شهید قاسمعلی حسامی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی « نام : حسامی / قاسمعلی نام پدر : شکرالله تاریخ تولد : ۱۳۳۵-۱۲-۲۹ محل تولد : اس...» ایجاد کرد)
 
سطر ۴۳: سطر ۴۳:
  
  
روحاني شهيد: قاسمعلي حسامي بحري است بحر عشق که هيچش کناره نيست. روحاني شهيد قاسمعلي حسامي در سال 1336 به تقدير نقش ‌ بند وجود ديده به جهان گشود. شهرستان مبارکه در کتاب افتخاراتش برگ زرين وجود شيرمردي را شاهد است که از نسل سينه سرخان بود. باغستان امن کشور شيران گلبرگهاي شاداب آرامشش را مرهون خون پاک چون اويي است. دوران کودکي را چونان تمام همسن و سالانش در کوچه پس کوچه ‌ هاي ايام درجست و خيز کودکانه گذراند. او در طي طريق کمال پاي به صحن و سراي علم نهاد تا از خرمن علم و دانش خوشه ‌ چيني کند قاسمعلي که دومين فرزند خانواده ‌ اي ايماني بود پس از پايان دوران ابتدايي ره به حوزه علميه راست نمود . سال 1352 سال ورود او به حوزه علميه مدرسه ذوالفقار در شهرستان اصفهان پذيراي صادق اين نوجوان پاک و بي ‌ آلايش شد. شهيد قاسمعلي در مدت زمان شش سال تحصيل در حوزه علميه به موازات علم در ميدان عمل نيز مردانه درخشيد. و با گام زدن بر نفس و توکل به ذات دوست چشم جان را بينا ساخت. لبهاي پاک از گناه، قامت رساي ايمانش و چشمان پر از حياء از او چهره ‌ اي مجذوب ساخته بود. او متواضعانه و بدور از عجب و رياء ؟؟؟ نمود. و در پي شکر شکر فروشش هر خطري را به جان خريد. شهيد حسامي مرد مدارا با گناه و ظلم نبود گرچه زخم از حسام نوشد. او آن گاه که دشمن هرزه و بي عفت را در طمع مرزهاي ميهن ‌ اش ديد لباس مقدس دفاع پوشيد و کمر رزم به ميان بسته و راهي کشتگاه گرديد او چونان نخل ‌ هاي استوار جنوب قد آراست و آن گاه که در 21/3/1360 در جبهه دارخوين تن در مرجان عشق خضاب نمود داشت که تا خدا راهي نمانده است.
+
روحاني [[شهيد قاسمعلي حسامی]] بحري است بحر عشق که هيچش کناره نيست. روحاني [[شهيد قاسمعلي حسامي]] در سال 1336 به تقدير نقش ‌ بند وجود ديده به جهان گشود. شهرستان مبارکه در کتاب افتخاراتش برگ زرين وجود شيرمردي را شاهد است که از نسل سينه سرخان بود. باغستان امن کشور شيران گلبرگهاي شاداب آرامشش را مرهون خون پاک چون اويي است. دوران کودکي را چونان تمام همسن و سالانش در کوچه پس کوچه ‌ هاي ايام درجست و خيز کودکانه گذراند. او در طي طريق کمال پاي به صحن و سراي علم نهاد تا از خرمن علم و دانش خوشه ‌ چيني کند قاسمعلي که دومين فرزند خانواده ‌ اي ايماني بود پس از پايان دوران ابتدايي ره به حوزه علميه راست نمود . سال 1352 سال ورود او به حوزه علميه مدرسه ذوالفقار در شهرستان [[اصفهان]] پذيراي صادق اين نوجوان پاک و بي ‌ آلايش شد. شهيد قاسمعلي در مدت زمان شش سال تحصيل در حوزه علميه به موازات علم در ميدان عمل نيز مردانه درخشيد. و با گام زدن بر نفس و توکل به ذات دوست چشم جان را بينا ساخت. لبهاي پاک از گناه، قامت رساي ايمانش و چشمان پر از حياء از او چهره ‌ اي مجذوب ساخته بود. او متواضعانه و بدور از عجب و رياء نمود. و در پي شکر شکر فروشش هر خطري را به جان خريد. شهيد حسامي مرد مدارا با گناه و ظلم نبود گرچه زخم از حسام نوشد. او آن گاه که دشمن هرزه و بي عفت را در طمع مرزهاي ميهن ‌ اش ديد لباس مقدس دفاع پوشيد و کمر رزم به ميان بسته و راهي کشتگاه گرديد او چونان نخل ‌ هاي استوار جنوب قد آراست و آن گاه که در [[21/3/1360]] در جبهه [[دارخوين]] تن در مرجان عشق خضاب نمود داشت که تا خدا راهي نمانده است.
  
