شهید غلامحسن علیپور: تفاوت بین نسخهها
Bagheri9711 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی «rId4 کد شهید : 6217416 تاریخ تولد : نام : غلامحسن محل تولد : تربت حیدریه نام خان...» ایجاد کرد) |
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | بسمه تعالی | |
− | کد شهید : 6217416 | + | کد شهید : 6217416 |
− | نام : غلامحسن | + | نام : غلامحسن |
− | + | محل تولد : تربت حیدریه | |
− | نام | + | نام خانوادگی : علیپور |
+ | تاریخ شهادت : 1362/08/27 | ||
− | + | نام پدر : علیاکبر | |
− | + | تحصیلات : نامشخص | |
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است . | گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است . | ||
− | نوع عضویت : سایر شهدا | + | نوع عضویت : سایر شهدا |
− | + | مسئولیت : رزمنده | |
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | خاطرات نحوه مجروحیت | + | *خاطرات نحوه مجروحیت |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
+ | راوی :کبری رمضانی | ||
یادم هست زمانیکه فرزندم غلامحسن علیپور به مرخصی آمده بود مجروح بود و هنوز جراحاتش خوب نشده بود که دوباره عازم جبهه شد به او گفتم : پسرم شما هنوز در بدنت ترکش است و آنها را بیرون نیاوردهاند چطور میخواهی بروی او در جواب من گفت : مادرجان ببین زخمهایم هیچ دردی ندارد و کاملاً خوب شده است و سپس با دست روی آنها میزد و میخندید . بالاخره به هر ترتیب که بود ما را راضی کرد و قبل از رفتن میگفت : میخواهم در جبهه گمنام شوم و هیچ کس از من خبری نداشته باشد و به طور گمنام راه کربلا را باز کنم تا شما بتوانید به زیارت آقایم امام حسین ( ع ) بروید . او به جبهه رفت و به خواستهاش رسید و مفقود شد . | یادم هست زمانیکه فرزندم غلامحسن علیپور به مرخصی آمده بود مجروح بود و هنوز جراحاتش خوب نشده بود که دوباره عازم جبهه شد به او گفتم : پسرم شما هنوز در بدنت ترکش است و آنها را بیرون نیاوردهاند چطور میخواهی بروی او در جواب من گفت : مادرجان ببین زخمهایم هیچ دردی ندارد و کاملاً خوب شده است و سپس با دست روی آنها میزد و میخندید . بالاخره به هر ترتیب که بود ما را راضی کرد و قبل از رفتن میگفت : میخواهم در جبهه گمنام شوم و هیچ کس از من خبری نداشته باشد و به طور گمنام راه کربلا را باز کنم تا شما بتوانید به زیارت آقایم امام حسین ( ع ) بروید . او به جبهه رفت و به خواستهاش رسید و مفقود شد . | ||
− | توجه به خانواده | + | *توجه به خانواده |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
+ | راوی :کبری رمضانی | ||
یادم هست یکدفعه که پسرم غلامحسن علیپور مجروح شده بود و در خانه بودبه خانه ی آنها رفتم در آن زمان همسرش نیز باردار بود و نمیتوانست کارهای خانه را انجام دهد وقتی وارد خانه شدم دیدم در حال شستن لباسها است به او گفتم : چرا این کار را میکنی؟ تو مجروح هستی و باید استراحت کنی . من میآمدم و آنها را میشستم . او درجواب من گفت : من طوری نیستم و زخمهایم خوب شده است من باید کارهایم را خودم انجام بدهم و کارم را به دوش کسی نیندازم . هر چه اصرار کردم که دیگر باقی آنها را رها کن تا من بشویم قبول نکرد و تا پایان کار خودش به تمام آنها رسیدگی کرد . | یادم هست یکدفعه که پسرم غلامحسن علیپور مجروح شده بود و در خانه بودبه خانه ی آنها رفتم در آن زمان همسرش نیز باردار بود و نمیتوانست کارهای خانه را انجام دهد وقتی وارد خانه شدم دیدم در حال شستن لباسها است به او گفتم : چرا این کار را میکنی؟ تو مجروح هستی و باید استراحت کنی . من میآمدم و آنها را میشستم . او درجواب من گفت : من طوری نیستم و زخمهایم خوب شده است من باید کارهایم را خودم انجام بدهم و کارم را به دوش کسی نیندازم . هر چه اصرار کردم که دیگر باقی آنها را رها کن تا من بشویم قبول نکرد و تا پایان کار خودش به تمام آنها رسیدگی کرد . | ||
