شهید پرویز ایمانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
+
==زندگینامه==
پرویز (کمیل) ایمانی
+
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
+
 
+
 
+
 
+
امت بزرگوار! نکند با مصائب و مشکلاتی که در آینده برای دین خدا پیش می آید (رویارویی با صف متحد کفر، شهادت ها و کمبود امکانات، هجرت از وطن) از انقلاب و رهبری آن کناره جویید...
+
 
+
 
+
 
+
 
+
 
+
 
+
 
تولد
 
تولد
[ویرایش]
 
 
 
پرویز از مادری به نام صغری ایمانی در سال ۱۳۴۵ در روستای ممشی از روستاهای استان مازندران به دنیا آمد. پدر او (ابراهیم) در شرکت ذغال سنگ البرز کار می کرد و در کنار آن به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشت.
 
پرویز از مادری به نام صغری ایمانی در سال ۱۳۴۵ در روستای ممشی از روستاهای استان مازندران به دنیا آمد. پدر او (ابراهیم) در شرکت ذغال سنگ البرز کار می کرد و در کنار آن به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشت.
  
  
 
تحصیلات
 
تحصیلات
[ویرایش]
 
 
 
پرویز پس از سر گذاشتن کودکی، در سال ۱۳۵۳ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فعلی شیخ فضل اله نوری در روستای ممشی آغاز کرد و سه سال اول تحصیلی را در آن گذراند. با جابجایی خانواده به روستای بالا زیر آب شهرستان سوادکوه سال چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان آن روستا پشت سر گذاشت.
 
پرویز پس از سر گذاشتن کودکی، در سال ۱۳۵۳ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فعلی شیخ فضل اله نوری در روستای ممشی آغاز کرد و سه سال اول تحصیلی را در آن گذراند. با جابجایی خانواده به روستای بالا زیر آب شهرستان سوادکوه سال چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان آن روستا پشت سر گذاشت.
 
  
 
ورزشکار متدین
 
ورزشکار متدین
[ویرایش]
 
 
 
او به فوتبال علاقه بسیار داشت و فردی ساکت، آرام و دوست داشتنی بود. از دوران ابتدایی به حضور در مسجد و شرکت در جلسات مذهبی و پرچمداری روز عاشورا گرایش یافت. برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی امید زیر آب وارد شد و در کنار تحصیل در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. پرویز به خاطر وضعیت تحصیلی عالی خود همیشه مورد تحسین و تشویق معلمین قرار می گرفت.
 
او به فوتبال علاقه بسیار داشت و فردی ساکت، آرام و دوست داشتنی بود. از دوران ابتدایی به حضور در مسجد و شرکت در جلسات مذهبی و پرچمداری روز عاشورا گرایش یافت. برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی امید زیر آب وارد شد و در کنار تحصیل در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. پرویز به خاطر وضعیت تحصیلی عالی خود همیشه مورد تحسین و تشویق معلمین قرار می گرفت.
  
  
 
مبارزات انقلاب
 
مبارزات انقلاب
[ویرایش]
 
 
 
با شدت گرفتن نهضت اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، پرویزِ نوجوان با پخش اعلامیه، شعارنویسی دیواری و شرکت در تظاهرات فعالیت های انقالبی خود را آغاز کرد. به تدریج تحول روحی خاصی در او پیدا شد و در راه انقلاب اسلامی از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محل حضور می یافت و حتی بسیاری از شبها تا صبح به نگهبانی و پاسداری مشغول می شد. دوره متوسطه را در دبیرستان آیت اله ابوالقاسم کاشانی شهرستان سواد کوه آغاز کرد و مسافت ۵ کیلومتری بین روستای زیر آب تا سواد کوه را هر روز طی می کرد.
 
با شدت گرفتن نهضت اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، پرویزِ نوجوان با پخش اعلامیه، شعارنویسی دیواری و شرکت در تظاهرات فعالیت های انقالبی خود را آغاز کرد. به تدریج تحول روحی خاصی در او پیدا شد و در راه انقلاب اسلامی از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محل حضور می یافت و حتی بسیاری از شبها تا صبح به نگهبانی و پاسداری مشغول می شد. دوره متوسطه را در دبیرستان آیت اله ابوالقاسم کاشانی شهرستان سواد کوه آغاز کرد و مسافت ۵ کیلومتری بین روستای زیر آب تا سواد کوه را هر روز طی می کرد.
  
  
 
کمیل
 
کمیل
[ویرایش]
 
 
 
او بعد از انقلاب نام کمیل را برای خودش انتخاب کرد. کمیل با وجود کم حرفی، بسیار معاشرتی و اجتماعی بود و جاذبه بسیار داشت. دوستان و آشنایان را به امر به معرف و ونهی از منکر سفارش می کرد. او همیشه خود را در غم و شادی و مشکلات دیگران شریک می دانست. عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه دیگر را نور و روشنایی قلب می دانست.
 
او بعد از انقلاب نام کمیل را برای خودش انتخاب کرد. کمیل با وجود کم حرفی، بسیار معاشرتی و اجتماعی بود و جاذبه بسیار داشت. دوستان و آشنایان را به امر به معرف و ونهی از منکر سفارش می کرد. او همیشه خود را در غم و شادی و مشکلات دیگران شریک می دانست. عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه دیگر را نور و روشنایی قلب می دانست.
  
  
 
حضور در جبهه
 
حضور در جبهه
[ویرایش]
 
 
 
با شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران، کمیل که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل ترجیح داد درس را رها کند و عازم جبهه شود. از آن به بعد او مداوم در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور داتشت. کمیل با کسب آموزش های نظامی از ۲۱ اردیبهشت تا ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به عنوان تک تیرانداز و از ۲۵ شهریور همان سال به مدت سه ماه به عنوان کمک آر.پی.جی زن در مناطق عملیاتی حضور یافت. در همین دوره و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۲ در اردوگاه کامیاران بر اثر اصابت تیر به پایش مجروح شد.
 
با شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران، کمیل که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل ترجیح داد درس را رها کند و عازم جبهه شود. از آن به بعد او مداوم در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور داتشت. کمیل با کسب آموزش های نظامی از ۲۱ اردیبهشت تا ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به عنوان تک تیرانداز و از ۲۵ شهریور همان سال به مدت سه ماه به عنوان کمک آر.پی.جی زن در مناطق عملیاتی حضور یافت. در همین دوره و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۲ در اردوگاه کامیاران بر اثر اصابت تیر به پایش مجروح شد.
  
  
 
ورود به سپاه
 
ورود به سپاه
[ویرایش]
 
 
 
در ۲۶ آذر ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر دیگر از رزمندگان لشکر ۲۵ ویژه کربلا ، از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لباس سپاه را دریافت و به تن کرد. از همان زمان به عنوان مربی و مسئول واحد تخریب در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۳ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. بعد از گذراندن این دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت جانشین فرمانده گردان تخریب در عملیات بدر حضور یافت.
 
در ۲۶ آذر ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر دیگر از رزمندگان لشکر ۲۵ ویژه کربلا ، از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لباس سپاه را دریافت و به تن کرد. از همان زمان به عنوان مربی و مسئول واحد تخریب در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۳ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. بعد از گذراندن این دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت جانشین فرمانده گردان تخریب در عملیات بدر حضور یافت.
  
  
 
ازدواج
 
ازدواج
[ویرایش]
 
 
 
در اوایل سال ۱۳۶۴ در پی توصیه پدر و مادر و تشویق و اقدام یکی از همرزمانش به نام پور احمد علی با خانم زینب براری در مراسمی بسیار ساده و مذهبی ازدواج کرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت. آنها زندگی مشترک خود را در یک منزل استیجاری آغاز کردند. کمیل همواره سعی می کرد خود را به تجملات زندگی، مقام و منصب گرفتار نکند و می کوشید به تکلیف الهی عمل نماید.
 
در اوایل سال ۱۳۶۴ در پی توصیه پدر و مادر و تشویق و اقدام یکی از همرزمانش به نام پور احمد علی با خانم زینب براری در مراسمی بسیار ساده و مذهبی ازدواج کرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت. آنها زندگی مشترک خود را در یک منزل استیجاری آغاز کردند. کمیل همواره سعی می کرد خود را به تجملات زندگی، مقام و منصب گرفتار نکند و می کوشید به تکلیف الهی عمل نماید.
  
  
 
پاسدار عابد
 
پاسدار عابد
[ویرایش]
 
 
 
بر تعالی روح تأکید داشت و نماز شب را ترک نمی کرد. حضوری مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامی بستگان و آشنایان و همسایگان رابطه ای خوب و صمیمی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران نمی دانست و همه را برادر می دانست. اخلاق او مورد تحسین همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دختری داشته باشد. به همین علت سوره کوثر را بسیار تلاوت می کرد و به سوره کوثر خوان معروف بود. با تولد اولین فرزند دخترش در سال ۱۳۶۵ او را مطهره نامید و تا مدت ها نماز شکر می گذارد و سوره کوثر تلاوت می کرد. یک سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ عازم اهواز شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به جبهه های عملیاتی رفت و در عملیات کربلای ۶ شرکت کرد. کمیل در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه مریوان وصیت نامه ای نوشت و در آن دیدگاه ها و نظرات خود را به روشنی بر روی کاغذ آورد.
 
بر تعالی روح تأکید داشت و نماز شب را ترک نمی کرد. حضوری مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامی بستگان و آشنایان و همسایگان رابطه ای خوب و صمیمی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران نمی دانست و همه را برادر می دانست. اخلاق او مورد تحسین همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دختری داشته باشد. به همین علت سوره کوثر را بسیار تلاوت می کرد و به سوره کوثر خوان معروف بود. با تولد اولین فرزند دخترش در سال ۱۳۶۵ او را مطهره نامید و تا مدت ها نماز شکر می گذارد و سوره کوثر تلاوت می کرد. یک سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ عازم اهواز شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به جبهه های عملیاتی رفت و در عملیات کربلای ۶ شرکت کرد. کمیل در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه مریوان وصیت نامه ای نوشت و در آن دیدگاه ها و نظرات خود را به روشنی بر روی کاغذ آورد.
  
سطر ۶۸: سطر ۳۷:
  
 
دلیر، متواضع و...
 
دلیر، متواضع و...
[ویرایش]
 
 
 
کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هیچ فرقی بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. تواضع و فروتنی او در کنار شجاعت و دلیری در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر پیشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گیرد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. نقل است که روزی در جریان عملیات شناسایی در خط مقدم به هنگام عبور از میدان مین دشمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو، هنگامی که دشمن پس از شناسایی آنان اقدام به شلیک خمپاره کرد، کمیل به سرعت خود را روی مینی که در نزدیکی گروه شناسایی قرار داشت و آنها آن را ندیده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مین برخورد کنند. کمیل در طول سالهای حضور مستمر در جبهه و عملیات به عنوان یکی از شجاع ترین، خستگی ناپذیرترین، دلیرترین و در عین حال متواضع ترین فرماندهان معروف بود.
 
کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هیچ فرقی بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. تواضع و فروتنی او در کنار شجاعت و دلیری در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر پیشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گیرد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. نقل است که روزی در جریان عملیات شناسایی در خط مقدم به هنگام عبور از میدان مین دشمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو، هنگامی که دشمن پس از شناسایی آنان اقدام به شلیک خمپاره کرد، کمیل به سرعت خود را روی مینی که در نزدیکی گروه شناسایی قرار داشت و آنها آن را ندیده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مین برخورد کنند. کمیل در طول سالهای حضور مستمر در جبهه و عملیات به عنوان یکی از شجاع ترین، خستگی ناپذیرترین، دلیرترین و در عین حال متواضع ترین فرماندهان معروف بود.
  
  
 
روحیه انقلابی
 
روحیه انقلابی
[ویرایش]
 
 
 
در تیر ماه ۱۳۶۵ پس از شهادت محمد رحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۱، کمیل فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. در این زمان در کنار فرماندهی گردان تخریب در شورای فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا نیز عضویت داشت.
 
در تیر ماه ۱۳۶۵ پس از شهادت محمد رحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۱، کمیل فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. در این زمان در کنار فرماندهی گردان تخریب در شورای فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا نیز عضویت داشت.
 
او به حضور در جبهه عشق می ورزید. نقل است در سال ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه شیمیایی شد. فرمانده لشکر به او دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به نزد خانواده خود در منازل سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در جبهه حلبچه ملحق شد. فرمانده لشکر به محض مشاهده او گفت: به شما نگفتم برو تا پیام ندادم برنگرد. ایمانی در پاسخ گفت: وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه ها شهید بشوند.
 
او به حضور در جبهه عشق می ورزید. نقل است در سال ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه شیمیایی شد. فرمانده لشکر به او دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به نزد خانواده خود در منازل سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در جبهه حلبچه ملحق شد. فرمانده لشکر به محض مشاهده او گفت: به شما نگفتم برو تا پیام ندادم برنگرد. ایمانی در پاسخ گفت: وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه ها شهید بشوند.
سطر ۸۱: سطر ۴۶:
  
 
شهادت
 
شهادت
[ویرایش]
 
 
 
در خرداد سال ۱۳۶۷ به همراه خانواده در شهرستان سواد کوه در مرخصی سر می برد که خبر حمله ارتش صدام حسین به جبهه شلمچه را از رادیو شنید و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسی با همسرش از وی خواست به اهواز برگردد. در پی آن همسرش در حالی که باردار بود به همراه فرزند یک سال و نیمه اش عازم اهواز شد. کمیل قبل از شرکت در عملیات بیت المقدس۷ با نوشتن نامه ای با همسر و دخترش خداحافظی کرد و از آنان حلالیت طلبید. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام بیت المقدس۷ در جبهه شلمچه، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دولت جمهوری اسلامی شرکت کرد. کمیل در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ به هنگام نصب پل ارتباطی ابتدا بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح گردید. بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. وقتی همسرش در بیمارستان به ملاقاتش رفت با چشمی گریان گفت: من کسی نیستم که بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از رادیو بشنوم. پس از مدتی از بیمارستان اهواز به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی سینای ساری منتقل گردید. اما سرانجام در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسید. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازی داشت. پیکر او را در گلزار شهدای عبدالحسن زیرآب سواد کوه به خاک سپردند. پس از شهادت کمیل دومین فرزند دختر او متولد شد که نام او را معظمه نهادند.
 
در خرداد سال ۱۳۶۷ به همراه خانواده در شهرستان سواد کوه در مرخصی سر می برد که خبر حمله ارتش صدام حسین به جبهه شلمچه را از رادیو شنید و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسی با همسرش از وی خواست به اهواز برگردد. در پی آن همسرش در حالی که باردار بود به همراه فرزند یک سال و نیمه اش عازم اهواز شد. کمیل قبل از شرکت در عملیات بیت المقدس۷ با نوشتن نامه ای با همسر و دخترش خداحافظی کرد و از آنان حلالیت طلبید. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام بیت المقدس۷ در جبهه شلمچه، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دولت جمهوری اسلامی شرکت کرد. کمیل در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ به هنگام نصب پل ارتباطی ابتدا بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح گردید. بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. وقتی همسرش در بیمارستان به ملاقاتش رفت با چشمی گریان گفت: من کسی نیستم که بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از رادیو بشنوم. پس از مدتی از بیمارستان اهواز به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی سینای ساری منتقل گردید. اما سرانجام در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسید. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازی داشت. پیکر او را در گلزار شهدای عبدالحسن زیرآب سواد کوه به خاک سپردند. پس از شهادت کمیل دومین فرزند دختر او متولد شد که نام او را معظمه نهادند.
  
  
  
وصیت نامه
+
==وصیت نامه==
[ویرایش]
+
 
+
 
...شهادت می دهم که خدا یکتاست و محمد (ص) بنده و رسول خدا و علی (ع) حجت و محبوب خداست. خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آیین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بوده که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شده اثرات خون سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است.
 
...شهادت می دهم که خدا یکتاست و محمد (ص) بنده و رسول خدا و علی (ع) حجت و محبوب خداست. خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آیین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بوده که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شده اثرات خون سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است.
  