  
سطر ۵۲: سطر ۵۲:
  
  
«روحاني شهيد: قاسمعلي حسامي ‌» شهادت مي ‌ دهم به وحدانيت خداوند تبارك و تعالي و رسالت بيست ‌ وچهارهزار پيامبر(ص) كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شدند كه اول آنها حضرت آدم (ع) و آخرين آنها حضرت محمّد (ص) است و به آنچه آن حضرت از جانب خدا آورد و شهادت مي ‌ دهم به امامت و و لايت دوازده وصي و جانشين خاتم الانبياء(ص) كه اول آنها حضرت اميرالمؤمنين (ع) و آخرين آنها حضرت مهدي موعود(عج) مي ‌ باشد و پس از غائب شدن حضرت مهدي موعود(عج) معتقد به رهبري علماء و روحانيت و مراجع تقليد بوده و در اين زمان معتقد به رهبري نايب امام زمان حضرت امام خميني (حفظه الله تعالي) بوده و مي ‌ باشم . مادر عزيزم : به شما سلام مي ‌ رسانم و كمال تشكر را از شما دارم كه در دوران زندگيت به ‌ وظايف مادري خود كه تربيت و پرورش من بود در حد توانائيت كوشيدي و هر كار مذهبي و خيري كه من به شما پيشنهاد مي ‌ كردم ‌ ، وقتي اسم اسلام و خدا و قرآن به ميان مي ‌ آمد تسليم بودي و در هريك از كارهاي خير مانع من نشدي -مثلا" وقتي به شما پيشنهاد كردم كه براي تحصيل علوم اسلامي ‌ مي ‌ خواهم به حوزه بروم مرا تشويق كردي و موقعي كه به شما گفتم مي ‌ خواهم براي جنگ با كفار و تبليغ احكام اسلام به جبهه هاي جنگ بروم، برايم دعا كردي و هيچ گونه مخالفتي از خود نشان ندادي و با اينكه عاطفه ‌ ات نسبت به من از همه بيشتر بود ‌ ، برعكس بعضي از نزديكان، شما را كاملاً راضي بر اين امر يافتم ‌ ، اما مادرم مي ‌ خواهم بگويم شما تا اينجا را نزد خدا خوب امتحان دادي و به ديگران فهماندي كه كاملاً مطيع خدا هستي و هرگز خدا و اسلام و قرآن را و رهبران اسلامي ‌ را ‌ ، فداي فرزندت نخواهي كرد، بلكه فرزند را فداي آنها خواهي نمود . اميدوارم كه اگر من لايق شهادت بودم و مصلحت در اين بود كه شهيد شوم ‌ ، يا اينكه خداي نكرده به صورتهاي ديگر دنيا را وداع گويم، كاملاً صبور بوده و به آنچه كه خداوند پيش مي ‌ آورد راضي باشي و ناراحتي از خود نشان ندهي زيرا راهي است كه نه من بلكه همه شما و ديگران خواهند رفت، لذا راهي را كه همه خواهيم رفت، ناراحتي ندارد . اميدوارم كه بعد از رفتن من هم امتحانت را نزد خدا خوب بدهي، نكند خداي نكرده ناراحتي از خود نشان دهي، بلكه خوشحال باش و افتخار كن كه توانستي در دوران زندگيت فرزندي تقديم راه خدا كني و خدا را شكر كن و آنچه را خداوند برايت مقرر كرده است راضي باش. مادرم از شما تقاضا دارم كه مرا ببخشيد زيرا كه به ‌ وظايف خود عمل نكرده و حقوق خود را نسبت به شما ادا نكردم . وصيّت من به خواهر و برادرانم اين است كه ‌ ، سعي ما اين باشد كه تقوا داشته باشيم و هدف از آمدن به دنيا را فراموش نكنيم و دنيا را هدف قرار ندهيم زيرا اگر به دنيا دل نبنديم و هيچ وقت براي آن ارزش قائل نباشيم، خدا و ارزشهاي معنوي را فداي دنيا نخواهيم كرد، براي اينكه بفهميم كدام را هدف قرار داده ‌ ايم، ببينيم، بيشتر به فكر كدام هستيم و براي كدام بيشتر كار مي ‌ كنيم، دلمان براي كدام بيشتر مي ‌ تپد ‌ ، غم و غصه هاي ما بيشتر براي كدام است به فكر اين بيفتيم كه بايد ايمان واقعي آورد ‌ ، اين ايمانهاي ضعيفي كه بعضي از ما مسلمين داريم معلوم نيست براي ما منجي و مفيد باشد . دلمان را به اينكه مي ‌ گوئيم مسلمان هستيم و يك نمازي آنهم ناقص مي ‌ خوانيم و ديگر احكام را رها كرده ‌ ايم ‌ ، خوش نكنيم . با كمال تأسف مي ‌ گويم كه روح اسلام را از ما گرفته اند ظاهر اسلام براي بعضي از ماها مانده است ‌ ، حالات معنوي از ما گرفته شده است عشق به خدا و اسلام و اهل بيت(ع) را از ما سلب شده است ‌ ، تشريفات و رسومات مذهبي را يكي پس از ديگري فراموش كرده ‌ ايم ‌ ، و به جاي