شهید محمد حسن‌ گندمگون‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی « کد شهید: 6531799 تاریخ تولد : نام : محمدحسن‌ محل تولد : گناباد نام خانوادگی : گند...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
متن کامل خاطره
 
متن کامل خاطره
  
به یاد دارم زمانی که برادرم محمدحسن قصد رفتن به جبهه را داشت خوابی که دیده بود برای ما نقل کرد و گفت: در خواب دیدم که موقع رفتن تمام اقوام و دوستان دور هم جمع هستند و من در بین آنها هستم که ناگهان به صورت کبوتری در آمده و به آسمان پر کشیدم و به سوی آسمان پرواز کردم و آن قدر بالا رفتم که دیگر آن ها را ندیدم و در ادامه ی حرفهایش گفت: من این بار آخری است که به جبهه می روم و دیگر بر نمی گردم و ان شاءالله به شهادت می رسم.
+
به یاد دارم زمانی که برادرم محمدحسن قصد رفتن به [[جبهه]] را داشت خوابی که دیده بود برای ما نقل کرد و گفت: در خواب دیدم که موقع رفتن تمام اقوام و دوستان دور هم جمع هستند و من در بین آنها هستم که ناگهان به صورت کبوتری در آمده و به آسمان پر کشیدم و به سوی آسمان پرواز کردم و آن قدر بالا رفتم که دیگر آن ها را ندیدم و در ادامه ی حرفهایش گفت: من این بار آخری است که به جبهه می روم و دیگر بر نمی گردم و ان شاءالله به شهادت می رسم.
 
خواب و رویای شهید
 
خواب و رویای شهید
 
موضوع خواب و روياي شهيد
 
موضوع خواب و روياي شهيد
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
 
متن کامل خاطره
 
متن کامل خاطره
  
یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و شهید می شوم . من به او گفتم : مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به شهادت می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر شهادت او را برای ما آوردند.
+
یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و [[شهید]] می شوم . من به او گفتم : مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به شهادت می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر شهادت او را برای ما آوردند.
 
منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18035
 
منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18035

نسخهٔ ‏۱۹ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۷

کد شهید: 6531799 تاریخ تولد : نام : محمدحسن‌ محل تولد : گناباد نام خانوادگی : گندمگون‌ تاریخ شهادت : 1365/06/10 نام پدر : عباس‌ مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : تیربارچی‌ـ ادوات گلزار : خاطرات خواب و رویای شهید موضوع خواب و روياي شهيد راوی اکبر گندمگون متن کامل خاطره

به یاد دارم زمانی که برادرم محمدحسن قصد رفتن به جبهه را داشت خوابی که دیده بود برای ما نقل کرد و گفت: در خواب دیدم که موقع رفتن تمام اقوام و دوستان دور هم جمع هستند و من در بین آنها هستم که ناگهان به صورت کبوتری در آمده و به آسمان پر کشیدم و به سوی آسمان پرواز کردم و آن قدر بالا رفتم که دیگر آن ها را ندیدم و در ادامه ی حرفهایش گفت: من این بار آخری است که به جبهه می روم و دیگر بر نمی گردم و ان شاءالله به شهادت می رسم. خواب و رویای شهید موضوع خواب و روياي شهيد راوی شهربانو گندمگون متن کامل خاطره

یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و شهید می شوم . من به او گفتم : مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به شهادت می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر شهادت او را برای ما آوردند. منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18035