شهید سیدیحیی‌ بحرانی‌قیری‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «شهید سیدیحیی‌ بحرانی‌قیری‌ نام: سیدیحیی‌ محل تولد : مشهد نام خانوادگی : بح...» ایجاد کرد)
 
(پانویس)
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
آن شب قرار بود که به طرف مواضع از دست رفته برویم و آنها را دوباره تصرف کنیم. ساعت یک شب بود. خواب بودم که با صدای یحیی از جا پریدم. یحیی گفت: بلند شو! می خواهیم برویم نجف. حالت روحانی عجیبی داشت وقت اعزام توی اتوبوس مدام نوحه می خواند. بچه ها می گفتند: مثل این که می خواهی شهید بشوی؟ او می خندید و می گفت: اگر خدا قسمت کند. همان شب یحیی به شهادت رسید.( محمدرضا شریفیان)
 
آن شب قرار بود که به طرف مواضع از دست رفته برویم و آنها را دوباره تصرف کنیم. ساعت یک شب بود. خواب بودم که با صدای یحیی از جا پریدم. یحیی گفت: بلند شو! می خواهیم برویم نجف. حالت روحانی عجیبی داشت وقت اعزام توی اتوبوس مدام نوحه می خواند. بچه ها می گفتند: مثل این که می خواهی شهید بشوی؟ او می خندید و می گفت: اگر خدا قسمت کند. همان شب یحیی به شهادت رسید.( محمدرضا شریفیان)
  
یک شب که به تهران آمده بود به دیدن من آمد آثار خستگی راه در چهره ی او نمایان بود با این حال تصمیم گرفت که بعد از نماز مغرب و عشاء به همراه برادران دیگر، زیارت جامعه ی کبیره بخواند خواندن دعا تا پاسی از شب ادامه داشت. سید یحیی با چشمانی پر اشک و با صدای سوزناک دعا را می خواند و درباره مفاهیم عالیه ی این زیارت حرف میزد وقتی نگاهش می کردم احساسم این بود که آثار خستگی بر اثر خواندن دعا از چهره اش محو شده است.( ام ولد آریان)
+
یک شب که به تهران آمده بود به دیدن من آمد آثار خستگی راه در چهره ی او نمایان بود با این حال تصمیم گرفت که بعد از نماز مغرب و عشاء به همراه برادران دیگر، زیارت جامعه ی کبیره بخواند خواندن دعا تا پاسی از شب ادامه داشت. سید یحیی با چشمانی پر اشک و با صدای سوزناک دعا را می خواند و درباره مفاهیم عالیه ی این زیارت حرف میزد وقتی نگاهش می کردم احساسم این بود که آثار خستگی بر اثر خواندن دعا از چهره اش محو شده است.( ام ولد آریان)<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3733 سایت یاران رضا]</ref>
منبع سایت یاران رضا
+
 
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3733
+
==پانویس==
 +
<references/>
 +
 
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:سید یحیی بحرانی قیزی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۳

شهید سیدیحیی‌ بحرانی‌قیری‌ نام: سیدیحیی‌ محل تولد : مشهد نام خانوادگی : بحرانی‌قیری‌ اریخ شهادت : 1361/02/20 نام پدر : سیدهاشم‌ مکان شهادت : خونین شهر شغل : قیروکارزین گلزار : حرم‌مط‌هرامام‌رضا

خاطرات: یادم هست با تمام مشکلاتی که شهید سید یحیی بهرانی در دانشگاه و زندگی داشت ولی حضور در جبهه را اولین وظیفه خود می‌دانست و درست روز پیش از بازگشایی مجدد دانشگاه قصد جبهه کرد و در آن موقع شروع عملیات بیت‌المقدس بود او در یازده اردیبهشت سال 1361 به منطقه عملیات دار خوین و از آنجا به شلمچه رفت و در تاریخ 61/2/20 یعنی سه روز بعد از اعزامش جهت کمک به مصدومین با آمبولانس به خط مقدم رفت و در هنگام نماز صبح بعد از اقامه‌ی نماز در حال کمک به مجروحین بود که در اثر اصابت ترکش خمپاره به قلبش به فیض والای شهادت نائل گشت.( راوی قربان فرزین)

مدتها بود که فردی بنام عبدالله را با خود از شیراز آورده بودیم. عبدالله کسی را نداشت و با ما زندگی می‌کرد و خیلی وقتها هم، در کارهای خانه دست به کمک ما بود. یک روز، موقع صبحانه، عبدالله را صدا زدم و گفتم که استکان و نعلبکی بیاورد اما او صدای مرا نشنید. برای همین کمی صدایم را بلند کردم و گفتم: ‹‹عبدالله چرا استکان و نعلبکی‌ها را نیاوردی››؟ پسرم یحیی که صدای مرا شنیده بود به من گفت: ‹‹مادر شما بودید که با صدای بلند عبدالله را صدا زدید؟ گفتم: بله. سری تکان داد و گفت: همین الان بروید و توبه کنید. شما حق ندارید به عبدالله دستور بدهید خودتان باید استکان و نعلبکی بیاورید مطمئن باشید که به خاطر این کار بازخواست می‌شوید. (سیده رحیمه بحرانی)

آن شب قرار بود که به طرف مواضع از دست رفته برویم و آنها را دوباره تصرف کنیم. ساعت یک شب بود. خواب بودم که با صدای یحیی از جا پریدم. یحیی گفت: بلند شو! می خواهیم برویم نجف. حالت روحانی عجیبی داشت وقت اعزام توی اتوبوس مدام نوحه می خواند. بچه ها می گفتند: مثل این که می خواهی شهید بشوی؟ او می خندید و می گفت: اگر خدا قسمت کند. همان شب یحیی به شهادت رسید.( محمدرضا شریفیان)

یک شب که به تهران آمده بود به دیدن من آمد آثار خستگی راه در چهره ی او نمایان بود با این حال تصمیم گرفت که بعد از نماز مغرب و عشاء به همراه برادران دیگر، زیارت جامعه ی کبیره بخواند خواندن دعا تا پاسی از شب ادامه داشت. سید یحیی با چشمانی پر اشک و با صدای سوزناک دعا را می خواند و درباره مفاهیم عالیه ی این زیارت حرف میزد وقتی نگاهش می کردم احساسم این بود که آثار خستگی بر اثر خواندن دعا از چهره اش محو شده است.( ام ولد آریان)[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده