شهید محمود حسینزادههروی: تفاوت بین نسخهها
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
(۶ نسخههای متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | وقتی بچه ها را بوسید و خداحافظی کرد ، نگاهی به خانه نمود و چشمانش پر از اشک گردید . گفتم : به بدرقه ات بیایم ؟ گفت : نه خودم می روم ، چون شما باردار هستید . فقط سفارش و خواهش من از شما این است که چنانچه شهید شدم از بچه ها به خوبی مواظبت نمایی که منحرف نشوند. دوست دارم که بچه ها را آنگونه که اسلام و تشیّع می خواهد تربیت کنی و نگذاری که احساس بی پدری کنند و به آنها سخت بگذرد . بچه ها را دلداری بدهید و بگویید مثل پدر شما افراد زیادی به شهادت رسیده اند . هر وقت که ناراحت بودند و خواستند ، گریه کنند ، بگویید برای مصائب اهل بیت رسول اکرم (ص) گریه کنند.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6942 سایت یاران رضا]</ref> | + | وقتی بچه ها را بوسید و خداحافظی کرد ، نگاهی به خانه نمود و چشمانش پر از اشک گردید . گفتم : به بدرقه ات بیایم ؟ گفت : نه خودم می روم ، چون شما باردار هستید . فقط سفارش و خواهش من از شما این است که چنانچه شهید شدم از بچه ها به خوبی مواظبت نمایی که منحرف نشوند. دوست دارم که بچه ها را آنگونه که اسلام و تشیّع می خواهد تربیت کنی و نگذاری که احساس بی پدری کنند و به آنها سخت بگذرد . بچه ها را دلداری بدهید و بگویید مثل پدر شما افراد زیادی به شهادت رسیده اند . هر وقت که ناراحت بودند و خواستند ، گریه کنند ، بگویید برای مصائب اهل بیت رسول اکرم (ص) گریه کنند .<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6942 سایت یاران رضا]</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references /> | + | <references /> |
==رده== | ==رده== | ||
− | {{ترتیبپیشفرض:محمود حسین زاده | + | {{ترتیبپیشفرض:محمود حسین زاده هروی}} |
[[رده: شهدا]] | [[رده: شهدا]] | ||
[[رده: شهدای دفاع مقدس]] | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۰
کد شهید: 6511378 تاریخ تولد : نام : محمود محل تولد : مشهد نام خانوادگی : حسینزادههروی تاریخ شهادت : 1365/10/30 نام پدر : علیاکبر مکان شهادت : اسلاماباد
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : جهادگر گلزار : خواجهربیع
خاطرات
آخرين وداع با خانواده راوی متن کامل خاطره
وقتی بچه ها را بوسید و خداحافظی کرد ، نگاهی به خانه نمود و چشمانش پر از اشک گردید . گفتم : به بدرقه ات بیایم ؟ گفت : نه خودم می روم ، چون شما باردار هستید . فقط سفارش و خواهش من از شما این است که چنانچه شهید شدم از بچه ها به خوبی مواظبت نمایی که منحرف نشوند. دوست دارم که بچه ها را آنگونه که اسلام و تشیّع می خواهد تربیت کنی و نگذاری که احساس بی پدری کنند و به آنها سخت بگذرد . بچه ها را دلداری بدهید و بگویید مثل پدر شما افراد زیادی به شهادت رسیده اند . هر وقت که ناراحت بودند و خواستند ، گریه کنند ، بگویید برای مصائب اهل بیت رسول اکرم (ص) گریه کنند .[۱]