آن دنيا و خرافات دنيا را جايگزين كرده ‌ ايم . حالا كه انقلاب آمد و مانع را از سر راه ما برداشت بايد در حد توان خود بكوشيم، تمام احكام اسلام را عمل كرده و اسلام را به پيش ببريم ‌ ، به خدا قسم اگر به همان اندازه كه براي امورات دنيا كار و تلاش مي ‌ كنيم و صبر و استقامت و پشتكار نشان مي ‌ دهيم و مغزها را براي آن به كار مي ‌ بريم و شبانه روز مانند معشوق سخن از آن به ميان مي ‌ آوريم و بحث و مجادله مي ‌ كنيم ‌ ، به همين اندازه براي تعاليم حياتبخش اسلام كار مي ‌ كرديم و عشق مي ‌ ورزيديم ‌ ، الآن مسلمين جهان زير چكمه ابرقدرتهاي شرق و غرب نبودند و اسلام خيلي زود و سريع جهان گير مي ‌ شد و مي ‌ توانيم بگوئيم كه بر اثر همين سستي ‌ ها و دنياپرستي ‌ هاي مسلمين قبل از ما بود كه انبياء و اولياء و ائمه اطهار و مقربان درگاه خدا و رهبران اسلامي ‌ ما شكنجه ‌ هاي دردناك كشيدند و به زندان ‌ ها افتادند و كشته ‌ شدند، عزيزاني كه خداوند آنچه خلق كرده است به بركت و جود آنها بوده است ‌ ، زيرا اگر يكي از اولياء الهي روي زمين نباشد، هر آينه اهلش را فرو مي ‌ برد ‌ ، اين اولياء خدا زندگي خود را بخاطر حفظ دين به خطر انداختند و از آنطرف بعضي از مردم بي ‌ ارزش دنبال دنيا و هواپرستي بودند و اولياء الهي را تنها گذاشتند، من از خداوند مي ‌ خواهم كه به تاريخ شرم ‌ آور بعضي از مسلمين زمان حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ديگر ائمه اطهار(ع) گرفتار نشويم، اميدوار و در انتظارم كه خداوند به همة ما توفيق دهد كه بيدار شويم و به فكر اسلام عزيزمان باشيم، آن ‌ طور نباشد كه امام و رهبرمان اين مقرّب درگاه خداوند و عزيزتر از جانمان يعني خميني روح ‌ خدا به خاطر مسائل اسلام آنهمه زحمات طاقت ‌ فرسا را تحمل نمايد ولي ما با اين نيروي جواني هيچ ‌ گاه به فكر اسلام و مسائل خودمان نباشيم و همه ‌ مان به دنبال دنيا و به فكر اين تن خاكي باشيم، اميدوارم كه ما از اين دسته و گروه نباشيم و اگر هستيم توبه كنيم و بر زمان گذشته خود برنگرديم، و اي به حالمان كه اولياء خدا با اينكه انجام وظيفه كرده ‌ بودند و مطيع دستورات خداوند بوده و هستند براي پس از مرگ خود هراس داشتند و چه شب ‌ ها كه از خوف خدا و از ترس اينكه مبادا انجام وظيفه نكرده باشند، ناله مي ‌ كردند، ائمه(ع) و اولياء خدا هم براي اينكه به ما درس بدهند كه راهت ننشينيم، براي پس از مرگ گريه مي ‌ كردند. آيت اله.. بروجردي با آن شخصيت علمي ‌ و تقوايي و خدماتي كه انجام دادند، آنطوري كه من شنيدم هنگامي ‌ كه مي ‌ خواستند دنيا را وداع گويند و به ديدار خدا بروند، گريه مي ‌ كردند، از ايشان سؤال شده بود كه ‌ ، آقا چرا اينقدر ناراحت هستيد ؟فرموده بودند ‌ ، من كاري براي خودم نكردم و حتي فرموده بودند ‌ ، ناراحتم كه چرا من براي اسلام ‌ ، يك سيلي نخوردم ‌ ، شايد منظور ايشان اين بوده است كه چرا من در راه اسلام شكنجه نشدم ‌ ، يا مثلاً امام خميني را مي ‌ بينم كه با آن عظمتشان مي ‌ فرمايند: اميدوارم به مرگ طبيعي در بستر نميرم، زندگي ‌ ام كه به اسلام خدمت نكرد شايد مرگم باعث اثري شود. انتقاد من در مرحله اول از خودم مي ‌ باشد و در مرحله دوم بعضي ديگر از مسلمين، قرآن هم ما را دعوت مي ‌ كند كه ‌ ايمان هاي ظاهري را رها كرده و ايمان قلبي و واقعي بياوريم«يا ايها الذين امنوا....». ما بايد در راه اسلام هرچه به سرمان مي ‌ آيد باز انتظار بيشتر از آن را داشته باشيم و جان و مال و ناموس و تمام و جود خود را در اختيار خدا بگذاريم و اگر همه آنها را هم به هر نحوي در راه او داديم ‌ ، قابل اين هم ندارد كه حتي به ذهنمان بياوريم كه ما براي خدا چنين كرديم . والسلام قاسمعلي حسامي
+
