شهید محمد حسین عباسیان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۳ نسخه‌های متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
کد شهید: 6410268 تاریخ تولد :
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
نام : محمدحسین‌ محل تولد : طبس
+
|نام فرد                = محمدحسین عباسیان
نام خانوادگی : عباسیان‌ تاریخ شهادت : 1364/11/23
+
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
نام پدر : حسنعلی‌ مکان شهادت :
+
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                   =  [[طبس]]
 +
|شهادت                 = [[۱۳۶۴/۱۱/۲۳]]
 +
|سمت‌ها                  = رزمنده
 +
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
 +
|خانواده                =نام پدر[[حسنعلی]]
 +
}}
  
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
+
شغل : یگان خدمتی :
+
==خاطرات==
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
+
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌
+
گلزار :
+
خاطرات
+
پيش بيني شهادت
+
راوی حسن علی عباسیان
+
متن کامل خاطره
+
  
او مرتبه آخری که به مرخصی آمد گفت: من یک ماه دیگر به کربلا میروم نزد امام حسین(ع) و در جوار ایشان خواهم بود
+
*پيش بيني شهادت
حالات معنوی قبل از شهادت
+
موضوع حالات معنوي قبل از شهادت
+
راوی عزیزا.. ذبیحی
+
متن کامل خاطره
+
  
قبل از عملیات والفجر 8 من و چند نفر دیگر از دوستان را صدا زد و گفت: بیائید تا از هم خداحافظی کنیم .من گفتم : نه اتفاقاً خبر شهادت بر پیشانی تو حک خورده است ژخوش به حالت ولی اوئ گفت: نه من لیاقت شهادت را ندارم . و با ما خداحافظی کرد .همانجا من به دوستانم گفتم : با زبان بی زبانی با ما خداحافظی کرد و همین طور هم شد که در همان عملیات هم به شهادت رسید .
+
راوی :حسن علی عباسیان
حالات معنوی قبل از شهادت
+
موضوع حالات معنوي قبل از شهادت
+
راوی قربانعلی مرادی
+
متن کامل خاطره
+
  
محمد حسین خواب کربلا را دیده بود چهره اش در آخرین بار که به مرخصی آمد مشخص بود که او شهید می شود. به آرزویش هم رسید،
+
او مرتبه آخری که به مرخصی آمد گفت: من یک ماه دیگر به کربلا میروم نزد امام حسین(ع) و در جوار ایشان خواهم بود.
تولد و کودکی
+
موضوع تولد و کودکي
+
 
راوی حسن علی عباسیان
+
*حالات معنوی قبل از شهادت
متن کامل خاطره
+
 
 +
راوی :عزیزا.. ذبیحی
 +
 
 +
قبل از عملیات والفجر 8 من و چند نفر دیگر از دوستان را صدا زد و گفت: بیائید تا از هم خداحافظی کنیم .من گفتم : نه اتفاقاً خبر شهادت بر پیشانی تو حک خورده است ،خوش به حالت ولی او می گفت: نه من لیاقت شهادت را ندارم . و با ما خداحافظی کرد .همانجا من به دوستانم گفتم : با زبان بی زبانی با ما خداحافظی کرد و همین طور هم شد که در همان عملیات هم به شهادت رسید .
 +
 
 +
*حالات معنوی قبل از شهادت
 +
 
 +
راوی :قربانعلی مرادی
 +
 
 +
محمد حسین خواب کربلا را دیده بود چهره اش در آخرین بار که به مرخصی آمد مشخص بود که او شهید می شود. به آرزویش هم رسید.
 +
 +
*تولد و کودکی
 +
 
 +
راوی :حسن علی عباسیان
  
 
محمد حسین در 2 سالگی دچار سوختگی حادی شد آنقدر وضعیت سوختگی وی وخیم بود که احتمال از بین رفتن او زیاد بود ولی قسمت او بوده که در راه خدا جان بدهد و شهید شود.
 
محمد حسین در 2 سالگی دچار سوختگی حادی شد آنقدر وضعیت سوختگی وی وخیم بود که احتمال از بین رفتن او زیاد بود ولی قسمت او بوده که در راه خدا جان بدهد و شهید شود.
عشق شهادت
+
 
موضوع عشق شهادت
+
*عشق شهادت
راوی حسن علی عباسیان
+
 
متن کامل خاطره
+
راوی :حسن علی عباسیان
  
 
من یادم هست که بنایی داشتم و همین خانه ای که الان در آن نشسته ایم داشتیم می ساختیم من به او گفتم : که این خانه مال توست ولی او گفت: من به این چیزها نخواهم رسید. گفتم: این چه حرفی است می زنی هنوز می خواهیم برایت زن بگیریم . او گفت: انشاء ا... در آن دنیا.
 
