شهید ابوالفضل موسی تبارقرعمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۶: سطر ۶:
 
|شهرت                  =  
 
|شهرت                  =  
 
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
|تولد                  =  [[زادروزهای 03 فروردین1347]] ، [[قزوین]]
+
|تولد                  =  [[01/03/134،قزوین]]
|شهادت                  = [[الگو:شهدای 05 تیر|1366/04/05]]
+
|شهادت                  = [[1366/04/05]]
 
|وفات                  =  
 
|وفات                  =  
 
|مرگ                    =  
 
|مرگ                    =  
|محل دفن                = قزوین
+
|محل دفن                = [[شهدا]]
 
|مفقود                  =  
 
|مفقود                  =  
 
|جانباز                =  
 
|جانباز                =  
 
|اسارت                  =  
 
|اسارت                  =  
 
|نیرو                  =  
 
|نیرو                  =  
|یگانهای خدمت          =  
+
|یگانهای خدمت          = [[بسیجی]]
 
|طول خدمت              =  
 
|طول خدمت              =  
 
|درجه                  =  
 
|درجه                  =  
سطر ۲۳: سطر ۲۳:
 
|عملیات‌              =  
 
|عملیات‌              =  
 
|فعالیت‌ها              =  
 
|فعالیت‌ها              =  
|تحصیلات                =  
+
|تحصیلات                = سوم متوسطه
 
|تخصص‌ها                =  
 
|تخصص‌ها                =  
 
|شغل                    =  
 
|شغل                    =  
|خانواده                =
+
|خانواده                = نام پدر: غلامرضا
 
}}
 
}}
  
 
==زندگي نامه==
 
==زندگي نامه==
  
موسی‌تبارقرعمی، ابوالفضل: سوم فروردین ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، خواربار فروش بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
+
سوم فروردین ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، خواربار فروش بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت [[ترکش]] به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
  