سطر ۱۱۶: سطر ۷۷:
 
← وصیت به همسر
 
← وصیت به همسر
  
همسرم! تو به حقیقت به عنوان یک مونس و همدم در زندگی ام درخشدی و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگی به طور مداوم همچون خدیجه در فراق پیامبر همچون فاطمه در فراق علی همچون زینب در فراق عبدالله و به خاطر ایمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسیدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسیدن تو و رسیدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهرا اطهری چرا که آنچه کانون پر مهر زندگی نیاز داشت. به اجراء در آوردی و حال در تربیت فرزندانمان که جان مایه من و توست از مکتب ام‌ابیها بهره گیر. از خداوند برای شما صبر جمیل خواستارم. خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شر کفار و ابلیس که دنیا یکی از وسیله های شیطان در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش خداوندا! به رزمندگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! همانطور که آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. کمیل ایمانی
+
همسرم! تو به حقیقت به عنوان یک مونس و همدم در زندگی ام درخشدی و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگی به طور مداوم همچون خدیجه در فراق پیامبر همچون فاطمه در فراق علی همچون زینب در فراق عبدالله و به خاطر ایمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسیدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسیدن تو و رسیدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهرا اطهری چرا که آنچه کانون پر مهر زندگی نیاز داشت. به اجراء در آوردی و حال در تربیت فرزندانمان که جان مایه من و توست از مکتب ام‌ابیها بهره گیر. از خداوند برای شما صبر جمیل خواستارم. خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شر کفار و ابلیس که دنیا یکی از وسیله های شیطان در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش خداوندا! به رزمندگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! همانطور که آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. کمیل ایمانی<ref>سایت ویکی شاهد</ref>
 
+
 
+
منبع
+
[ویرایش]
+
 
+
توکلی، یعقوب، فرهنگنامه جاودانه‌های تاریخ، (زندگینامه فرماندهان شهید استان مازندران) نشر شاهد، تهران، ۱۳۸۲، ص ۱۷ تا ۲۵ نسخه الکترونیکی
+
 
+
 
+
  
رده‌های این صفحه : شهیدان استان مازندران | شهیدان جبهه شلمچه | شهیدان دارای دو فرزند | شهیدان زیرآب | شهیدان سپاه | شهیدان عملیات بیت‌المقدس7 | شهیدان فرمانده واحد تخریب | شهیدان لشکر ویژه 25کربلا | شهیدان متاهل | شهیدان متولد1345 | شهیدان نیروی زمینی(سپاه) | شهیدان واحد تخریب | شهیدان1367
+
==پانویس==
 +
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۴

زندگینامه

تولد پرویز از مادری به نام صغری ایمانی در سال ۱۳۴۵ در روستای ممشی از روستاهای استان مازندران به دنیا آمد. پدر او (ابراهیم) در شرکت ذغال سنگ البرز کار می کرد و در کنار آن به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشت.


تحصیلات پرویز پس از سر گذاشتن کودکی، در سال ۱۳۵۳ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فعلی شیخ فضل اله نوری در روستای ممشی آغاز کرد و سه سال اول تحصیلی را در آن گذراند. با جابجایی خانواده به روستای بالا زیر آب شهرستان سوادکوه سال چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان آن روستا پشت سر گذاشت.

ورزشکار متدین او به فوتبال علاقه بسیار داشت و فردی ساکت، آرام و دوست داشتنی بود. از دوران ابتدایی به حضور در مسجد و شرکت در جلسات مذهبی و پرچمداری روز عاشورا گرایش یافت. برای گذراندن دوره راهنمایی به مدرسه راهنمایی امید زیر آب وارد شد و در کنار تحصیل در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. پرویز به خاطر وضعیت تحصیلی عالی خود همیشه مورد تحسین و تشویق معلمین قرار می گرفت.


