و کشور ماست و تنها رهبری است که توانسته تا به حال انقلاب را به پیش ببرد و تنها نگذارید که او از سلاله پاک محمد رسول الله است و در خاتمه وصیتم از خانواده ام می خواهم که هنگام خبر شهادتم ناراحت نباشید. چون هنگامی که شهید شدم روز اول دامادی من است. زیرا این راهی بود که خودم انتخاب کردم و این ناراحتی شماست که روحم عذاب ببیند. ای مادر و ای خواهرانم و دیگر اقوامانم؟؟؟ خواهش این بنده از شما این است که برای من گریه نکنید. مادر گرامیم نمی گویم برایم گریه نکنید گریه کنید ولی آن گریه ای که دل منافقین و صدامیان را به لرزه درآورد و از شما ملت غیور و مسلمان می خواهم که دست از این حب الله زمان خمینی برندارید و جدایی از این اسطوره را حرام دارید و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. | ||
مورخه: 1361/03/31 | مورخه: 1361/03/31 | ||
خداحافظ شما هدایت انصاری. | خداحافظ شما هدایت انصاری. | ||
+ | <ref>سایت شهدای ارتش</ref> | ||
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۰۰
شهید هدایت انصاری تاریخ تولد :1338/12/16 تاریخ شهادت : 1359/07/22
زندگینامه
بسم رب الشهداء و الصدیقین با سلام به رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای و سلام و درود بر شهدای گلگون کفن جهان اسلام از صدر تاکنون بویژه سالار و سرور شهیدان نینوا حضرت ابا عبدالله حسین (ع) و یاران با وفایش و شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی شمه ای زندگی نامه شهید هدایت الله انصاری را به اختصار خدمت عزیزان ذیلا دیکته می نمایم. شهید هدایت الله انصاری فرزند جان احمد در سال 1338 در روستای اکبری دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت طی کرد و دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان کازرون و ممسنی با نمرات عالی و ممتاز به پایان رساندند. فارغ التحصیلی وی مصادف شد با دوران پرشکوه انقلاب خودجوش و دلاورانه با دیگر همکلاسی هایش در مقابل عمال رژیم ستم شاهی ایستادگی نمودند به طوری که یک مرحله از هنرستان شهید عبداله مرادی تا امامزاده درب آهنی از طرف چکمه پوشان رژیم به صورت پیاده تعقیب و در روستاهای اطراف امامزاده با همکاری مردم از دست نیروی ژاندارمری آن موقع گریخت و سپس همگام با اهالی روستا و روستاهای همجوار در تمامی راهپیمائیها شرکت و حضور فعال داشتند به وِیژه با روحانیت که آن موقع برای تبلیغ و ارشاد مردم و آگاهی پیدا کردن از جنایات و ظلم های خاندان پهلوی آمده بودند انس و دوستی بسیار داشتند در زمان تشکیل سپاه پاسداران شهرستان در سال 1358 در چند ماه مانده به خدمت سربازی همکاری فعال و فی سبیل الله داشتند و سپس با فرمان رهبر فقید خود آیت اله خمینی (ره) به خدمت سربازی عازم گردیدند و بعد از اتمام دوره آموزشی جهت ادامه خدمت به شیراز عازم گردیدند. بعد از چند ماه خدمت یک روز که از درب پادگان خارج گشتند پیرزنی را دیدند که درب پادگان نشسته و ناراحت و نگران هستند آن موقع پاسگاههای مرزی ایران و عراق کم و بیش همدیگر را می زدند علت را از پیرزن جویا شدند و جواب دادند که یک فرزند پسر بیشتر ندارم آن هم در اهواز پادگان دشت آزادگان خدمت می کند احتمال شروع جنگ هم هست می ترسم آمده ام اینجا که به یک طریقی نسبت به آوردن وی به شیراز جهت ادامه خدمت یاریم نمائید بعد از صبحت های زیاد شهید به او پاسخ داد که اگر چنانچه فرماندهی موافقت نماید من حاضرم با فرزند شما جابجایی انجام دهم با تلاش شهید و قانع کردن مسئولین ایشان جهت ادامه خدمت و رفع نگرانی آن مادر عازم اهواز گردیدند بالاخره در 31 شهریور 1359 جنگ شروع شد و شهید طبق گفته همرزمان در آن مدت کوتاه از شروع جنگ یک لحظه آرامش نداشت حتی در تاریخ 1358/07/22 که به لقاءالله پیوست شیفت استراحت ایشان بود وقتی اطلاع رسید که ستون زرهی و تانکها سوخت ندارند داوطلبانه جهت رساندن سوخت همراه با یک راننده سریعا به تپه های الله اکبر عازم گردیدند که در صحنه نبرد توسط هواپیماهای دشمن در حین سوخت رسانی به تانکهای ارتش ایران مورد هدف قرار گرفتند و بهترین هدیه خود یعنی جانش را تقدیم مکتب و دین و خاک مقدس کشور عزیزمان ایران نمودند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم مبارک مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا و چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را رو سپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودید. امام خمینی. اشرف الموت قتل شهادة. شرافتمندترین مرگ شهادت است. آری پیامبر اکرم (ص) رسول خدا چنین فرمود و من پیرو راه ابرمردی چون پیامبرم و درس چگونه زیستن را از او آموختم و راه پیامبر خدا پیش گرفته ام تا در راه او که تنها آرزویی را که طلب می کنم و آن هم شهادت که سرآغاز زندگی است برسم و چند قطره خونی که در بدن دارم، نثار دین و رهبر کنم. و تو ای برادر و خواهر، ای سرباز حسینی و ای جانباز خمینی، تو نیز مثل دیگر شهدا همچون علی اکبر به ندای هل من ناصر حسین که از حلقوم پاک خمینی بیرون می آید جواب مثبت داده و راه او را که راه پیغمبر (ص) و علی (ع) و حسین (ع) است ادامه دهید و این انقلاب را که از خون بهترین فرزندان این مرز و بوم آبیاری شده نگهداری کنید و ادامه دهندگان راه شهدا باشید. و اگر امام دستور بسیج عمومی داد، باید تمام مردم بسیج شوند تا کفاران نیروی اسلام ببینند و ملتی که الله پشتیبان آن است شکست نمی خورد و هرگز امام را که امید ملت و کشور ماست و تنها رهبری است که توانسته تا به حال انقلاب را به پیش ببرد و تنها نگذارید که او از سلاله پاک محمد رسول الله است و در خاتمه وصیتم از خانواده ام می خواهم که هنگام خبر شهادتم ناراحت نباشید. چون هنگامی که شهید شدم روز اول دامادی من است. زیرا این راهی بود که خودم انتخاب کردم و این ناراحتی شماست که روحم عذاب ببیند. ای مادر و ای خواهرانم و دیگر اقوامانم؟؟؟ خواهش این بنده از شما این است که برای من گریه نکنید. مادر گرامیم نمی گویم برایم گریه نکنید گریه کنید ولی آن گریه ای که دل منافقین و صدامیان را به لرزه درآورد و از شما ملت غیور و مسلمان می خواهم که دست از این حب الله زمان خمینی برندارید و جدایی از این اسطوره را حرام دارید و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. مورخه: 1361/03/31 خداحافظ شما هدایت انصاری. [۱]
پانویس
- ↑ سایت شهدای ارتش