«روحاني [[شهيد قاسمعلي حسامي]] ‌» شهادت مي ‌ دهم به وحدانيت خداوند تبارك و تعالي و رسالت بيست ‌ وچهارهزار [[پيامبر]]([[ص]]) كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شدند كه اول آنها [[حضرت آدم]] ([[ع]]) و آخرين آنها [[حضرت محمّد]] ([[ص]]) است و به آنچه آن حضرت از جانب خدا آورد و شهادت مي ‌ دهم به امامت و و لايت دوازده وصي و جانشين خاتم الانبياء(ص) كه اول آنها [[حضرت اميرالمؤمنين]] ([[ع]]) و آخرين آنها [[حضرت مهدي موعود]]([[عج]]) مي ‌ باشد و پس از غائب شدن [[حضرت مهدي موعود]]([[عج]]) معتقد به رهبري علماء و روحانيت و مراجع تقليد بوده و در اين زمان معتقد به رهبري نايب امام زمان [[حضرت امام خميني]] (حفظه الله تعالي) بوده و مي ‌ باشم . مادر عزيزم : به شما سلام مي ‌ رسانم و كمال تشكر را از شما دارم كه در دوران زندگيت به ‌ وظايف مادري خود كه تربيت و پرورش من بود در حد توانائيت كوشيدي و هر كار مذهبي و خيري كه من به شما پيشنهاد مي ‌ كردم ‌ ، وقتي اسم اسلام و خدا و [[قرآن]] به ميان مي ‌ آمد تسليم بودي و در هريك از كارهاي خير مانع من نشدي -مثلا" وقتي به شما پيشنهاد كردم كه براي تحصيل علوم اسلامي ‌ مي ‌ خواهم به حوزه بروم مرا تشويق كردي و موقعي كه به شما گفتم مي ‌ خواهم براي جنگ با كفار و تبليغ احكام اسلام به جبهه هاي جنگ بروم، برايم دعا كردي و هيچ گونه مخالفتي از خود نشان ندادي و با اينكه عاطفه ‌ ات نسبت به من از همه بيشتر بود ‌ ، برعكس بعضي از نزديكان، شما را كاملاً راضي بر اين امر يافتم ‌ ، اما مادرم مي ‌ خواهم بگويم شما تا اينجا را نزد خدا خوب امتحان دادي و به ديگران فهماندي كه كاملاً مطيع خدا هستي و هرگز خدا و اسلام و قرآن را و رهبران اسلامي ‌ را ‌ ، فداي فرزندت نخواهي كرد، بلكه فرزند را فداي آنها خواهي نمود . اميدوارم كه اگر من لايق شهادت بودم و مصلحت در اين بود كه شهيد شوم ‌ ، يا اينكه خداي نكرده به صورتهاي ديگر دنيا را وداع گويم، كاملاً صبور بوده و به آنچه كه خداوند پيش مي ‌ آورد راضي باشي و ناراحتي از خود نشان ندهي زيرا راهي است كه نه من بلكه همه شما و ديگران خواهند رفت، لذا راهي را كه همه خواهيم رفت، ناراحتي ندارد . اميدوارم كه بعد از رفتن من هم امتحانت را نزد خدا خوب بدهي، نكند خداي نكرده ناراحتي از خود نشان دهي، بلكه خوشحال باش و افتخار كن كه توانستي در دوران زندگيت فرزندي تقديم راه خدا كني و خدا را شكر كن و آنچه را خداوند برايت مقرر كرده است راضي باش. مادرم از شما تقاضا دارم كه مرا ببخشيد زيرا كه به ‌ وظايف خود عمل نكرده و حقوق خود را نسبت به شما ادا نكردم . وصيّت من به خواهر و برادرانم اين است كه ‌ ، سعي ما اين باشد كه تقوا داشته باشيم و هدف از آمدن به دنيا را فراموش نكنيم و دنيا را هدف قرار ندهيم زيرا اگر به دنيا دل نبنديم و هيچ وقت براي آن ارزش قائل نباشيم، خدا و ارزشهاي معنوي را فداي دنيا نخواهيم كرد، براي اينكه بفهميم كدام را هدف قرار داده ‌ ايم، ببينيم، بيشتر به فكر كدام هستيم و براي كدام بيشتر كار مي ‌ كنيم، دلمان براي كدام بيشتر مي ‌ تپد ‌ ، غم و غصه هاي ما بيشتر براي كدام است به فكر اين بيفتيم كه بايد ايمان واقعي آورد ‌ ، اين ايمانهاي ضعيفي كه بعضي از ما مسلمين داريم معلوم نيست براي ما منجي و مفيد باشد . دلمان را به اينكه مي ‌ گوئيم مسلمان هستيم و يك نمازي آنهم ناقص مي ‌ خوانيم و ديگر احكام را رها كرده ‌ ايم ‌ ، خوش نكنيم . با كمال تأسف مي ‌ گويم كه روح اسلام را از ما گرفته اند ظاهر اسلام براي بعضي از ماها مانده است ‌ ، حالات معنوي از ما گرفته شده است عشق به خدا و اسلام و اهل بيت(ع) را از ما سلب شده است ‌ ، تشريفات و رسومات مذهبي را يكي پس از ديگري فراموش كرده ‌ ايم ‌ ، و