شهیدابراهیم مروتی: تفاوت بین نسخهها
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳۴: | سطر ۳۴: | ||
− | در این دو سالی که از خدمتش می گذشت چندین بار به مرخصی آمد و چندین نامه از او دریافت کردیم که همیشه در نامه هایش ما را به نیکی با پدر و مادرمان می خواند و از دلتنگی برای ما سخن می گفت و در آخر نیز اضافه می کرد، رکاب زدن در راه سیدالشهداء و دفاع از وطن و ناموسمان لذتی دارد که قابل توصیف نمی باشد و سرانجام در سیزدهم اردیبهشت ماه سال 1375 در حالی که 10 روز مانده بود تا خدمت سربازیش به پایان برسد به آرزوی دیرینة خود رسید و به فیض عظیم شهادت نائل گشت | + | در این دو سالی که از خدمتش می گذشت چندین بار به مرخصی آمد و چندین نامه از او دریافت کردیم که همیشه در نامه هایش ما را به نیکی با پدر و مادرمان می خواند و از دلتنگی برای ما سخن می گفت و در آخر نیز اضافه می کرد، رکاب زدن در راه سیدالشهداء و دفاع از وطن و ناموسمان لذتی دارد که قابل توصیف نمی باشد و سرانجام در سیزدهم اردیبهشت ماه سال 1375 در حالی که 10 روز مانده بود تا خدمت سربازیش به پایان برسد به آرزوی دیرینة خود رسید و به فیض عظیم شهادت نائل گشت. |
==رده== | ==رده== |
نسخهٔ ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۶
تاریخ تولد :1353/03/01
تاریخ شهادت : 1375/02/13
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :آذربایجان شرقی - تبریز – وادیرحمت
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحیم
مروری می کنم به زندگینامه برادرمان سرباز شهید ابراهیم مروتی که رحمت خدا بر او باد انشاء الله تعالی.
او در تاریخ دهم آذر ماه سال 1353 در تبریز متولد شد. کودکی اش را در یک خانوادة متدین و مذهبی گذراند. پس از طی مراحل تحصیل پا به مرحلة بلوغ گذاشت و شروع به انجام وظایف دینی خود کرد. او همیشه نمازش را اول وقت می خواند و معتقد بود نماز اول وقت باعث خشنودی خدا و برج دهندة امور زندگی است. روزه هایش را به طور کامل گرفته و چند ساعتی از روز را صرف قرآن خواندن و راز و نیاز با خدا می کرد. همیشه آرزوی شهادت می کرد و می گفت خدایا مرا شهید بمیران. همیشه به ما توصیه می کرد نماز و روزه هایمان را به درستی به جا آوریم و نگذاریم که غفلت باعث قضا شدن نمازمان شود و ما را از دروغ گویی و هر گونه کار ناپسندی خصوصاً بدی به والدینمان منع می کرد.
در خانه همگی از بزرگ گرفته تا کوچکترها او را خیلی دوست داشتیم و این دلیل بر مهربانی و خوش خُلقی او بود. همیشه با کودکان به زبان کودکانه سخن می گفت و احترام بزرگترها را نگه می داشت. او عاشق امام حسین (ع) بود و در ماههای محرم به دسته سینه زنان محله مان می رفت و برای امام حسین (ع) عزاداری می کرد. و در روز عاشورا برایش احسان می داد. این کار را چند سالی انجام داد تا وقت سربازیش فرا رسید. مراحل آموزش خود را در شهری بنام عجب شیر گذراند و خدمت سربازی را در تهران سپری کرد.
در این دو سالی که از خدمتش می گذشت چندین بار به مرخصی آمد و چندین نامه از او دریافت کردیم که همیشه در نامه هایش ما را به نیکی با پدر و مادرمان می خواند و از دلتنگی برای ما سخن می گفت و در آخر نیز اضافه می کرد، رکاب زدن در راه سیدالشهداء و دفاع از وطن و ناموسمان لذتی دارد که قابل توصیف نمی باشد و سرانجام در سیزدهم اردیبهشت ماه سال 1375 در حالی که 10 روز مانده بود تا خدمت سربازیش به پایان برسد به آرزوی دیرینة خود رسید و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.