خاطرات
==خاطره ای از زبان برادر شهید==
چند روز قبل از شهادتش به ده آمد و در آن موقع يكي از برادران پاسدار ده [[شهيد]] شده بود. او با ديدن اين منظره، به يكي از هم ولايتي هاي خود گفته بود، كاش من هم [[شهيد]] مي شدم.
برادرم به علت آشنايي کامل با [[جزيره مجنون]] ، بيشتر به آن منطقه اعزام مي شد. يك بار سؤال كردم: چرا اين همه به مأموريت مي روي؟ در جواب گفت: دوست دارم [[شهيد]] شوم و به سعادت ابدي برسم.