شهید سید محمد علوی: تفاوت بین نسخهها
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | بسمه تعالی | |
− | + | ||
− | + | ||
کد شهید: 6009236 تاریخ تولد : | کد شهید: 6009236 تاریخ تولد : | ||
سطر ۱۳: | سطر ۱۱: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | ||
گلزار : شهدا | گلزار : شهدا | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | + | *تولد و کودکی | |
− | راوی | + | |
− | + | راوی : سید علی علوی | |
یادم هست ماه مبارک رمضان بود که با فرزندم سید برای جمع آوری زیره به بیرون از روستا رفته بودیم . و در نزدیکی ظهر ایشان بسیار تشنه شده بود به حدی که لبهایش سیاه شده بود علی رغم پا فشاری که کردم که روزه ات را باز کن ولی ایشان تا موقع افطار صبر کردند در حالی که هنوز در سن کودکی به سن تکلیف نرسیده بود و روزه برایشان واجب نبود. | یادم هست ماه مبارک رمضان بود که با فرزندم سید برای جمع آوری زیره به بیرون از روستا رفته بودیم . و در نزدیکی ظهر ایشان بسیار تشنه شده بود به حدی که لبهایش سیاه شده بود علی رغم پا فشاری که کردم که روزه ات را باز کن ولی ایشان تا موقع افطار صبر کردند در حالی که هنوز در سن کودکی به سن تکلیف نرسیده بود و روزه برایشان واجب نبود. | ||
− | + | ||
− | + | *عشق به جهاد | |
− | راوی | + | |
− | + | راوی : فاطمه دوراندیش | |
به خاطر دارم قد و هیکل فرزندم سید محمد خیلی کوچک بود و با توجه به این که علاقه ی وافری به جبهه و جنگ داشت. به شهر رفت تا کفش پاشنه بلند بخرد و بدین وسیله او را برای اعزام به جبهه ثبت نام کنند. | به خاطر دارم قد و هیکل فرزندم سید محمد خیلی کوچک بود و با توجه به این که علاقه ی وافری به جبهه و جنگ داشت. به شهر رفت تا کفش پاشنه بلند بخرد و بدین وسیله او را برای اعزام به جبهه ثبت نام کنند. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | خواب دیدم که به مشهد رفته ایم و جلوی حرم امام رضا(ع)هستیم و فرزندم سید محمد را دیدم که در جلوی در حرم ایستاده بود رفتم جلو تا با او صحبت کنم به من گفت:وقتی به شهادت رسیدم و مرا دفن کردند از آن موقع خادم حرم امام رضا(ع)هستم،ناراحت نباشید جایم بسیار خوب است | + | *خواب و رویای دیگران درمورد شهید |
− | + | ||
− | + | راوی : سید علی علوی | |
− | راوی | + | |
− | + | خواب دیدم که به مشهد رفته ایم و جلوی حرم امام رضا(ع)هستیم و فرزندم سید محمد را دیدم که در جلوی در حرم ایستاده بود رفتم جلو تا با او صحبت کنم به من گفت:وقتی به شهادت رسیدم و مرا دفن کردند از آن موقع خادم حرم امام رضا(ع)هستم،ناراحت نباشید جایم بسیار خوب است. | |
+ | |||
+ | *عشق به جهاد | ||
+ | |||
+ | راوی : سید حسین علوی | ||
به یاد دارم اوایل انقلاب بود و برادران سپاهی جهت فراگیری و آموزش اسلحه به روستا آمده بودند به محض این که از طریق بلند گویشان برادران را فرا خواندند برادرم سید محمد فوراًً خود را به مسجد رساند تا آموزش اسلحه را فرا گیرد. | به یاد دارم اوایل انقلاب بود و برادران سپاهی جهت فراگیری و آموزش اسلحه به روستا آمده بودند به محض این که از طریق بلند گویشان برادران را فرا خواندند برادرم سید محمد فوراًً خود را به مسجد رساند تا آموزش اسلحه را فرا گیرد. | ||
− | + | ||
− | + | *لحظه و نحوه شهادت | |
− | راوی | + | |
− | + | راوی : مهدی قلی نژاد | |
یادم هست روزی سید محمد هنگام نماز ظهر در خط مقدم، موقعی که داشتند وضو می گرفتند ترکش خمپاره به ایشان اصابت کرد و در تنگه چذابه در سال 1360به شهادت رسیدند.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14925 سایت یاران رضا]</ref> | یادم هست روزی سید محمد هنگام نماز ظهر در خط مقدم، موقعی که داشتند وضو می گرفتند ترکش خمپاره به ایشان اصابت کرد و در تنگه چذابه در سال 1360به شهادت رسیدند.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14925 سایت یاران رضا]</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | |||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۲۷ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۸
بسمه تعالی
کد شهید: 6009236 تاریخ تولد : نام : سیدمحمد محل تولد : قاین نام خانوادگی : علوی تاریخ شهادت : 1360/11/23 نام پدر : سیدعلی مکان شهادت : تنگه چزابه
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : شهدا
محتویات
خاطرات
- تولد و کودکی
راوی : سید علی علوی
یادم هست ماه مبارک رمضان بود که با فرزندم سید برای جمع آوری زیره به بیرون از روستا رفته بودیم . و در نزدیکی ظهر ایشان بسیار تشنه شده بود به حدی که لبهایش سیاه شده بود علی رغم پا فشاری که کردم که روزه ات را باز کن ولی ایشان تا موقع افطار صبر کردند در حالی که هنوز در سن کودکی به سن تکلیف نرسیده بود و روزه برایشان واجب نبود.
- عشق به جهاد
راوی : فاطمه دوراندیش
به خاطر دارم قد و هیکل فرزندم سید محمد خیلی کوچک بود و با توجه به این که علاقه ی وافری به جبهه و جنگ داشت. به شهر رفت تا کفش پاشنه بلند بخرد و بدین وسیله او را برای اعزام به جبهه ثبت نام کنند.
- خواب و رویای دیگران درمورد شهید
راوی : سید علی علوی
خواب دیدم که به مشهد رفته ایم و جلوی حرم امام رضا(ع)هستیم و فرزندم سید محمد را دیدم که در جلوی در حرم ایستاده بود رفتم جلو تا با او صحبت کنم به من گفت:وقتی به شهادت رسیدم و مرا دفن کردند از آن موقع خادم حرم امام رضا(ع)هستم،ناراحت نباشید جایم بسیار خوب است.
- عشق به جهاد
راوی : سید حسین علوی
به یاد دارم اوایل انقلاب بود و برادران سپاهی جهت فراگیری و آموزش اسلحه به روستا آمده بودند به محض این که از طریق بلند گویشان برادران را فرا خواندند برادرم سید محمد فوراًً خود را به مسجد رساند تا آموزش اسلحه را فرا گیرد.
- لحظه و نحوه شهادت
راوی : مهدی قلی نژاد
یادم هست روزی سید محمد هنگام نماز ظهر در خط مقدم، موقعی که داشتند وضو می گرفتند ترکش خمپاره به ایشان اصابت کرد و در تنگه چذابه در سال 1360به شهادت رسیدند.[۱]