شهیداحمد امیدپناه تزنگی: تفاوت بین نسخهها
Fazayemajazi (بحث | مشارکتها) |
Fazayemajazi (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۴: | سطر ۳۴: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
− | شهید احمد امیرپناه متولد سال 1343/02/01 فرزند عباسقلی متولد شیراز محله دروازه سعدی به دنیا آمده دارای 5 خواهر و 2 برادر می باشد که خود نیز فرزند چهارم بوده است پدرش استوار بازنشسته و مادرش خانه دار بوده است تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شیراز و دبیرستان را در دبیرستان فرهنگ گرفته است در سال 1362 برای خدمت سربازی به جبهه رفته است وی که اعزامی تیپ 55 هوابرد بوده است دوران آموزشی را در شیراز گذرانده تقریباَ 45 روز مانده که مدت سربازی اش تمام شود که در راه جزیره مجنون تصادف کرده و شهید شده است.<ref> http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/2126 سایت شهدای | + | شهید احمد امیرپناه متولد سال 1343/02/01 فرزند عباسقلی متولد شیراز محله دروازه سعدی به دنیا آمده دارای 5 خواهر و 2 برادر می باشد که خود نیز فرزند چهارم بوده است پدرش استوار بازنشسته و مادرش خانه دار بوده است تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شیراز و دبیرستان را در دبیرستان فرهنگ گرفته است در سال 1362 برای خدمت سربازی به جبهه رفته است وی که اعزامی تیپ 55 هوابرد بوده است دوران آموزشی را در شیراز گذرانده تقریباَ 45 روز مانده که مدت سربازی اش تمام شود که در راه جزیره مجنون تصادف کرده و شهید شده است.<ref name="پانویس شماره 1">[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/2126 سایت شهدای ارتش»]، </ref> |
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
سطر ۴۴: | سطر ۴۴: | ||
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ستمگران و یاور مستضعفان و یاری دهنده محرومان. سلام خدمت خانواده گرامی خودم: | به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ستمگران و یاور مستضعفان و یاری دهنده محرومان. سلام خدمت خانواده گرامی خودم: | ||
اکنون که به یاری خداوند متعال عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شدم لازم دیدم چند کلامی مختصر به عنوان وصیت نامه برای شما عزیزان بنویسم خانواده عزیز شهادت در راه خدا برای من افتخاری بس بزرگ بود و خود آگاهانه این راه را انتخاب کردم شما نیز آسوده خاطر باشید و پس از شهادتم دلگیر نشوید وگریه را بر من حرام بدانید چرا که شهادت در راه خدا با مرگ طبیعی یکسان نیست.مادر مهربانم تو خود می دانی که همیشه آرزوی شهادت داشتم و می خواستم در راه حراست از این انقلاب مقدس جان ناقابلم را هدیه کنم همچنان که صدها و هزارها رزمنده کوچک و بزرگ چنین کردند مادر جان از این که نتوانستم تا اندازه ای هم که شده محبت های بی پایان تو را جبران کنم شرمنده ام و امیدوارم که مرا ببخشی مادر جان امیدوارم اجر خودتان را از حضرت فاطمه(س) که هم اسم تو است بگیری فقط از تو خواهش می کنم ناراحت نباش و گریه و زاری نکن و فقط سرپرستی خانواده را به عهده گیر هر چه بنویسم نمی توانم محبت های تو را توصیف کنم مادر جان تا موقعی که در این دنیای فانی بودم حاضر بودم جان خود را بدهم و نبینم خاری در پای خانواده من بخصوص تو رفته است ما چه کنم که هدف من چیز دیگری است و امیدوارم که خداوند نا امیدم نکند بهر حال خواه نا خواه ما روزی خواهیم مرد پس چه بهتر که این مرگ مرگی آگاهانه و خالصانه برای خدا باشد و در راه او باشد من از بار گناهان خود نزد خداوند شرم داشتم و امیدوار بودم که خداوند شهادت را نصیبم سازد چون راه دیگری برای از بین رفتن این آلودگی ها نمی دانستم بهر حال خانواده گرامی از این که نتوانستم محبت های شما عزیزان را پاسخگو باشم احساس ناراحتی می کنم و امیدوارم همگی مرا حلال کنید.