شهیدحسین جعفرنیا: تفاوت بین نسخهها
Farhodi9704 (بحث | مشارکتها) (←زندگینامه) |
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
||
(۴ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
+ | |نام فرد = حسین جعفرنیا | ||
+ | |تصویر = شهید حسین جعفر نیا1.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[زادروزهای 01خرداد|1328]] ، [[سروستان]] | ||
+ | |شهادت = [[الگو:شهدای 29 آبان|1361/08/29]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = | ||
+ | }} | ||
+ | |||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
در تاریخ 1328/03/01 در شهرستان سروستان به دنیا آمد و در یک خانواده نظامی بزرگ شد و به دلیل شغل پدر به شهرهای مختلف مهاجرت داشتند. حسین تا کلاس چهارم ابتدایی در شهرستان سروستان بود و کلاس هشتم را در شهرستان آباده گذراند. سپس به خدمت ارتش در آمد و 15 سال در ارتش خدمت کرد و از شهرستان آباده به فسا مهاجرت نمود. | در تاریخ 1328/03/01 در شهرستان سروستان به دنیا آمد و در یک خانواده نظامی بزرگ شد و به دلیل شغل پدر به شهرهای مختلف مهاجرت داشتند. حسین تا کلاس چهارم ابتدایی در شهرستان سروستان بود و کلاس هشتم را در شهرستان آباده گذراند. سپس به خدمت ارتش در آمد و 15 سال در ارتش خدمت کرد و از شهرستان آباده به فسا مهاجرت نمود. | ||
سطر ۶: | سطر ۳۵: | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
===همسر شهید:=== | ===همسر شهید:=== | ||
− | وقتی شهید از سر کار برمی گشت با اخلاق خوب و گشاده رویی در خانه را باز می کرد، مهربان بود مثل یک گل شکوفا و خندان. از خانواده و زندگی راضی و خوشحال بود، وقتی به جبهه می رفت به او می گفتم: کی بر می گردی؟ می گفت: رفتنم با خودم است آمدنم با خداست، اگر برنگشتم شما را به خدا می سپارم، اگر اتفاقی برای من افتاد شما مواظب بچه ها باش و از آنها به خوبی مواظبت کن که ادامه دهنده راه من باشند. | + | وقتی شهید از سر کار برمی گشت با اخلاق خوب و گشاده رویی در خانه را باز می کرد، مهربان بود مثل یک گل شکوفا و خندان. از خانواده و زندگی راضی و خوشحال بود، وقتی به جبهه می رفت به او می گفتم: کی بر می گردی؟ می گفت: رفتنم با خودم است آمدنم با خداست، اگر برنگشتم شما را به خدا می سپارم، اگر اتفاقی برای من افتاد شما مواظب بچه ها باش و از آنها به خوبی مواظبت کن که ادامه دهنده راه من باشند.<ref>[http:///http://http://navideshahed.com/fa/news/428335 سایت نوید شاهد]</ref> |
− | + | ==نگارخانه تصاویر== | |
+ | <gallery> | ||
+ | |||
+ | Image:شهید حسین جعفر نیا.jpg | ||
+ | Image:شهید حسین جعفر نیا1.jpg | ||
+ | |||
+ | </gallery> | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references/> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:حسین_جعفرنیا}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان فارس]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان سروستان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۷
حسین جعفرنیا | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1328 ، سروستان |
شهادت | 1361/08/29 |
زندگینامه
در تاریخ 1328/03/01 در شهرستان سروستان به دنیا آمد و در یک خانواده نظامی بزرگ شد و به دلیل شغل پدر به شهرهای مختلف مهاجرت داشتند. حسین تا کلاس چهارم ابتدایی در شهرستان سروستان بود و کلاس هشتم را در شهرستان آباده گذراند. سپس به خدمت ارتش در آمد و 15 سال در ارتش خدمت کرد و از شهرستان آباده به فسا مهاجرت نمود. شهید بزرگوار بسیار خوش اخلاق و مهربان بود دنیایی از صداقت، اخلاق و ایمان داشت، از تمام وابستگی ها و تعلقات دنیوی بریده و فقط به خدا عشق می ورزید، به نمازها و دعا اهمیت خاصی می داد، علاقه شدیدی به ائمه به خصوص امام حسین (علیه السلام) داشت. در زمان جنگ به جبهه نبرد حق علیه باطل شتافت و جان شیرین را برای حراست از حریم و حرمت اسلام و انقلاب فدا کرد. اين سرباز رشيد ميهن، در تاریخ 1361/08/29 در منطقه گیلان غرب بر اثر اصابت ترکش به ناحيه شانه و کتف به شهادت رسید.
خاطرات
همسر شهید:
وقتی شهید از سر کار برمی گشت با اخلاق خوب و گشاده رویی در خانه را باز می کرد، مهربان بود مثل یک گل شکوفا و خندان. از خانواده و زندگی راضی و خوشحال بود، وقتی به جبهه می رفت به او می گفتم: کی بر می گردی؟ می گفت: رفتنم با خودم است آمدنم با خداست، اگر برنگشتم شما را به خدا می سپارم، اگر اتفاقی برای من افتاد شما مواظب بچه ها باش و از آنها به خوبی مواظبت کن که ادامه دهنده راه من باشند.[۱]
نگارخانه تصاویر