شهید سید محمد حسینی همت آباد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
+
نام : سیدمحمد   
|نام فرد                = سید محمد حسینی همت آباد
+
نام خانوادگی : حسینی‌همت‌آباد   
|تصویر                  =
+
نام پدر : علی‌اصغر   
|توضیح تصویر            =
+
محل تولد : مشهد
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
+
تاریخ شهادت :1365/06/10
|شهرت                  =
+
مسئولیت : رزمنده‌
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
+
گلزار : بهشت‌رضا
|تولد                   =  [[مشهد]]
+
|شهادت                 = [[ ۱۳۶۵/۶/۱۰]]
+
|وفات                  =
+
|مرگ                    =
+
|محل دفن                = [[بهشت رضا]]
+
|مفقود                  = 
+
|جانباز                =
+
|اسارت                  =
+
|نیرو                  =
+
|یگانهای خدمت          =
+
|طول خدمت              =
+
|درجه                  =
+
|سمت‌ها                  = [[رزمنده]]
+
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
+
|نشان‌های لیاقت          =
+
|عملیات‌              =
+
|فعالیت‌ها              =
+
|تحصیلات                =
+
|تخصص‌ها                =
+
|شغل                    =
+
|خانواده                =نام پدر[[علی اصغر]] 
+
}}
+
 
+
 
خاطرات:
 
خاطرات:
  
 
زمانیکه فرزندم سید محمد حسینی در جبهه بود یک شب در خواب دیدم در خانه نشسته بودم که یکی آمد و گفت: سید محمد دارد می آید. بلند شدم و دویدم به سمت حیاط. در جلوی حیاط دیدم یک جوان خوش قیافه ایستاده است به من سلام کرد. اولش او را نشناختم. گفتم: این جوان کیست؟ رنگش زرد بود، دستم را زیر سرش گذاشتم دیدم سر داشت و مغز سرش بیرون آمده بود که فهمیدم پسرم سید محمد است که مجروح شده است. از خواب بیدار شدم که بعدها خبر شهادتش را برایمان آوردند.
 
زمانیکه فرزندم سید محمد حسینی در جبهه بود یک شب در خواب دیدم در خانه نشسته بودم که یکی آمد و گفت: سید محمد دارد می آید. بلند شدم و دویدم به سمت حیاط. در جلوی حیاط دیدم یک جوان خوش قیافه ایستاده است به من سلام کرد. اولش او را نشناختم. گفتم: این جوان کیست؟ رنگش زرد بود، دستم را زیر سرش گذاشتم دیدم سر داشت و مغز سرش بیرون آمده بود که فهمیدم پسرم سید محمد است که مجروح شده است. از خواب بیدار شدم که بعدها خبر شهادتش را برایمان آوردند.
او در سن 8 سالگی با پدرش رفتند به راهپیمایی پدرش او را با موتور برد تا بعد خودش بر گردد . وقتی که می خواست بر گردد یکی از ما موران طاغوت او را می بیند که عکس امام ( ره ) را دارد . به او می گوید که این چیست ؟ او هم می گوید : عکس امام است و از دست آنها فرار می کند و می رود به سمت خیابان تهران و ما به او گفتیم : هر وقت گم شدی آدرس را بگو نشانت می دهند و وقتی می پرسه اشتباهی نشانش می دهند . بعد او سر از جای دیگری در می آورد که دورتر از منزل ما بوده او وقتی می بیند که گم شده به موتور سواری که از آنجا می گذشت جریان را می گوید تا اینکه موتور سوار او را به منزل می آورد .
+
او در سن 8 سالگی با پدرش رفتند به راهپیمایی پدرش او را با موتور برد تا بعد خودش بر گردد . وقتی که می خواست بر گردد یکی از ما موران طاغوت او را می بیند که عکس امام ( ره ) را دارد . به او می گوید که این چیست ؟ او هم می گوید : عکس امام است و از دست آنها فرار می کند و می رود به سمت خیابان تهران و ما به او گفتیم : هر وقت گم شدی آدرس را بگو نشانت می دهند و وقتی می پرسه اشتباهی نشانش می دهند . بعد او سر از جای دیگری در می آورد که دورتر از منزل ما بوده او وقتی می بیند که گم شده به موتور سواری که از آنجا می گذشت جریان را می گوید تا اینکه موتور سوار او را به منزل می آورد .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7326 سایت یاران رضا]</ref>
سایت:یاران رضا
+
==پانویس==
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7326
+
<references />
 
+
==رده==
 
+
{{ترتیب‌پیش‌فرض:سید محمد حسینی همت آباد}}
== رده‌ها ==
+
{{ترتیب‌پیش‌فرض:سید محمد_حسینی همت آباد}}
+
 
[[رده: شهدا]]
 
[[رده: شهدا]]
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۶

نام : سیدمحمد نام خانوادگی : حسینی‌همت‌آباد نام پدر : علی‌اصغر محل تولد : مشهد تاریخ شهادت :1365/06/10 مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : بهشت‌رضا خاطرات:

زمانیکه فرزندم سید محمد حسینی در جبهه بود یک شب در خواب دیدم در خانه نشسته بودم که یکی آمد و گفت: سید محمد دارد می آید. بلند شدم و دویدم به سمت حیاط. در جلوی حیاط دیدم یک جوان خوش قیافه ایستاده است به من سلام کرد. اولش او را نشناختم. گفتم: این جوان کیست؟ رنگش زرد بود، دستم را زیر سرش گذاشتم دیدم سر داشت و مغز سرش بیرون آمده بود که فهمیدم پسرم سید محمد است که مجروح شده است. از خواب بیدار شدم که بعدها خبر شهادتش را برایمان آوردند. او در سن 8 سالگی با پدرش رفتند به راهپیمایی پدرش او را با موتور برد تا بعد خودش بر گردد . وقتی که می خواست بر گردد یکی از ما موران طاغوت او را می بیند که عکس امام ( ره ) را دارد . به او می گوید که این چیست ؟ او هم می گوید : عکس امام است و از دست آنها فرار می کند و می رود به سمت خیابان تهران و ما به او گفتیم : هر وقت گم شدی آدرس را بگو نشانت می دهند و وقتی می پرسه اشتباهی نشانش می دهند . بعد او سر از جای دیگری در می آورد که دورتر از منزل ما بوده او وقتی می بیند که گم شده به موتور سواری که از آنجا می گذشت جریان را می گوید تا اینکه موتور سوار او را به منزل می آورد .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده