شهید علی بردباری: تفاوت بین نسخهها
Hejazi9708 (بحث | مشارکتها) |
Ghanbari9706 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۴: | سطر ۳۴: | ||
- از زمان انقلاب علی خیلی مقید شده بود که در مصرف مواد غذایی و پوشاک و چیزهای دیگر اسراف نکند همیشه سفارش می کرد که فقط یک نوع غذا ساده درست کنیم در پوشیدن لباس هم خیلی قناعت می کرد طوری که یک دست لباس بیشتر نداشت شلوارش آن قدر کهنه بود که نخ نماشده بود. به او می گفتیم: شلوارت خراب شده، باید آن را دور بیندازی. و او در جوابمان می گفت: همین خوب است مهم این است که تمیز باشم و لباسم اتو داشته باشد اسراف ممنوع! این همه تغییر برایمان عجیب بود آخر قبل از انقلاب و قبل از شروع جنگ او کسی بود که هم به خودش خیلی اهمیت می داد و هم به لباس پوشیدنش و حالا این طوری شده بود . | - از زمان انقلاب علی خیلی مقید شده بود که در مصرف مواد غذایی و پوشاک و چیزهای دیگر اسراف نکند همیشه سفارش می کرد که فقط یک نوع غذا ساده درست کنیم در پوشیدن لباس هم خیلی قناعت می کرد طوری که یک دست لباس بیشتر نداشت شلوارش آن قدر کهنه بود که نخ نماشده بود. به او می گفتیم: شلوارت خراب شده، باید آن را دور بیندازی. و او در جوابمان می گفت: همین خوب است مهم این است که تمیز باشم و لباسم اتو داشته باشد اسراف ممنوع! این همه تغییر برایمان عجیب بود آخر قبل از انقلاب و قبل از شروع جنگ او کسی بود که هم به خودش خیلی اهمیت می داد و هم به لباس پوشیدنش و حالا این طوری شده بود . | ||
− | + | <ref>[http://%20%20%20http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%203979 سایت شهدای یاران رضا]</ref> | |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
− | http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= | + |
نسخهٔ ۱۳ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۸
تاریخ تولد : 1345/10/25
نام : علی محل تولد : مشهد
نام خانوادگی : بردباری تاریخ شهادت : 1362/12/12
نام پدر : پرویز مکان شهادت : جزیرهی مجنون
تحصیلات : دبیرستانی منطقه شهادت :
شغل : محصل یگان خدمتی : سپاه پاسداران
گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : امدادگر - بهیار - پرستار
گلزار : مفقودالاثر
rId6
زندگینامه
علی بردباری، به سال 1345 در مشهد متولد شد. تحصیلات خود را تا سال دوم دبیرستان ادامه داد. در این دوران با شرکت در بسیج دانشآموزی به جمع اعضای فعال پایگاه بسیج محل و مدرسه پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی، مشتاقانه به سوی جبهه شتافت و به مدت 36 ماه در میدان نبرد حضور پیدا کرد و سرانجام به سال 1362 در عملیات خیبر و در جزیرهی مجنون به درجهی رفیع شهادت نایل گشت، اما پیکر پاکش مفقود گردید در سال 1373 به آغوش خانوادهاش بازگشت
خاطرات
- یک شب در خواب دیدم که ابرهایی زیبا و شکیل آسمان آبی را پرکرده اند هر کدام از این ابرها به شکل یکی از شهیدان بودند که آنها را می شناختم یکی از آنها برادر بزرگم بیژن بود که مدت ها قبل شهید شده بود .کمی بعد ابری را دیدم که به شکل علی برادر دیگرم بود که در جبهه به سر می برد . علی چهره خندانی داشت و به بیژن نگاه می کرد . کمی بعد ابرها از دل آسمان محو شدند . وقتی از خواب بیدار شدم، احساس کردم که علی هم به شهادت رسیده است مدتها طول کشید تا بالاخره گروه تفحص باقیمانده های پیکر او را یافتند و به ما تحویل دادند .
- از زمان انقلاب علی خیلی مقید شده بود که در مصرف مواد غذایی و پوشاک و چیزهای دیگر اسراف نکند همیشه سفارش می کرد که فقط یک نوع غذا ساده درست کنیم در پوشیدن لباس هم خیلی قناعت می کرد طوری که یک دست لباس بیشتر نداشت شلوارش آن قدر کهنه بود که نخ نماشده بود. به او می گفتیم: شلوارت خراب شده، باید آن را دور بیندازی. و او در جوابمان می گفت: همین خوب است مهم این است که تمیز باشم و لباسم اتو داشته باشد اسراف ممنوع! این همه تغییر برایمان عجیب بود آخر قبل از انقلاب و قبل از شروع جنگ او کسی بود که هم به خودش خیلی اهمیت می داد و هم به لباس پوشیدنش و حالا این طوری شده بود . [۱]