مبارزات انقلاب با شدت گرفتن نهضت اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، پرویزِ نوجوان با پخش اعلامیه، شعارنویسی دیواری و شرکت در تظاهرات فعالیت های انقالبی خود را آغاز کرد. به تدریج تحول روحی خاصی در او پیدا شد و در راه انقلاب اسلامی از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاه بسیج محل حضور می یافت و حتی بسیاری از شبها تا صبح به نگهبانی و پاسداری مشغول می شد. دوره متوسطه را در دبیرستان آیت اله ابوالقاسم کاشانی شهرستان سواد کوه آغاز کرد و مسافت ۵ کیلومتری بین روستای زیر آب تا سواد کوه را هر روز طی می کرد.


کمیل او بعد از انقلاب نام کمیل را برای خودش انتخاب کرد. کمیل با وجود کم حرفی، بسیار معاشرتی و اجتماعی بود و جاذبه بسیار داشت. دوستان و آشنایان را به امر به معرف و ونهی از منکر سفارش می کرد. او همیشه خود را در غم و شادی و مشکلات دیگران شریک می دانست. عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و سخنان آن امام و ائمه دیگر را نور و روشنایی قلب می دانست.


حضور در جبهه با شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران، کمیل که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل ترجیح داد درس را رها کند و عازم جبهه شود. از آن به بعد او مداوم در جبهه ها و مناطق عملیاتی حضور داتشت. کمیل با کسب آموزش های نظامی از ۲۱ اردیبهشت تا ۲۵ مرداد ۱۳۶۲ به عنوان تک تیرانداز و از ۲۵ شهریور همان سال به مدت سه ماه به عنوان کمک آر.پی.جی زن در مناطق عملیاتی حضور یافت. در همین دوره و در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۲ در اردوگاه کامیاران بر اثر اصابت تیر به پایش مجروح شد.


ورود به سپاه در ۲۶ آذر ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب درآمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر دیگر از رزمندگان لشکر ۲۵ ویژه کربلا ، از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لباس سپاه را دریافت و به تن کرد. از همان زمان به عنوان مربی و مسئول واحد تخریب در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۳ برای گذراندن دوره آموزش تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. بعد از گذراندن این دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت جانشین فرمانده گردان تخریب در عملیات بدر حضور یافت.


ازدواج در اوایل سال ۱۳۶۴ در پی توصیه پدر و مادر و تشویق و اقدام یکی از همرزمانش به نام پور احمد علی با خانم زینب براری در مراسمی بسیار ساده و مذهبی ازدواج کرد. به هنگام ازدواج لباس فرم سپاه را بر تن داشت. آنها زندگی مشترک خود را در یک منزل استیجاری آغاز کردند. کمیل همواره سعی می کرد خود را به تجملات زندگی، مقام و منصب گرفتار نکند و می کوشید به تکلیف الهی عمل نماید.


پاسدار عابد بر تعالی روح تأکید داشت و نماز شب را ترک نمی کرد. حضوری مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جمعه داشت و هر روز بر عشق و علاقه او به ائمه اطهار افزوده می شد. با تمامی بستگان و آشنایان و همسایگان رابطه ای خوب و صمیمی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران نمی دانست و همه را برادر می دانست. اخلاق او مورد تحسین همگان بود و همه را مجذوب خود می کرد. پس از ازدواج آرزو داشت فرزند دختری داشته باشد. به همین علت سوره کوثر را بسیار تلاوت می کرد و به سوره کوثر خوان معروف بود. با تولد اولین فرزند دخترش در سال ۱۳۶۵ او را مطهره نامید و تا مدت ها نماز شکر می گذارد و سوره کوثر تلاوت می کرد. یک سال بعد از ازدواج به همراه همسر و فرزندش در ۲ بهمن ماه ۱۳۶۵ عازم اهواز شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به جبهه های عملیاتی رفت و در عملیات کربلای ۶ شرکت کرد. کمیل در ۷ اسفند ۱۳۶۶ در منطقه مریوان وصیت نامه ای نوشت و در آن دیدگاه ها و نظرات خود را به روشنی بر روی کاغذ آورد.