به جاي آن دنيا و خرافات دنيا را جايگزين كرده ‌ ايم . حالا كه انقلاب آمد و مانع را از سر راه ما برداشت بايد در حد توان خود بكوشيم، تمام احكام اسلام را عمل كرده و اسلام را به پيش ببريم ‌ ، به خدا قسم اگر به همان اندازه كه براي امورات دنيا كار و تلاش مي ‌ كنيم و صبر و استقامت و پشتكار نشان مي ‌ دهيم و مغزها را براي آن به كار مي ‌ بريم و شبانه روز مانند معشوق سخن از آن به ميان مي ‌ آوريم و بحث و مجادله مي ‌ كنيم ‌ ، به همين اندازه براي تعاليم حياتبخش اسلام كار مي ‌ كرديم و عشق مي ‌ ورزيديم ‌ ، الآن مسلمين جهان زير چكمه ابرقدرتهاي شرق و غرب نبودند و اسلام خيلي زود و سريع جهان گير مي ‌ شد و مي ‌ توانيم بگوئيم كه بر اثر همين سستي ‌ ها و دنياپرستي ‌ هاي مسلمين قبل از ما بود كه انبياء و اولياء و ائمه اطهار و مقربان درگاه خدا و رهبران اسلامي ‌ ما شكنجه ‌ هاي دردناك كشيدند و به زندان ‌ ها افتادند و كشته ‌ شدند، عزيزاني كه خداوند آنچه خلق كرده است به بركت و جود آنها بوده است ‌ ، زيرا اگر يكي از اولياء الهي روي زمين نباشد، هر آينه اهلش را فرو مي ‌ برد ‌ ، اين اولياء خدا زندگي خود را بخاطر حفظ دين به خطر انداختند و از آنطرف بعضي از مردم بي ‌ ارزش دنبال دنيا و هواپرستي بودند و اولياء الهي را تنها گذاشتند، من از خداوند مي ‌ خواهم كه به تاريخ شرم ‌ آور بعضي از مسلمين زمان [[حضرت علي]]([[ع]]) و [[امام حسن]]([[ع]]) و [[امام حسين]]([[ع]]) و ديگر ائمه اطهار(ع) گرفتار نشويم، اميدوار و در انتظارم كه خداوند به همة ما توفيق دهد كه بيدار شويم و به فكر اسلام عزيزمان باشيم، آن ‌ طور نباشد كه امام و رهبرمان اين مقرّب درگاه خداوند و عزيزتر از جانمان يعني خميني روح ‌ خدا به خاطر مسائل اسلام آنهمه زحمات طاقت ‌ فرسا را تحمل نمايد ولي ما با اين نيروي جواني هيچ ‌ گاه به فكر اسلام و مسائل خودمان نباشيم و همه ‌ مان به دنبال دنيا و به فكر اين تن خاكي باشيم، اميدوارم كه ما از اين دسته و گروه نباشيم و اگر هستيم توبه كنيم و بر زمان گذشته خود برنگرديم، و اي به حالمان كه اولياء خدا با اينكه انجام وظيفه كرده ‌ بودند و مطيع دستورات خداوند بوده و هستند براي پس از مرگ خود هراس داشتند و چه شب ‌ ها كه از خوف خدا و از ترس اينكه مبادا انجام وظيفه نكرده باشند، ناله مي ‌ كردند، ائمه(ع) و اولياء خدا هم براي اينكه به ما درس بدهند كه راهت ننشينيم، براي پس از مرگ گريه مي ‌ كردند. آيت اله.. بروجردي با آن شخصيت علمي ‌ و تقوايي و خدماتي كه انجام دادند، آنطوري كه من شنيدم هنگامي ‌ كه مي ‌ خواستند دنيا را وداع گويند و به ديدار خدا بروند، گريه مي ‌ كردند، از ايشان سؤال شده بود كه ‌ ، آقا چرا اينقدر ناراحت هستيد ؟فرموده بودند ‌ ، من كاري براي خودم نكردم و حتي فرموده بودند ‌ ، ناراحتم كه چرا من براي اسلام ‌ ، يك سيلي نخوردم ‌ ، شايد منظور ايشان اين بوده است كه چرا من در راه اسلام شكنجه نشدم ‌ ، يا مثلاً [[امام خميني]] را مي ‌ بينم كه با آن عظمتشان مي ‌ فرمايند: اميدوارم به مرگ طبيعي در بستر نميرم، زندگي ‌ ام كه به اسلام خدمت نكرد شايد مرگم باعث اثري شود. انتقاد من در مرحله اول از خودم مي ‌ باشد و در مرحله دوم بعضي ديگر از مسلمين، [[قرآن]] هم ما را دعوت مي ‌ كند كه ‌ ايمان هاي ظاهري را رها كرده و ايمان قلبي و واقعي بياوريم«يا ايها الذين امنوا....». ما بايد در راه اسلام هرچه به سرمان مي ‌ آيد باز انتظار بيشتر از آن را داشته باشيم و جان و مال و ناموس و تمام و جود خود را در اختيار خدا بگذاريم و اگر همه آنها را هم به هر نحوي در راه او داديم ‌ ، قابل اين هم ندارد كه حتي به ذهنمان بياوريم كه ما براي خدا چنين كرديم . والسلام قاسمعلي حسامي
  