برادرانم در راه خدا قدم بردارید و دست به هم داده و کار کنید و روزی حلال کسب کنید و بدانید اگر کارتان برای خدا باشد پیروزید و همیشه در زندگی موفق خواهید بود.برادر جان آقا رضا اگر من شهید شدم مرا در گلستان شهدا بخاک بسپار و با دست خود مرا در خاک بگذار تا در دقایق آخر عمر؟؟؟ دست های پر محبت شما را احساس کنم چند بیت شعری با دست خود پائین قاب عکسم بنویس چون ما برادران خوبی در حق هم بودیم.آقا شما هم با برادرم آقا رضا هماهنگی کنید و مادرم و خواهرانم را رهبری کنید و نگذارید سختی بکشند در ضمن آقا بهمن لباس های مرا به عنوان یادبود بپوش در کانون خانوادگی خود همیشه بیاد خدا باشید و همگی نماز بپا دارید همان طور که پیامی دارید: چند کلامی با خواهرانم خواهران عزیز که محبت های شما در زندگی مرا مدیون همیشگی شما کرده بود از وجودتان تقاضامندم دلگیر نباشید و گریه را بر من حرام بدانید و زندگی را با نشاط بیشتر ادامه دهید و به مادرم دلداری دهید امیدوارم که شما هم مرا حلال کنید خواهر جان مهین شما هدف مرا از شهید شدن بهتر از کس دیگر خواهید دانست به همین جهت ناراحتی نکنید چون برادرم آقا رضا و آقا بهمن هم جای مرا می گیرند و گرفتاری شماها را حل می کنند در آخر خواهرانم؟؟؟ درس خود را تا آنجا که می توانند باید ادامه دهند و از قول من روی؟؟؟ را ببوسید و نگذارید این دو خواهر حقیرمان احساس دلتنگی کنند هر کس هرگونه حقی ادعا کرد نسبت به من او را راضی کنید و از تمامی فامیل از کوچک تا بزرگ حلال بودی بطلبید در شب عاشورا شربت بدهید به هیئت زنجیر زنان بنی هاشم چون این هیئت، هیئت من بود هر سال آنجا زنجیر می زدم و عکسم را هم بدهید تا بزنند جلو هیئت.در آخر همگی شما عزیزان را به خدا می سپارم و امیدوارم که با یاد خدا شاد و خوشحال باشید.چون علاقه به اباعبدالله الحسین(ع) دارم می خواهم به هیئت بنی هاشم بروید و عکسم را بدهید. | اکنون که به یاری خداوند متعال عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شدم لازم دیدم چند کلامی مختصر به عنوان وصیت نامه برای شما عزیزان بنویسم خانواده عزیز شهادت در راه خدا برای من افتخاری بس بزرگ بود و خود آگاهانه این راه را انتخاب کردم شما نیز آسوده خاطر باشید و پس از شهادتم دلگیر نشوید وگریه را بر من حرام بدانید چرا که شهادت در راه خدا با مرگ طبیعی یکسان نیست.مادر مهربانم تو خود می دانی که همیشه آرزوی شهادت داشتم و می خواستم در راه حراست از این انقلاب مقدس جان ناقابلم را هدیه کنم همچنان که صدها و هزارها رزمنده کوچک و بزرگ چنین کردند مادر جان از این که نتوانستم تا اندازه ای هم که شده محبت های بی پایان تو را جبران کنم شرمنده ام و امیدوارم که مرا ببخشی مادر جان امیدوارم اجر خودتان را از حضرت فاطمه(س) که هم اسم تو است بگیری فقط از تو خواهش می کنم ناراحت نباش و گریه و زاری نکن و فقط سرپرستی خانواده را به عهده گیر هر چه بنویسم نمی توانم محبت های تو را توصیف کنم مادر جان تا موقعی که در این دنیای فانی بودم حاضر بودم جان خود را بدهم و نبینم خاری در پای خانواده من بخصوص تو رفته است ما چه کنم که هدف من چیز دیگری است و امیدوارم که خداوند نا امیدم نکند بهر حال خواه نا خواه ما روزی خواهیم مرد پس چه بهتر که این مرگ مرگی آگاهانه و خالصانه برای خدا باشد و در راه او باشد من از بار گناهان خود نزد خداوند شرم داشتم و امیدوار بودم که خداوند شهادت را نصیبم سازد چون راه دیگری برای از بین رفتن این آلودگی ها نمی دانستم بهر حال خانواده گرامی از این که نتوانستم محبت های شما عزیزان را پاسخگو باشم احساس ناراحتی می کنم و امیدوارم همگی مرا حلال کنید.