دلیر، متواضع و... کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت اما هیچ فرقی بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. تواضع و فروتنی او در کنار شجاعت و دلیری در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر پیشقدم می شد و حاضر بود خود در معرض خطر قرار گیرد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. نقل است که روزی در جریان عملیات شناسایی در خط مقدم به هنگام عبور از میدان مین دشمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو، هنگامی که دشمن پس از شناسایی آنان اقدام به شلیک خمپاره کرد، کمیل به سرعت خود را روی مینی که در نزدیکی گروه شناسایی قرار داشت و آنها آن را ندیده بودند، انداخت تا مبادا افراد گروه با مین برخورد کنند. کمیل در طول سالهای حضور مستمر در جبهه و عملیات به عنوان یکی از شجاع ترین، خستگی ناپذیرترین، دلیرترین و در عین حال متواضع ترین فرماندهان معروف بود.


روحیه انقلابی در تیر ماه ۱۳۶۵ پس از شهادت محمد رحیم بردبار فرمانده تخریب لشکر ۲۵ کربلا در عملیات کربلای ۱، کمیل فرماندهی گردان تخریب را بر عهده گرفت. در این زمان در کنار فرماندهی گردان تخریب در شورای فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا نیز عضویت داشت. او به حضور در جبهه عشق می ورزید. نقل است در سال ۱۳۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه شیمیایی شد. فرمانده لشکر به او دستور داد به سرعت به پشت جبهه باز گردد. بعد از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به نزد خانواده خود در منازل سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز رفت و سه روز بعد به رزمندگان در جبهه حلبچه ملحق شد. فرمانده لشکر به محض مشاهده او گفت: به شما نگفتم برو تا پیام ندادم برنگرد. ایمانی در پاسخ گفت: وجدانم قبول نمی کند در خانه باشم و بچه ها شهید بشوند.


شهادت در خرداد سال ۱۳۶۷ به همراه خانواده در شهرستان سواد کوه در مرخصی سر می برد که خبر حمله ارتش صدام حسین به جبهه شلمچه را از رادیو شنید و بلافاصله عازم جبهه شد. چهار روز بعد در تماسی با همسرش از وی خواست به اهواز برگردد. در پی آن همسرش در حالی که باردار بود به همراه فرزند یک سال و نیمه اش عازم اهواز شد. کمیل قبل از شرکت در عملیات بیت المقدس۷ با نوشتن نامه ای با همسر و دخترش خداحافظی کرد و از آنان حلالیت طلبید. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام بیت المقدس۷ در جبهه شلمچه، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دولت جمهوری اسلامی شرکت کرد. کمیل در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ به هنگام نصب پل ارتباطی ابتدا بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کمر قطع نخاع شد و به دنبال آن با اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح گردید. بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. وقتی همسرش در بیمارستان به ملاقاتش رفت با چشمی گریان گفت: من کسی نیستم که بتوانم در منزل بمانم و خبر جبهه و جنگ را از رادیو بشنوم. پس از مدتی از بیمارستان اهواز به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی سینای ساری منتقل گردید. اما سرانجام در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات به درجه شهادت رسید. او در طول مدت حضور در جبهه شش بار مجروح شده بود و هفتاد درصد جانبازی داشت. پیکر او را در گلزار شهدای عبدالحسن زیرآب سواد کوه به خاک سپردند. پس از شهادت کمیل دومین فرزند دختر او متولد شد که نام او را معظمه نهادند.


وصیت نامه

...شهادت می دهم که خدا یکتاست و محمد (ص) بنده و رسول خدا و علی (ع) حجت و محبوب خداست. خداوندا! بنده ضعیف تو کمیل وصیت خویش را که ره آورد حیاتش می باشد با نظارت رب الارباب عرضه می دارد. باشد که قبول حضرت دوست واقع گردد. معبودا و محبوبا! آنچه که سبب پیوندم با آیین عزت بخش جهاد شد و جهاد را عطر زندگی دانستم رفتار و کردار ائمه در قالب نوری بوده که بر قلبم تابیده و آنچه که سبب انتخاب مرگ خونینم شده اثرات خون سید جهاد و شهادت اباعبدالله الحسین است.