 
منبع سایت شهدای خین
 
منبع سایت شهدای خین
  
 
http://khayyen.ir/shahid/191
 
http://khayyen.ir/shahid/191

نسخهٔ ‏۱۴ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۵۶


نام : حسامی / قاسمعلی


نام پدر : شکرالله


تاریخ تولد : ۱۳۳۵-۱۲-۲۹


محل تولد : اسماعیل ترخان


تاریخ شهادت : ۱۳۶۰-۳-۲۰


محل شهادت : دارخوین-عملیات فرماندهی کل قوا


شهرستان : مبارکه


یگان :


مسئولیت :


تحصیلات :


محل تحصیل :


گلزار : جاوید الاثر



زندگی نامه


روحاني شهيد قاسمعلي حسامی بحري است بحر عشق که هيچش کناره نيست. روحاني شهيد قاسمعلي حسامي در سال 1336 به تقدير نقش ‌ بند وجود ديده به جهان گشود. شهرستان مبارکه در کتاب افتخاراتش برگ زرين وجود شيرمردي را شاهد است که از نسل سينه سرخان بود. باغستان امن کشور شيران گلبرگهاي شاداب آرامشش را مرهون خون پاک چون اويي است. دوران کودکي را چونان تمام همسن و سالانش در کوچه پس کوچه ‌ هاي ايام درجست و خيز کودکانه گذراند. او در طي طريق کمال پاي به صحن و سراي علم نهاد تا از خرمن علم و دانش خوشه ‌ چيني کند قاسمعلي که دومين فرزند خانواده ‌ اي ايماني بود پس از پايان دوران ابتدايي ره به حوزه علميه راست نمود . سال 1352 سال ورود او به حوزه علميه مدرسه ذوالفقار در شهرستان اصفهان پذيراي صادق اين نوجوان پاک و بي ‌ آلايش شد. شهيد قاسمعلي در مدت زمان شش سال تحصيل در حوزه علميه به موازات علم در ميدان عمل نيز مردانه درخشيد. و با گام زدن بر نفس و توکل به ذات دوست چشم جان را بينا ساخت. لبهاي پاک از گناه، قامت رساي ايمانش و چشمان پر از حياء از او چهره ‌ اي مجذوب ساخته بود. او متواضعانه و بدور از عجب و رياء نمود. و در پي شکر شکر فروشش هر خطري را به جان خريد. شهيد حسامي مرد مدارا با گناه و ظلم نبود گرچه زخم از حسام نوشد. او آن گاه که دشمن هرزه و بي عفت را در طمع مرزهاي ميهن ‌ اش ديد لباس مقدس دفاع پوشيد و کمر رزم به ميان بسته و راهي کشتگاه گرديد او چونان نخل ‌ هاي استوار جنوب قد آراست و آن گاه که در 21/3/1360 در جبهه دارخوين تن در مرجان عشق خضاب نمود داشت که تا خدا راهي نمانده است.