− | خواب و رویای دیگران درمورد شهید | + | *خواب و رویای دیگران درمورد شهید |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | راوی :عزت علیپور | |
− | + | بعد از شهادت برادرم غلامحسن علیپور یک شب در خواب دیدم که ایشان با لباسهای سفید و خیلی زیبا و با چهرهای نورانی به خانهی ما آمد با او احوالپرسی کردم به من گفت : چرا گریه میکنی؟ گفتم : دلم برایت تنگ شده است .بعد نزدیکش شدم و دستم را دور گردنش انداختم و او را بوسیدم . او تکه نانی به من داد و گفت : خواهر جان اینقدر برای من گریه نکن چون من با دیدن گریه شما عذاب میکشم هر وقت به یاد من افتادی برایم اخلاص بخوان در همان حال با او صحبت میکردم که از خواب بیدار شدم.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=15005 سایت یاران رضا]</ref> | |
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۸
بسمه تعالی
کد شهید : 6217416
نام : غلامحسن
محل تولد : تربت حیدریه
نام خانوادگی : علیپور
تاریخ شهادت : 1362/08/27
نام پدر : علیاکبر
تحصیلات : نامشخص
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا
مسئولیت : رزمنده
خاطرات
- خاطرات نحوه مجروحیت
راوی :کبری رمضانی
یادم هست زمانیکه فرزندم غلامحسن علیپور به مرخصی آمده بود مجروح بود و هنوز جراحاتش خوب نشده بود که دوباره عازم جبهه شد به او گفتم : پسرم شما هنوز در بدنت ترکش است و آنها را بیرون نیاوردهاند چطور میخواهی بروی او در جواب من گفت : مادرجان ببین زخمهایم هیچ دردی ندارد و کاملاً خوب شده است و سپس با دست روی آنها میزد و میخندید . بالاخره به هر ترتیب که بود ما را راضی کرد و قبل از رفتن میگفت : میخواهم در جبهه گمنام شوم و هیچ کس از من خبری نداشته باشد و به طور گمنام راه کربلا را باز کنم تا شما بتوانید به زیارت آقایم امام حسین ( ع ) بروید . او به جبهه رفت و به خواستهاش رسید و مفقود شد .
- توجه به خانواده
راوی :کبری رمضانی
یادم هست یکدفعه که پسرم غلامحسن علیپور مجروح شده بود و در خانه بودبه خانه ی آنها رفتم در آن زمان همسرش نیز باردار بود و نمیتوانست کارهای خانه را انجام دهد وقتی وارد خانه شدم دیدم در حال شستن لباسها است به او گفتم : چرا این کار را میکنی؟ تو مجروح هستی و باید استراحت کنی . من میآمدم و آنها را میشستم . او درجواب من گفت : من طوری نیستم و زخمهایم خوب شده است من باید کارهایم را خودم انجام بدهم و کارم را به دوش کسی نیندازم . هر چه اصرار کردم که دیگر باقی آنها را رها کن تا من بشویم قبول نکرد و تا پایان کار خودش به تمام آنها رسیدگی کرد .
- خواب و رویای دیگران درمورد شهید
راوی :عزت علیپور
بعد از شهادت برادرم غلامحسن علیپور یک شب در خواب دیدم که ایشان با لباسهای سفید و خیلی زیبا و با چهرهای نورانی به خانهی ما آمد با او احوالپرسی کردم به من گفت : چرا گریه میکنی؟ گفتم : دلم برایت تنگ شده است .بعد نزدیکش شدم و دستم را دور گردنش انداختم و او را بوسیدم . او تکه نانی به من داد و گفت : خواهر جان اینقدر برای من گریه نکن چون من با دیدن گریه شما عذاب میکشم هر وقت به یاد من افتادی برایم اخلاص بخوان در همان حال با او صحبت میکردم که از خواب بیدار شدم.[۱]