شهید مومن علی زارعی ابجهان: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
Bozorgmehr98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۲۲: | سطر ۲۲: | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | دقت در حلال و حرام | + | * موضوع: دقت در حلال و حرام |
− | + | زمانی که فرزندم مومن علی کوچک بود یک روز که وارد خانه شد به من گفت: پدر جان من پنج تومان از داخل کوچه پیدا کردم و همراه خودم به خانه آوردم تا بعد از اینکه کمی استراحت کردم دوباره به کوچه بروم و دنبال صاحب پولها بگردم. به ایشان گفتم: نباید این پنج تومان را از داخل کوچه بر می داشتی چون هر لحظه امکان دارد صاحبش دنبال پولها به آن مکان برگرد. ایشان هم سریع خودش را به محل رساند بلافاصله پیر زنی دنبال پولهایش آمد و او هم پنج تومان را به او داد.راوی سلطان محمد زارعی.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10778 سایت یاران رضا]</ref> | |
− | + | ||
− | زمانی که فرزندم مومن علی کوچک بود یک روز که وارد خانه شد به من گفت: پدر جان من پنج تومان از داخل کوچه پیدا کردم و همراه خودم به خانه آوردم تا بعد از اینکه کمی استراحت کردم دوباره به کوچه بروم و دنبال صاحب پولها بگردم. به ایشان گفتم: نباید این پنج تومان را از داخل کوچه بر می داشتی چون هر لحظه امکان دارد صاحبش دنبال پولها به آن مکان برگرد. ایشان هم سریع خودش را به محل رساند بلافاصله پیر زنی دنبال پولهایش آمد و او هم پنج تومان را به او داد.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10778 سایت یاران رضا]</ref> | + | |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۵
کد شهید:6518265
نام :مومنعلی
نام خانوادگی :زارعیابجهان
نام پدر :سلطانمحمد
محل تولد :قوچان
تاریخ شهادت :1365/06/10
تحصیلات :نامشخص
گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت :سایر شهدا
مسئولیت :رزمنده
خاطرات
- موضوع: دقت در حلال و حرام
زمانی که فرزندم مومن علی کوچک بود یک روز که وارد خانه شد به من گفت: پدر جان من پنج تومان از داخل کوچه پیدا کردم و همراه خودم به خانه آوردم تا بعد از اینکه کمی استراحت کردم دوباره به کوچه بروم و دنبال صاحب پولها بگردم. به ایشان گفتم: نباید این پنج تومان را از داخل کوچه بر می داشتی چون هر لحظه امکان دارد صاحبش دنبال پولها به آن مکان برگرد. ایشان هم سریع خودش را به محل رساند بلافاصله پیر زنی دنبال پولهایش آمد و او هم پنج تومان را به او داد.راوی سلطان محمد زارعی.[۱]