من یادم هست که بنایی داشتم و همین خانه ای که الان در آن نشسته ایم داشتیم می ساختیم من به او گفتم : که این خانه مال توست ولی او گفت: من به این چیزها نخواهم رسید. گفتم: این چه حرفی است می زنی هنوز می خواهیم برایت زن بگیریم . او گفت: انشاء ا... در آن دنیا.
توجه به خانواده
+
 
موضوع توجه به خانواده
+
*توجه به خانواده
راوی صدیقه مرادی
+
 
متن کامل خاطره
+
راوی :صدیقه مرادی
  
 
چون خانه هایمان گلی و قدیمی بود و برای زندگی دیگر مناسب نبود حسین گفت : من خودم این خانه را خراب می کنم و خودم برایتان سر پا می کنم. پشتکار عجیبی داشت تمام خانه های گلی را خراب کرد و از نو خانه جدید برایمان ساخت.
 
چون خانه هایمان گلی و قدیمی بود و برای زندگی دیگر مناسب نبود حسین گفت : من خودم این خانه را خراب می کنم و خودم برایتان سر پا می کنم. پشتکار عجیبی داشت تمام خانه های گلی را خراب کرد و از نو خانه جدید برایمان ساخت.
توجه به خانواده
+
 
راوی صدیقه مرادی
+
*توجه به خانواده
متن کامل خاطره
+
 
 +
راوی :صدیقه مرادی
  
 
انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14383 سایت یاران رضا]</ref>
 
انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14383 سایت یاران رضا]</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references />
+
<references />
 +
 
 +
 
 
==رده==
 
==رده==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد حسین عباسیان}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد حسین عباسیان}}
سطر ۵۷: سطر ۶۴:
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
+
[[رده: شهدای استان خراسان جنوبی]]
[[رده: شهدای شهرستان طبس ]]
+
[[رده: شهدای شهرستان طبس]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۰

محمدحسین عباسیان
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد طبس
شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۳
سمت‌ها رزمنده
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدرحسنعلی


خاطرات

  • پيش بيني شهادت

راوی :حسن علی عباسیان

او مرتبه آخری که به مرخصی آمد گفت: من یک ماه دیگر به کربلا میروم نزد امام حسین(ع) و در جوار ایشان خواهم بود.


  • حالات معنوی قبل از شهادت

راوی :عزیزا.. ذبیحی

قبل از عملیات والفجر 8 من و چند نفر دیگر از دوستان را صدا زد و گفت: بیائید تا از هم خداحافظی کنیم .من گفتم : نه اتفاقاً خبر شهادت بر پیشانی تو حک خورده است ،خوش به حالت ولی او می گفت: نه من لیاقت شهادت را ندارم . و با ما خداحافظی کرد .همانجا من به دوستانم گفتم : با زبان بی زبانی با ما خداحافظی کرد و همین طور هم شد که در همان عملیات هم به شهادت رسید .

  • حالات معنوی قبل از شهادت

راوی :قربانعلی مرادی

محمد حسین خواب کربلا را دیده بود چهره اش در آخرین بار که به مرخصی آمد مشخص بود که او شهید می شود. به آرزویش هم رسید.

  • تولد و کودکی

راوی :حسن علی عباسیان

محمد حسین در 2 سالگی دچار سوختگی حادی شد آنقدر وضعیت سوختگی وی وخیم بود که احتمال از بین رفتن او زیاد بود ولی قسمت او بوده که در راه خدا جان بدهد و شهید شود.

  • عشق شهادت

راوی :حسن علی عباسیان

من یادم هست که بنایی داشتم و همین خانه ای که الان در آن نشسته ایم داشتیم می ساختیم من به او گفتم : که این خانه مال توست ولی او گفت: من به این چیزها نخواهم رسید. گفتم: این چه حرفی است می زنی هنوز می خواهیم برایت زن بگیریم . او گفت: انشاء ا... در آن دنیا.

  • توجه به خانواده

راوی :صدیقه مرادی

چون خانه هایمان گلی و قدیمی بود و برای زندگی دیگر مناسب نبود حسین گفت : من خودم این خانه را خراب می کنم و خودم برایتان سر پا می کنم. پشتکار عجیبی داشت تمام خانه های گلی را خراب کرد و از نو خانه جدید برایمان ساخت.

  • توجه به خانواده

راوی :صدیقه مرادی

انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا


رده