شهید حسین سعیدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۱۰ نسخه‌های متوسط توسط ۶ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
 
آخرین دفعه در 16/ 4/ 66 به جبهه ایلام اعزام شد . قبل از اعزامش شب ها نحوه خوابیدن در تابوت و ... را تمرین می کرد . هنگامی که می خواست برود با گرمی از همه خداحافظی کرد ، دست پدر را بوسید و گفت : اگر مرا ندیدی حلالم کن . این دفعه او تنها بود و هیچ یک از دوستانش و یا همرزمان قدیمی اش با وی نبودند ، همچنانکه به هنگام پر کشیدن به نزد خداوند تنها بود .
 
آخرین دفعه در 16/ 4/ 66 به جبهه ایلام اعزام شد . قبل از اعزامش شب ها نحوه خوابیدن در تابوت و ... را تمرین می کرد . هنگامی که می خواست برود با گرمی از همه خداحافظی کرد ، دست پدر را بوسید و گفت : اگر مرا ندیدی حلالم کن . این دفعه او تنها بود و هیچ یک از دوستانش و یا همرزمان قدیمی اش با وی نبودند ، همچنانکه به هنگام پر کشیدن به نزد خداوند تنها بود .
  
به یاد دارم زمان انقلاب معلمین درمدرسه مرا می زدند و می گفتند : چادر سرت نکن سرت را لخت کن برادرم محمد ابراهیم که از این قضیه مطلع شد به مدرسه آمد و به معلم ما گفت : اگر خواهرم سرش را لخت کند خودم سرش را می برم من به او می گویم سرت را لخت نکن شما چرا می گویید سرت را لخت کن.
+
به یاد دارم زمان انقلاب معلمین درمدرسه مرا می زدند و می گفتند : چادر سرت نکن سرت را لخت کن برادرم محمد ابراهیم که از این قضیه مطلع شد به مدرسه آمد و به معلم ما گفت : اگر خواهرم سرش را لخت کند خودم سرش را می برم من به او می گویم سرت را لخت نکن شما چرا می گویید سرت را لخت کن.<ref>[[.<ref>[http://%20%20%20http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11559 سایت یاران رضا]</ref>
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11559 سایت یاران رضا]</ref>
+
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۸

کد شهید : 6610266

نام : حسین‌

نام خانوادگی : سعیدی‌

نام پدر : عزیزاله‌

تاریخ تولد:

محل تولد: مشهد

تاریخ شهادت: 1366/06/03

مکان شهادت : سردشت

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : دانش آموز یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار :

خاطرات:

آخرین دفعه در 16/ 4/ 66 به جبهه ایلام اعزام شد . قبل از اعزامش شب ها نحوه خوابیدن در تابوت و ... را تمرین می کرد . هنگامی که می خواست برود با گرمی از همه خداحافظی کرد ، دست پدر را بوسید و گفت : اگر مرا ندیدی حلالم کن . این دفعه او تنها بود و هیچ یک از دوستانش و یا همرزمان قدیمی اش با وی نبودند ، همچنانکه به هنگام پر کشیدن به نزد خداوند تنها بود .

به یاد دارم زمان انقلاب معلمین درمدرسه مرا می زدند و می گفتند : چادر سرت نکن سرت را لخت کن برادرم محمد ابراهیم که از این قضیه مطلع شد به مدرسه آمد و به معلم ما گفت : اگر خواهرم سرش را لخت کند خودم سرش را می برم من به او می گویم سرت را لخت نکن شما چرا می گویید سرت را لخت کن.خطای یادکرد: برچسب تمام کنندهٔ </ref> بدون برچسب <ref>

پانویس