وصیت نامه


«روحاني شهيد قاسمعلي حسامي ‌» شهادت مي ‌ دهم به وحدانيت خداوند تبارك و تعالي و رسالت بيست ‌ وچهارهزار پيامبر(ص) كه از جانب خدا براي هدايت بشر فرستاده شدند كه اول آنها حضرت آدم (ع) و آخرين آنها حضرت محمّد (ص) است و به آنچه آن حضرت از جانب خدا آورد و شهادت مي ‌ دهم به امامت و و لايت دوازده وصي و جانشين خاتم الانبياء(ص) كه اول آنها حضرت اميرالمؤمنين (ع) و آخرين آنها حضرت مهدي موعود(عج) مي ‌ باشد و پس از غائب شدن حضرت مهدي موعود(عج) معتقد به رهبري علماء و روحانيت و مراجع تقليد بوده و در اين زمان معتقد به رهبري نايب امام زمان حضرت امام خميني (حفظه الله تعالي) بوده و مي ‌ باشم . مادر عزيزم : به شما سلام مي ‌ رسانم و كمال تشكر را از شما دارم كه در دوران زندگيت به ‌ وظايف مادري خود كه تربيت و پرورش من بود در حد توانائيت كوشيدي و هر كار مذهبي و خيري كه من به شما پيشنهاد مي ‌ كردم ‌ ، وقتي اسم اسلام و خدا و قرآن به ميان مي ‌ آمد تسليم بودي و در هريك از كارهاي خير مانع من نشدي -مثلا" وقتي به شما پيشنهاد كردم كه براي تحصيل علوم اسلامي ‌ مي ‌ خواهم به حوزه بروم مرا تشويق كردي و موقعي كه به شما گفتم مي ‌ خواهم براي جنگ با كفار و تبليغ احكام اسلام به جبهه هاي جنگ بروم، برايم دعا كردي و هيچ گونه مخالفتي از خود نشان ندادي و با اينكه عاطفه ‌ ات نسبت به من از همه بيشتر بود ‌ ، برعكس بعضي از نزديكان، شما را كاملاً راضي بر اين امر يافتم ‌ ، اما مادرم مي ‌ خواهم بگويم شما تا اينجا را نزد خدا خوب امتحان دادي و به ديگران فهماندي كه كاملاً مطيع خدا هستي و هرگز خدا و اسلام و قرآن را و رهبران اسلامي ‌ را ‌ ، فداي فرزندت نخواهي كرد، بلكه فرزند را فداي آنها خواهي نمود . اميدوارم كه اگر من لايق شهادت بودم و مصلحت در اين بود كه شهيد شوم ‌ ، يا اينكه خداي نكرده به صورتهاي ديگر دنيا را وداع گويم، كاملاً صبور بوده و به آنچه كه خداوند پيش مي ‌ آورد راضي باشي و ناراحتي از خود نشان ندهي زيرا راهي است كه نه من بلكه همه شما و ديگران خواهند رفت، لذا راهي را كه همه خواهيم رفت، ناراحتي ندارد . اميدوارم كه بعد از رفتن من هم امتحانت را نزد خدا خوب بدهي، نكند خداي نكرده ناراحتي از خود نشان دهي، بلكه خوشحال باش و افتخار كن كه توانستي در دوران زندگيت فرزندي تقديم راه خدا كني و خدا را شكر كن و آنچه را خداوند برايت مقرر كرده است راضي باش. مادرم از شما تقاضا دارم كه مرا ببخشيد زيرا كه به ‌ وظايف خود عمل نكرده و حقوق خود را نسبت به شما ادا نكردم . وصيّت من به خواهر و برادرانم اين است كه ‌ ، سعي ما اين باشد كه تقوا داشته باشيم و هدف از آمدن به دنيا را فراموش نكنيم و دنيا را هدف قرار ندهيم زيرا اگر به دنيا دل نبنديم و هيچ وقت براي آن ارزش قائل نباشيم، خدا و ارزشهاي معنوي را فداي دنيا نخواهيم كرد، براي اينكه بفهميم كدام را هدف قرار داده ‌ ايم، ببينيم، بيشتر به فكر كدام هستيم و براي كدام بيشتر كار مي ‌ كنيم، دلمان براي كدام بيشتر مي ‌ تپد ‌ ، غم و غصه هاي ما بيشتر براي كدام است به فكر اين بيفتيم كه بايد ايمان واقعي آورد ‌ ، اين ايمانهاي ضعيفي كه بعضي از ما مسلمين داريم معلوم نيست براي ما منجي و مفيد باشد . دلمان را به اينكه مي ‌ گوئيم مسلمان هستيم و يك نمازي آنهم ناقص مي ‌ خوانيم و ديگر احكام را رها كرده ‌ ايم ‌ ، خوش نكنيم . با كمال تأسف مي ‌ گويم كه روح اسلام را از ما گرفته اند ظاهر اسلام براي بعضي از ماها مانده است ‌ ، حالات معنوي از ما گرفته شده است عشق به خدا و اسلام و اهل بيت(ع) را از ما سلب شده است ‌ ، تشريفات و رسومات مذهبي را يكي پس از ديگري فراموش كرده ‌ ايم ‌ ، و به جاي آن دنيا و خرافات دنيا را