برادرانم در راه خدا قدم بردارید و دست به هم داده و کار کنید و روزی حلال کسب کنید و بدانید اگر کارتان برای خدا باشد پیروزید و همیشه در زندگی موفق خواهید بود.برادر جان آقا رضا اگر من شهید شدم مرا در گلستان شهدا بخاک بسپار و با دست خود مرا در خاک بگذار تا در دقایق آخر عمر؟؟؟ دست های پر محبت شما را احساس کنم چند بیت شعری با دست خود پائین قاب عکسم بنویس چون ما برادران خوبی در حق هم بودیم.آقا شما هم با برادرم آقا رضا هماهنگی کنید و مادرم و خواهرانم را رهبری کنید و نگذارید سختی بکشند در ضمن آقا بهمن لباس های مرا به عنوان یادبود بپوش در کانون خانوادگی خود همیشه بیاد خدا باشید و همگی نماز بپا دارید همان طور که پیامی دارید: چند کلامی با خواهرانم خواهران عزیز که محبت های شما در زندگی مرا مدیون همیشگی شما کرده بود از وجودتان تقاضامندم دلگیر نباشید و گریه را بر من حرام بدانید و زندگی را با نشاط بیشتر ادامه دهید و به مادرم دلداری دهید امیدوارم که شما هم مرا حلال کنید خواهر جان مهین شما هدف مرا از شهید شدن بهتر از کس دیگر خواهید دانست به همین جهت ناراحتی نکنید چون برادرم آقا رضا و آقا بهمن هم جای مرا می گیرند و گرفتاری شماها را حل می کنند در آخر خواهرانم؟؟؟ درس خود را تا آنجا که می توانند باید ادامه دهند و از قول من روی؟؟؟ را ببوسید و نگذارید این دو خواهر حقیرمان احساس دلتنگی کنند هر کس هرگونه حقی ادعا کرد نسبت به من او را راضی کنید و از تمامی فامیل از کوچک تا بزرگ حلال بودی بطلبید در شب عاشورا شربت بدهید به هیئت زنجیر زنان بنی هاشم چون این هیئت، هیئت من بود هر سال آنجا زنجیر می زدم و عکسم را هم بدهید تا بزنند جلو هیئت.در آخر همگی شما عزیزان را به خدا می سپارم و امیدوارم که با یاد خدا شاد و خوشحال باشید.چون علاقه به اباعبدالله الحسین(ع) دارم می خواهم به هیئت بنی هاشم بروید و عکسم را بدهید. | ||
− | این وصیت نامه را دوستم پیمان به شما می دهد. | + | این وصیت نامه را دوستم پیمان به شما می دهد. <ref name="پانویس شماره 1">[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/2126 سایت شهدای ارتش»]، </ref> |
− | + | ||
+ | |||
+ | |||
نسخهٔ ۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۵۷
احمد امیدپناه تزنگی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1343/02/01 |
شهادت | 1365/04/01 |
شهید احمد امیدپناه تزنگی
تاریخ تولد :1343/02/01
تاریخ شهادت : 1365/04/01
محتویات
زندگینامه
شهید احمد امیرپناه متولد سال 1343/02/01 فرزند عباسقلی متولد شیراز محله دروازه سعدی به دنیا آمده دارای 5 خواهر و 2 برادر می باشد که خود نیز فرزند چهارم بوده است پدرش استوار بازنشسته و مادرش خانه دار بوده است تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شیراز و دبیرستان را در دبیرستان فرهنگ گرفته است در سال 1362 برای خدمت سربازی به جبهه رفته است وی که اعزامی تیپ 55 هوابرد بوده است دوران آموزشی را در شیراز گذرانده تقریباَ 45 روز مانده که مدت سربازی اش تمام شود که در راه جزیره مجنون تصادف کرده و شهید شده است.[۱]
خاطرات