شهید، ابوالفضل موسی تبار: ناتوانم از گفتن و دستْ شکسته از نوشتن؛ خدایا! خود می دانی که شهادت نهایت آرزوی من است؛ عمری است به دنبالت می گردم و به خیلی جاها برای وصال تو سر زدم؛ اما خدایا! تو را نیافتم و هنوز هم از پای نیفتاده ام و با همه ی مشکلات می سازم تا تو را بیابم و آن گاه که تو را یافتم، در عشق تو خواهم سوخت. خدایا! عاشقی دل سوخته ام، که یاد و ذکر تو مرا به این وادی کشانده است؛ پس رحمی به من کن و با فضلت مرا به جوارت راه ده. خدایا! مسیر جهاد را با آگاهی کامل و عشق به لقای تو انتخاب کردم. عُمْری است عشق تو در دلم شعله ور است و هوای کوی تو دارم. بارالها! ۲۰ سال از عُمْر این بنده ی ناتوانت می گذرد. ۲۰ سال به او نعمت و فرصت دادی و او را شُکرگزار نیافتی و در گناه و نافرمانی یافتی و به جای آن که بنده و فرمانبردار تو باشد، بنده و فرمانبردار هواهای نفسانی و شیطانی بود؛ ولی تو بزرگی و صابر. خدایا! در برابر گناهان فراوانی که انجام دادم، نکند مرا قبول نکنی و دست رد به سینه ام بزنی! خدایا! به من رَحْم کن و گناهان مرا ببخش و مرا شهید گردان؛ آن گونه شهیدی که خالص و زیر پرچم امام زمان(عج) و امام امت باشد. برادران عزیز! قدر این روزها را بدانید و شُکر کنید در زمانی هستید که کشوری اسلامی و رهبری عالی قدر نصیب ما شده است و باید با اعمال مان نشان دهیم که شُکرگزار این نعمت ها هستیم و با لبیک گفتن مان به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» رهبرمان، آمادگی خود را به اثبات رسانیم. برادران! کوفیانی که نتوانستند با مسلم –نماینده ی امام شان- بیعت کنند، چگونه می خواستند با امام شان حسین بن علی(ع) دست بیعت دهند؟ شما اگر اکنون نتوانید با سخنان و کردارتان با مسلم زمان و پیر جماران دست بیعت دهید، چگونه می خواهید کنار امام زمان(عج) و ملتزم رکاب آن حضرت، با دشمنان دین و قرآن بجنگید؟ پس تا می توانید این مسلم زمان را یاری و گفته های ایشان را مو به مو به اجرا بگذارید تا با نصرت امام زمان(عج) به آن خواسته ای که خدا و پیامبر(ص) از ما و این انقلاب دارند، برسیم. برادران عزیز! از شما می خواهم همیشه و در همه حال در فراگیری احکام خدا و مسایل شرعی بکوشید، که راه سعادت و نجات بشر در همین احکام الهی می باشد و نیز از شما می خواهم جبهه ها را پُر کنید و در نماز جمعه، دعاهای کمیل و توسل و جلسه های قرآن و در دیگر جلسه ها -هر چه با شکوه تر و پُر محتواتر- برای رضای خدا شرکت کنید و این حقی است که شهدا بر گردن یکایک ما دارند و باید هر چه بهتر شرکت کنیم، تا خدا و رسولش(ص) و شهدا از ما راضی و ما هم مورد لطف و شفاعت شان قرار گیریم. پدر و مادرم! از شما می خواهم اگر شهادت نصیب من روسیاه شد، ناراحت نباشید؛ هر چند از دست دادن فرزندی که برایش این همه زحمت کشیدید و به جایی رساندید و اکنون موقع ثمر آن می باشد، مشکل است؛ اما باید ببخشید. تمام این رنج ها و زحمت های شما بی ارزش و بیهوده نیست؛ بلکه اجرش در پیشگاه خداوند محفوظ است و باید از خدا بخواهید تا قربانی شما مورد رضایش قرار گیرد و آن را از شما قبول نماید و با علی اکبر حسین(ع) محشور نماید؛ -ان شاء الله. برادر و خواهرم! از شما عزیزان می خواهم با درس خواندن تان راه شهیدان و قرآن را ادامه دهید؛ که هم اکنون سلاح شما، قلم و دفترتان می باشد.۱ (۱۷۳۶۷۴۸) ابوالفضل موسی تبار ؟؟/۰۳/۱۳۶۶<ref>[http://<gallery>
