شهید محمد علی کدخدازاده کوشکی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «کد شهید: 6530041 تاریخ تولد : نام : محمد علی محل تولد : اسفراین نام خان...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱۶: | سطر ۱۶: | ||
برادر شهیدم در لویزان تهران سرباز بودند و به من که برادر کوچکتر بودم گفتند که تا پایان خدمتم موظفید که به پدر و مادر کمک کنید و حق شرکت در جبهه را ندارید. ولی حرکت کاروانهای مکرر و اعزام دوستانم به جبهه را به وجه آورد، تا اینکه تصمیم گرفتم برای شرکت در جبهه تا تهران زیر صندلی بوفه قطار بخوابم. درب پادگان امام حسین (ع) که رسیدیم شهید بازویم را گرفت و من قصد فرار داشتم که وی مرا بوسید و با خنده گفت: این بار اشکال ندارد. یک شبانه روز با هم بودیم. ایشان هر چه داشت خرج من کرد و تا ایستگاه قطار برای بدرقه من آمد. بعد از چند وقت که به مرخصی آمد و در روستا همدیگر را دیدیم به من گفت: نخواستم دلت را بشکنم. چون دیدم عاشق شدهای. همین قدر بگویم که بعد از حرکت قطار به حال خوب تو غبطه خوردم و گریه کردم. و به علت اینکه پولهایم تمام شده بود، غمگین تا لویزان پیاده آمدم. | برادر شهیدم در لویزان تهران سرباز بودند و به من که برادر کوچکتر بودم گفتند که تا پایان خدمتم موظفید که به پدر و مادر کمک کنید و حق شرکت در جبهه را ندارید. ولی حرکت کاروانهای مکرر و اعزام دوستانم به جبهه را به وجه آورد، تا اینکه تصمیم گرفتم برای شرکت در جبهه تا تهران زیر صندلی بوفه قطار بخوابم. درب پادگان امام حسین (ع) که رسیدیم شهید بازویم را گرفت و من قصد فرار داشتم که وی مرا بوسید و با خنده گفت: این بار اشکال ندارد. یک شبانه روز با هم بودیم. ایشان هر چه داشت خرج من کرد و تا ایستگاه قطار برای بدرقه من آمد. بعد از چند وقت که به مرخصی آمد و در روستا همدیگر را دیدیم به من گفت: نخواستم دلت را بشکنم. چون دیدم عاشق شدهای. همین قدر بگویم که بعد از حرکت قطار به حال خوب تو غبطه خوردم و گریه کردم. و به علت اینکه پولهایم تمام شده بود، غمگین تا لویزان پیاده آمدم. | ||
− | + | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17269 یاران رضا]</ref> | |
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references/> |
نسخهٔ ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۹
کد شهید: 6530041 تاریخ تولد : نام : محمد علی محل تولد : اسفراین نام خانوادگی : کدخدازاده کوشکی تاریخ شهادت : 1365/07/29 نام پدر : علیمحمد مکان شهادت : سورکوه
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : سایر گلزار : خاطرات
حسن برخورد
موضوع حسن برخورد راوی امان الله کدخدازاده متن کامل خاطره
برادر شهیدم در لویزان تهران سرباز بودند و به من که برادر کوچکتر بودم گفتند که تا پایان خدمتم موظفید که به پدر و مادر کمک کنید و حق شرکت در جبهه را ندارید. ولی حرکت کاروانهای مکرر و اعزام دوستانم به جبهه را به وجه آورد، تا اینکه تصمیم گرفتم برای شرکت در جبهه تا تهران زیر صندلی بوفه قطار بخوابم. درب پادگان امام حسین (ع) که رسیدیم شهید بازویم را گرفت و من قصد فرار داشتم که وی مرا بوسید و با خنده گفت: این بار اشکال ندارد. یک شبانه روز با هم بودیم. ایشان هر چه داشت خرج من کرد و تا ایستگاه قطار برای بدرقه من آمد. بعد از چند وقت که به مرخصی آمد و در روستا همدیگر را دیدیم به من گفت: نخواستم دلت را بشکنم. چون دیدم عاشق شدهای. همین قدر بگویم که بعد از حرکت قطار به حال خوب تو غبطه خوردم و گریه کردم. و به علت اینکه پولهایم تمام شده بود، غمگین تا لویزان پیاده آمدم. [۱]