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم یا محسن قداتاک المستی. بارخدایا بنده ای گنهکار سویت آمده. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ستمگران و یاور مستضعفان و یاری دهنده محرومان. سلام خدمت خانواده گرامی خودم: اکنون که به یاری خداوند متعال عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شدم لازم دیدم چند کلامی مختصر به عنوان وصیت نامه برای شما عزیزان بنویسم خانواده عزیز شهادت در راه خدا برای من افتخاری بس بزرگ بود و خود آگاهانه این راه را انتخاب کردم شما نیز آسوده خاطر باشید و پس از شهادتم دلگیر نشوید وگریه را بر من حرام بدانید چرا که شهادت در راه خدا با مرگ طبیعی یکسان نیست.مادر مهربانم تو خود می دانی که همیشه آرزوی شهادت داشتم و می خواستم در راه حراست از این انقلاب مقدس جان ناقابلم را هدیه کنم همچنان که صدها و هزارها رزمنده کوچک و بزرگ چنین کردند مادر جان از این که نتوانستم تا اندازه ای هم که شده محبت های بی پایان تو را جبران کنم شرمنده ام و امیدوارم که مرا ببخشی مادر جان امیدوارم اجر خودتان را از حضرت فاطمه(س) که هم اسم تو است بگیری فقط از تو خواهش می کنم ناراحت نباش و گریه و زاری نکن و فقط سرپرستی خانواده را به عهده گیر هر چه بنویسم نمی توانم محبت های تو را توصیف کنم مادر جان تا موقعی که در این دنیای فانی بودم حاضر بودم جان خود را بدهم و نبینم خاری در پای خانواده من بخصوص تو رفته است ما چه کنم که هدف من چیز دیگری است و امیدوارم که خداوند نا امیدم نکند بهر حال خواه نا خواه ما روزی خواهیم مرد پس چه بهتر که این مرگ مرگی آگاهانه و خالصانه برای خدا باشد و در راه او باشد من از بار گناهان خود نزد خداوند شرم داشتم و امیدوار بودم که خداوند شهادت را نصیبم سازد چون راه دیگری برای از بین رفتن این آلودگی ها نمی دانستم بهر حال خانواده گرامی از این که نتوانستم محبت های شما عزیزان را پاسخگو باشم احساس ناراحتی می کنم و امیدوارم همگی مرا حلال کنید.برادرانم در راه خدا قدم بردارید و دست به هم داده و کار کنید و روزی حلال کسب کنید و بدانید اگر کارتان برای خدا باشد پیروزید و همیشه در زندگی موفق خواهید بود.برادر جان آقا رضا اگر من شهید شدم مرا در گلستان شهدا بخاک بسپار و با دست خود مرا در خاک بگذار تا در دقایق آخر عمر؟؟؟ دست های پر محبت شما را احساس کنم چند بیت شعری با دست خود پائین قاب عکسم بنویس چون ما برادران خوبی در حق هم بودیم.آقا شما هم با برادرم آقا رضا هماهنگی کنید و مادرم و خواهرانم را رهبری کنید و نگذارید سختی بکشند در ضمن آقا بهمن لباس های مرا به عنوان یادبود بپوش در کانون خانوادگی خود همیشه بیاد خدا باشید و همگی نماز بپا دارید همان طور که پیامی دارید: چند کلامی با خواهرانم خواهران عزیز که محبت های شما در زندگی مرا مدیون همیشگی شما کرده بود از وجودتان تقاضامندم دلگیر نباشید و گریه را بر من حرام بدانید و زندگی را با نشاط بیشتر ادامه دهید و به مادرم دلداری دهید امیدوارم که شما هم مرا حلال کنید خواهر جان مهین شما هدف مرا از شهید شدن بهتر از کس دیگر خواهید دانست به همین جهت ناراحتی نکنید چون برادرم آقا رضا و آقا بهمن هم جای مرا می گیرند و گرفتاری شماها را حل می کنند در آخر خواهرانم؟؟؟ درس خود را تا آنجا که می توانند باید ادامه دهند و از قول من روی؟؟؟ را ببوسید و نگذارید این دو خواهر حقیرمان احساس دلتنگی کنند هر کس هرگونه حقی ادعا کرد نسبت به من او را راضی کنید و از تمامی فامیل از کوچک تا بزرگ حلال بودی بطلبید در شب عاشورا شربت بدهید به هیئت زنجیر زنان بنی هاشم چون این هیئت، هیئت من بود هر سال آنجا زنجیر می زدم و عکسم را هم بدهید تا بزنند جلو هیئت.در آخر همگی شما عزیزان را به خدا می سپارم و امیدوارم که با یاد خدا شاد و خوشحال باشید.چون علاقه به اباعبدالله الحسین(ع) دارم می خواهم به هیئت بنی هاشم بروید و عکسم را بدهید. این وصیت نامه را دوستم پیمان به شما می دهد. [۱]