+
ناتوانم از گفتن و دستْ شکسته از نوشتن؛ خدایا! خود می دانی که شهادت نهایت آرزوی من است؛ عمری است به دنبالت می گردم و به خیلی جاها برای وصال تو سر زدم؛ اما خدایا! تو را نیافتم و هنوز هم از پای نیفتاده ام و با همه ی مشکلات می سازم تا تو را بیابم و آن گاه که تو را یافتم، در عشق تو خواهم سوخت. خدایا! عاشقی دل سوخته ام، که یاد و ذکر تو مرا به این وادی کشانده است؛ پس رحمی به من کن و با فضلت مرا به جوارت راه ده. خدایا! مسیر جهاد را با آگاهی کامل و عشق به لقای تو انتخاب کردم. عُمْری است عشق تو در دلم شعله ور است و هوای کوی تو دارم. بارالها! ۲۰ سال از عُمْر این بنده ی ناتوانت می گذرد. ۲۰ سال به او نعمت و فرصت دادی و او را شُکرگزار نیافتی و در گناه و نافرمانی یافتی و به جای آن که بنده و فرمانبردار تو باشد، بنده و فرمانبردار هواهای نفسانی و شیطانی بود؛ ولی تو بزرگی و صابر. خدایا! در برابر گناهان فراوانی که انجام دادم، نکند مرا قبول نکنی و دست رد به سینه ام بزنی! خدایا! به من رَحْم کن و گناهان مرا ببخش و مرا شهید گردان؛ آن گونه شهیدی که خالص و زیر پرچم امام زمان(عج) و امام امت باشد. برادران عزیز! قدر این روزها را بدانید و شُکر کنید در زمانی هستید که کشوری اسلامی و رهبری عالی قدر نصیب ما شده است و باید با اعمال مان نشان دهیم که شُکرگزار این نعمت ها هستیم و با لبیک گفتن مان به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» رهبرمان، آمادگی خود را به اثبات رسانیم. برادران! کوفیانی که نتوانستند با مسلم –نماینده ی امام شان- بیعت کنند، چگونه می خواستند با امام شان حسین بن علی(ع) دست بیعت دهند؟ شما اگر اکنون نتوانید با سخنان و کردارتان با مسلم زمان و پیر جماران دست بیعت دهید، چگونه می خواهید کنار امام زمان(عج) و ملتزم رکاب آن حضرت، با دشمنان دین و قرآن بجنگید؟ پس تا می توانید این مسلم زمان را یاری و گفته های ایشان را مو به مو به اجرا بگذارید تا با نصرت امام زمان(عج) به آن خواسته ای که خدا و پیامبر(ص) از ما و این انقلاب دارند، برسیم. برادران عزیز! از شما می خواهم همیشه و در همه حال در فراگیری احکام خدا و مسایل شرعی بکوشید، که راه سعادت و نجات بشر در همین احکام الهی می باشد و نیز از شما می خواهم جبهه ها را پُر کنید و در نماز جمعه، دعاهای کمیل و توسل و جلسه های قرآن و در دیگر جلسه ها -هر چه با شکوه تر و پُر محتواتر- برای رضای خدا شرکت کنید و این حقی است که شهدا بر گردن یکایک ما دارند و باید هر چه بهتر شرکت کنیم، تا خدا و رسولش(ص) و شهدا از ما راضی و ما هم مورد لطف و شفاعت شان قرار گیریم. پدر و مادرم! از شما می خواهم اگر شهادت نصیب من روسیاه شد، ناراحت نباشید؛ هر چند از دست دادن فرزندی که برایش این همه زحمت کشیدید و به جایی رساندید و اکنون موقع ثمر آن می باشد، مشکل است؛ اما باید ببخشید. تمام این رنج ها و زحمت های شما بی ارزش و بیهوده نیست؛ بلکه اجرش در پیشگاه خداوند محفوظ است و باید از خدا بخواهید تا قربانی شما مورد رضایش قرار گیرد و آن را از شما قبول نماید و با علی اکبر حسین(ع) محشور نماید؛ -ان شاء الله. برادر و خواهرم! از شما عزیزان می خواهم با درس خواندن تان راه شهیدان و قرآن را ادامه دهید؛ که هم اکنون سلاح شما، قلم و دفترتان می باشد.۱ (۱۷۳۶۷۴۸) ابوالفضل موسی تبار ؟؟/۰۳/۱۳۶۶<ref>[http://<gallery>
  