جايگزين كرده ‌ ايم . حالا كه انقلاب آمد و مانع را از سر راه ما برداشت بايد در حد توان خود بكوشيم، تمام احكام اسلام را عمل كرده و اسلام را به پيش ببريم ‌ ، به خدا قسم اگر به همان اندازه كه براي امورات دنيا كار و تلاش مي ‌ كنيم و صبر و استقامت و پشتكار نشان مي ‌ دهيم و مغزها را براي آن به كار مي ‌ بريم و شبانه روز مانند معشوق سخن از آن به ميان مي ‌ آوريم و بحث و مجادله مي ‌ كنيم ‌ ، به همين اندازه براي تعاليم حياتبخش اسلام كار مي ‌ كرديم و عشق مي ‌ ورزيديم ‌ ، الآن مسلمين جهان زير چكمه ابرقدرتهاي شرق و غرب نبودند و اسلام خيلي زود و سريع جهان گير مي ‌ شد و مي ‌ توانيم بگوئيم كه بر اثر همين سستي ‌ ها و دنياپرستي ‌ هاي مسلمين قبل از ما بود كه انبياء و اولياء و ائمه اطهار و مقربان درگاه خدا و رهبران اسلامي ‌ ما شكنجه ‌ هاي دردناك كشيدند و به زندان ‌ ها افتادند و كشته ‌ شدند، عزيزاني كه خداوند آنچه خلق كرده است به بركت و جود آنها بوده است ‌ ، زيرا اگر يكي از اولياء الهي روي زمين نباشد، هر آينه اهلش را فرو مي ‌ برد ‌ ، اين اولياء خدا زندگي خود را بخاطر حفظ دين به خطر انداختند و از آنطرف بعضي از مردم بي ‌ ارزش دنبال دنيا و هواپرستي بودند و اولياء الهي را تنها گذاشتند، من از خداوند مي ‌ خواهم كه به تاريخ شرم ‌ آور بعضي از مسلمين زمان حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ديگر ائمه اطهار(ع) گرفتار نشويم، اميدوار و در انتظارم كه خداوند به همة ما توفيق دهد كه بيدار شويم و به فكر اسلام عزيزمان باشيم، آن ‌ طور نباشد كه امام و رهبرمان اين مقرّب درگاه خداوند و عزيزتر از جانمان يعني خميني روح ‌ خدا به خاطر مسائل اسلام آنهمه زحمات طاقت ‌ فرسا را تحمل نمايد ولي ما با اين نيروي جواني هيچ ‌ گاه به فكر اسلام و مسائل خودمان نباشيم و همه ‌ مان به دنبال دنيا و به فكر اين تن خاكي باشيم، اميدوارم كه ما از اين دسته و گروه نباشيم و اگر هستيم توبه كنيم و بر زمان گذشته خود برنگرديم، و اي به حالمان كه اولياء خدا با اينكه انجام وظيفه كرده ‌ بودند و مطيع دستورات خداوند بوده و هستند براي پس از مرگ خود هراس داشتند و چه شب ‌ ها كه از خوف خدا و از ترس اينكه مبادا انجام وظيفه نكرده باشند، ناله مي ‌ كردند، ائمه(ع) و اولياء خدا هم براي اينكه به ما درس بدهند كه راهت ننشينيم، براي پس از مرگ گريه مي ‌ كردند. آيت اله.. بروجردي با آن شخصيت علمي ‌ و تقوايي و خدماتي كه انجام دادند، آنطوري كه من شنيدم هنگامي ‌ كه مي ‌ خواستند دنيا را وداع گويند و به ديدار خدا بروند، گريه مي ‌ كردند، از ايشان سؤال شده بود كه ‌ ، آقا چرا اينقدر ناراحت هستيد ؟فرموده بودند ‌ ، من كاري براي خودم نكردم و حتي فرموده بودند ‌ ، ناراحتم كه چرا من براي اسلام ‌ ، يك سيلي نخوردم ‌ ، شايد منظور ايشان اين بوده است كه چرا من در راه اسلام شكنجه نشدم ‌ ، يا مثلاً امام خميني را مي ‌ بينم كه با آن عظمتشان مي ‌ فرمايند: اميدوارم به مرگ طبيعي در بستر نميرم، زندگي ‌ ام كه به اسلام خدمت نكرد شايد مرگم باعث اثري شود. انتقاد من در مرحله اول از خودم مي ‌ باشد و در مرحله دوم بعضي ديگر از مسلمين، قرآن هم ما را دعوت مي ‌ كند كه ‌ ايمان هاي ظاهري را رها كرده و ايمان قلبي و واقعي بياوريم«يا ايها الذين امنوا....». ما بايد در راه اسلام هرچه به سرمان مي ‌ آيد باز انتظار بيشتر از آن را داشته باشيم و جان و مال و ناموس و تمام و جود خود را در اختيار خدا بگذاريم و اگر همه آنها را هم به هر نحوي در راه او داديم ‌ ، قابل اين هم ندارد كه حتي به ذهنمان بياوريم كه ما براي خدا چنين كرديم . والسلام قاسمعلي حسامي

منبع سایت شهدای خین

http://khayyen.ir/shahid/191