← وصیت مظلوم تاریخ

وصیتم، وصیت مظلوم تاریخ، دلسوز محرومان و عارف به الله امیر مؤمنان علی (ع) هست که در لحظات آخر عمر شریفشان به امت اسلام ارزانی داشتند. الا ای مردم! در این دنیا پر پیچ و خم آنچه باعث نجات من و شماست و آنچه ما را از سقوط به خوی حیوانیت رهایی می بخشد تقوا الهی هست و چه خوب است همه به تکلیفمان عمل کنیم. تکلیفمان عبودت حق تعالی که غایت آفرینش هست، می باشد نه اینکه به تجملات زندگی، کسب مقام و منصب و طرح منیت مشغول باشیم و از نصرت و رهبری مولا بی بهره بشویم. چه خوب است که حق خالقمان را ادا کنیم که جهاد به گفته قرآن یکی از آنهاست.... سعی کنید کارهایتان در جهت کسب رضای حق تعالی باشد و تلاش ما بر این اساس پایه ریزی شود که حراست از حریم دین خدا را بر حریم زندگی مقدم بدانیم و بدانید که با حفظ و مصون بودن اسلام حیات در سایه آن آسایش می یابد و چه خوب است حرکت ما در راستای به کمال رسیدنمان و این زهد و پارسایی است که لباس عزت بر قامت رعنای انسان می پوشاند. پس خودمان را به رودخانه معنویت که از قلل انسانیت و عروج انسان های عارف سرچشمه می گیرد پیوند دهیم تا به دریای عظیم و مواج اسلام برسیم و بهترین بندگان خدا شویم ان اکرمکم عندالله اتقیکم.


← وصیت به مردم

امت بزرگوار! نکند با مصائب و مشکلاتی که در آینده برای دین خدا پیش می آید (رویارویی با صف متحد کفر، شهادت ها و کمبود امکانات، هجرت از وطن) از انقلاب و رهبری آن کناره جویید...


← وصیت به پدر و مادر

پدرم و مادرم! این شما بودید که با اشکهایتان در مصائب اهل بیت (ع) مروارید عشق آنها را در حیاتم افکندید و خوشا به حالتان که هدیه خدا را در موقع لزوم به دین خدا ارزانی داشتید. پدرم و مادرم! شما بذر محبت به خدا و ائمه و خود را در دلم کاشتید اما آهن ربای دلم محبت خدا را برگزید. انشاءالله و به اذن الله در یوم القیامه با سرور با هم به خدای کریم و رحیم نظاره می کنیم.


← وصیت به برتادران و خواهران

برادرانم و خواهرانم! خواسته ام از شما همچون دیگر برادران و خواهران دین است منتها مسئولیت شما بیشتر است امیدوارم که خونم یک مرحله از امر به معروف و نهی از منکر برای برادرانم باشد.


← وصیت به همسر

همسرم! تو به حقیقت به عنوان یک مونس و همدم در زندگی ام درخشدی و تو را به خاطر مقاومت و تحمل شدائد در فراق من در زندگی به طور مداوم همچون خدیجه در فراق پیامبر همچون فاطمه در فراق علی همچون زینب در فراق عبدالله و به خاطر ایمانت تو را دوست دارم و به دنبال به سعادت رسیدنم در جنات عدن منتظر به سعادت رسیدن تو و رسیدن بهم هستم. همسرم خود تو شاگرد زهرا اطهری چرا که آنچه کانون پر مهر زندگی نیاز داشت. به اجراء در آوردی و حال در تربیت فرزندانمان که جان مایه من و توست از مکتب ام‌ابیها بهره گیر. از خداوند برای شما صبر جمیل خواستارم. خداوندا! شیعیان ائمه ما را از شر کفار و ابلیس که دنیا یکی از وسیله های شیطان در جهت فریب آنهاست در امان بدار. خداوندا به همه ملت ما صبر در برابر مشکلات عنایت فرما و همه ما را قرین و مجری احکام الهی در جهت پیشرفت جامعه گردان. خداوندا! امام ما را در جهت رهبری این انقلاب عظیم حافظ باش خداوندا! به رزمندگان مظلوم جبهه های ایران پیروزی عنایت فرما. خداوندا! همانطور که آتش را در برابر ابراهیم گلستان کردی گلستان این آتش برافروخته از طرف دشمن را به عاشقانت کرامت کن. کمیل ایمانی[۱]

پانویس

  1. سایت ویکی شاهد