 
khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2280
 
khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2280
 
</gallery>
 
</gallery>
 
  پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>
 
  پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 
==نگارخانه تصاویر==
 
==نگارخانه تصاویر==
 
<gallery>
 
<gallery>
سطر ۵۸: سطر ۶۰:
  
 
</gallery>
 
</gallery>
 
 
==پانویس==
 
<references />
 
 
 
==رده==
 
==رده==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:ابوالفضل_موسوی_تبار_قرعمی}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:ابوالفضل_موسوی_تبار_قرعمی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۶

ابوالفضل موسی تبارقرعمی
شهیدابوالفضل موسی تبارقرعمی.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد 01/03/134،قزوین
شهادت 1366/04/05
محل دفن شهدا
یگانهای خدمت بسیجی
تحصیلات سوم متوسطه
خانواده نام پدر: غلامرضا


زندگي نامه

سوم فروردین ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، خواربار فروش بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه

ناتوانم از گفتن و دستْ شکسته از نوشتن؛ خدایا! خود می دانی که شهادت نهایت آرزوی من است؛ عمری است به دنبالت می گردم و به خیلی جاها برای وصال تو سر زدم؛ اما خدایا! تو را نیافتم و هنوز هم از پای نیفتاده ام و با همه ی مشکلات می سازم تا تو را بیابم و آن گاه که تو را یافتم، در عشق تو خواهم سوخت. خدایا! عاشقی دل سوخته ام، که یاد و ذکر تو مرا به این وادی کشانده است؛ پس رحمی به من کن و با فضلت مرا به جوارت راه ده. خدایا! مسیر جهاد را با آگاهی کامل و عشق به لقای تو انتخاب کردم. عُمْری است عشق تو در دلم شعله ور است و هوای کوی تو دارم. بارالها! ۲۰ سال از عُمْر این بنده ی ناتوانت می گذرد. ۲۰ سال به او نعمت و فرصت دادی و او را شُکرگزار نیافتی و در گناه و نافرمانی یافتی و به جای آن که بنده و فرمانبردار تو باشد، بنده و فرمانبردار هواهای نفسانی و شیطانی بود؛ ولی تو بزرگی و صابر. خدایا! در برابر گناهان فراوانی که انجام دادم، نکند مرا قبول نکنی و دست رد به سینه ام بزنی! خدایا! به من رَحْم کن و گناهان مرا ببخش و مرا شهید گردان؛ آن گونه شهیدی که خالص و زیر پرچم امام زمان(عج) و امام امت باشد. برادران عزیز! قدر این روزها را بدانید و شُکر کنید در زمانی هستید که کشوری اسلامی و رهبری عالی قدر نصیب ما شده است و باید با اعمال مان نشان دهیم که شُکرگزار این نعمت ها هستیم و با لبیک گفتن مان به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» رهبرمان، آمادگی خود را به اثبات رسانیم. برادران! کوفیانی که نتوانستند با مسلم –نماینده ی امام شان- بیعت کنند، چگونه می خواستند با امام شان حسین بن علی(ع) دست بیعت دهند؟ شما اگر اکنون نتوانید با سخنان و کردارتان با مسلم زمان و پیر جماران دست بیعت دهید، چگونه می خواهید کنار امام زمان(عج) و ملتزم رکاب آن حضرت، با دشمنان دین و قرآن بجنگید؟ پس تا می توانید این مسلم زمان را یاری و گفته های ایشان را مو به مو به اجرا بگذارید تا با نصرت امام زمان(عج) به آن خواسته ای که خدا و پیامبر(ص) از ما و این انقلاب دارند، برسیم. برادران عزیز! از شما می خواهم همیشه و در همه حال در فراگیری احکام خدا و مسایل شرعی بکوشید، که راه سعادت و نجات بشر در همین احکام الهی می باشد و نیز از شما می خواهم جبهه ها را پُر کنید و در نماز جمعه، دعاهای کمیل و توسل و جلسه های قرآن و در دیگر جلسه ها -هر چه با شکوه تر و پُر محتواتر- برای رضای خدا شرکت کنید و این حقی است که شهدا بر گردن یکایک ما دارند و باید هر چه بهتر شرکت کنیم، تا خدا و رسولش(ص) و شهدا از ما راضی و ما هم مورد لطف و شفاعت شان قرار گیریم. پدر و مادرم! از شما می خواهم اگر شهادت نصیب من روسیاه شد، ناراحت نباشید؛ هر چند از دست دادن فرزندی که برایش این همه زحمت کشیدید و به جایی رساندید و اکنون موقع ثمر آن می باشد، مشکل است؛ اما باید ببخشید. تمام این رنج ها و زحمت های شما بی ارزش و بیهوده نیست؛ بلکه اجرش در پیشگاه خداوند محفوظ است و باید از خدا بخواهید تا قربانی شما مورد رضایش قرار گیرد و آن را از شما قبول نماید و با علی اکبر حسین(ع) محشور نماید؛ -ان شاء الله. برادر و خواهرم! از شما عزیزان می خواهم با درس خواندن تان راه شهیدان و قرآن را ادامه دهید؛ که هم اکنون سلاح شما، قلم و دفترتان می باشد.۱ (۱۷۳۶۷۴۸) ابوالفضل موسی تبار ؟؟/۰۳/۱۳۶۶[۱]

پانویس

  1. [http://
    پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]
    

نگارخانه تصاویر

رده