شهید حسن ببوئی: تفاوت بین نسخهها
Kheyri9803 (بحث | مشارکتها) |
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
− | نام : | + | |نام فرد = حسن ببویی |
− | + | |تصویر = 3852.jpg | |
− | + | |توضیح تصویر = | |
− | تحصیلات | + | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی |
− | شغل | + | |شهرت = |
− | + | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | |
− | + | |تولد = [[زادروزهای01 شهریور|1340]] ، [[بجنورد]] | |
− | + | |شهادت = [[الگو:شهدای 12 اردیبهشت|1361/02/12]] | |
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = انصارالحسین | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
*به یاد دارم سال 57 که زلزله ای در شهر طبس رخ داد یک روز برادر ببوئی را دیدم که چند کیسه در دست داشت به ایشان گفتم : می خواهید چه کار کنید ؟ گفت: برای زلزله زده ها کمک جمع آوری می کنم بعد ما نیز به اتفاق دیگر دوستان به جمع آوری کمکهای مردمی جهت زلزله زدگان پرداختیم و برادر ببوئی شخصاً به طبس رفت و در آن بحران به یاری مردم شتافت . | *به یاد دارم سال 57 که زلزله ای در شهر طبس رخ داد یک روز برادر ببوئی را دیدم که چند کیسه در دست داشت به ایشان گفتم : می خواهید چه کار کنید ؟ گفت: برای زلزله زده ها کمک جمع آوری می کنم بعد ما نیز به اتفاق دیگر دوستان به جمع آوری کمکهای مردمی جهت زلزله زدگان پرداختیم و برادر ببوئی شخصاً به طبس رفت و در آن بحران به یاری مردم شتافت . | ||
• به یاد دارم آخرین دفعه که برادر ببوئی را دیدم روز 4/2/61 درکنار رودخانه کارون بود بعد از ساعتی که درکنار همدیگر بودیم چون منطقه عملیاتی ما فرق می کرد از یکدیگر جدا شدیم موقع خداحافظی چند قطره اشک بر گونه هایش افتاد از ایشان پرسیدم چرا متاثر شدی ؟ گفت : چون آخرین دفعه ای است که همدیگر را می بینیم بعد از چند روزکه از این دیدار گذشت ایشان در جبهه کرخه نور با مسئولیت فرمانده گروهان در مرحله اول عملیات بیت المقدس شرکت نمود بعد از حمله من با دادن نشانی به یک برادر سپاهی حال ایشان را جویا شدم آن برادر سپاهی گفت : هنگام عملیات موقعی که از روی پل کرخه می گذشتیم گلوله ای به گلوی برادر ببوئی اصابت و ایشان به داخل رودخانه افتادند . | • به یاد دارم آخرین دفعه که برادر ببوئی را دیدم روز 4/2/61 درکنار رودخانه کارون بود بعد از ساعتی که درکنار همدیگر بودیم چون منطقه عملیاتی ما فرق می کرد از یکدیگر جدا شدیم موقع خداحافظی چند قطره اشک بر گونه هایش افتاد از ایشان پرسیدم چرا متاثر شدی ؟ گفت : چون آخرین دفعه ای است که همدیگر را می بینیم بعد از چند روزکه از این دیدار گذشت ایشان در جبهه کرخه نور با مسئولیت فرمانده گروهان در مرحله اول عملیات بیت المقدس شرکت نمود بعد از حمله من با دادن نشانی به یک برادر سپاهی حال ایشان را جویا شدم آن برادر سپاهی گفت : هنگام عملیات موقعی که از روی پل کرخه می گذشتیم گلوله ای به گلوی برادر ببوئی اصابت و ایشان به داخل رودخانه افتادند . | ||
− | + | •به یاد دارم برادرم حسن چند روز قبل از اینکه می خواست برای آخرین دفعه به جبهه برود مادرم را به مشهد جهت زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) برد و برگشت بعد مادرم گفت: با این رفتار حسن به من الهام شده که این مرتبه شهید می شود وهمان دفعه که ایشان رفت به فیض شهادت نائل گردید.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3852 سایت یاران رضا]</ref> | |
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
<gallery> | <gallery> |
نسخهٔ ۳۰ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۷
حسن ببویی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1340 ، بجنورد |
شهادت | 1361/02/12 |
محل دفن | انصارالحسین |
خاطرات
- به یاد دارم سال 57 که زلزله ای در شهر طبس رخ داد یک روز برادر ببوئی را دیدم که چند کیسه در دست داشت به ایشان گفتم : می خواهید چه کار کنید ؟ گفت: برای زلزله زده ها کمک جمع آوری می کنم بعد ما نیز به اتفاق دیگر دوستان به جمع آوری کمکهای مردمی جهت زلزله زدگان پرداختیم و برادر ببوئی شخصاً به طبس رفت و در آن بحران به یاری مردم شتافت .
• به یاد دارم آخرین دفعه که برادر ببوئی را دیدم روز 4/2/61 درکنار رودخانه کارون بود بعد از ساعتی که درکنار همدیگر بودیم چون منطقه عملیاتی ما فرق می کرد از یکدیگر جدا شدیم موقع خداحافظی چند قطره اشک بر گونه هایش افتاد از ایشان پرسیدم چرا متاثر شدی ؟ گفت : چون آخرین دفعه ای است که همدیگر را می بینیم بعد از چند روزکه از این دیدار گذشت ایشان در جبهه کرخه نور با مسئولیت فرمانده گروهان در مرحله اول عملیات بیت المقدس شرکت نمود بعد از حمله من با دادن نشانی به یک برادر سپاهی حال ایشان را جویا شدم آن برادر سپاهی گفت : هنگام عملیات موقعی که از روی پل کرخه می گذشتیم گلوله ای به گلوی برادر ببوئی اصابت و ایشان به داخل رودخانه افتادند . •به یاد دارم برادرم حسن چند روز قبل از اینکه می خواست برای آخرین دفعه به جبهه برود مادرم را به مشهد جهت زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) برد و برگشت بعد مادرم گفت: با این رفتار حسن به من الهام شده که این مرتبه شهید می شود وهمان دفعه که ایشان رفت به فیض شهادت نائل گردید.[۱]