شهید شکر الله عباسی شهرکی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «بسمه تعالی نام شکرالله عباسی شهرکی نام پدر حجت الله نام مادر مارال خانم مح...» ایجاد کرد)
 
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
 
rId4
 
rId4
  
زندگی نامه
+
==زندگی نامه==
  
 
عباسی‌شهرکی، شکرالله / الف - س : پانزدهم اردیبهشت ۱۳۳۲ ، در روستای شهرک از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد . پدرش حجت‌الله ( فوت ۱۳۴۵) و مادرش مارال‌خانم نام داشت . تا پایان دوره ابتدایی درس خواند . سال ۱۳۵۲ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . بیست‌وچهارم اسفند ۱۳۶۳ ، با سمت معاون فرمانده گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر الوند از توابع شهر قزوین قرار دارد .
 
عباسی‌شهرکی، شکرالله / الف - س : پانزدهم اردیبهشت ۱۳۳۲ ، در روستای شهرک از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد . پدرش حجت‌الله ( فوت ۱۳۴۵) و مادرش مارال‌خانم نام داشت . تا پایان دوره ابتدایی درس خواند . سال ۱۳۵۲ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . بیست‌وچهارم اسفند ۱۳۶۳ ، با سمت معاون فرمانده گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر الوند از توابع شهر قزوین قرار دارد .
  
وصیت نامه
+
==وصیت نامه==
  
 
شهید، شکرالله عباسى شهرستانکى : در حال صحت و سلامت و بلااکراه وصیت مى نمایم؛ امید است افراد مسؤول به وصایایم عمل نمایند . بنده با تمام آگاهى به اینکه جنگ و جهاد مشکلات زیادی، مثل دست و پا و چشم از دست دادن، سر و جان دادن، بچه هاى کوچک و خانواده بى سرپرست ماندن و چشم به راه ماندن دوستان عزیز دارد، پا به جبهه گذاشتم . این طور نباشد که روزى کوردلان مطالب کذب و منافقانه مطرح کنند که ما از این امور اطلاع نداشتیم (!) و بعضى از افراد ساده لوح هم تحت تأثیر این گونه عقاید شوم قرار بگیرند؛ بلکه با تمام آگاهى و شناخت کامل به نداى « هل من ناصرٍ ینصرنى؟ » حسین ( ع ) - آن پاسدار بزرگ اسلام - لبیک گفتم تا بتوانم به مقصد نهانی که همانا « لقاء الله » است برسم و خون ناقابل خود را به خون پاک شهداى عزیز اسلام بیامیزم، تا شاید دِین خود را نسبت به اسلام عزیز ادا کرده باشم . من که خود را در چنین مرتبه اى نمى بینم؛ اما اگر این نشان افتخارآمیز « شهادت » نصیبم شود، دلیلی بر آن نیست که من به آن مقام رسیده ام، بلکه این لطف و مرحمت خداست که بر من ارزانى داشته است . عزیزان این راهى است که همه خواهند رفت؛ چرا که وعده خداست : « کل نفس ذائقه الموت » . مى دانم که درباره ی شهادتم ناراحت هستید؛ اما اگر مقام شهدا را مى دانستید، تسکین قلب پیدا مى کردید . مهم این است که هدف را بشناسید و در جهت رسیدن به آن کوشا باشید؛ همان طورى که امام حسین ( ع ) - سرور شهیدان - برای این هدف و پیاده کردن احکام الهى به شهادت رسید و حال، این عزیزان رزمنده هستند که راه حسین زمان را ادامه مى دهند . در ادامه، چند نکته - به عنوان یادگارى و تذکر - از برادر کوچک تان داشته باشید . ۱- در هر موقعیت که هستید، خدا را شاهد و ناظر خود بدانید و کارها را براى رضایتش انجام دهید . ۲- اطاعت از ولى امر ( فقیه اسلام شناس ) را در رأس امورتان قرار دهید . ۳- وحدت کلمه را با تمام ابعادش حفظ کرده و با تمام قدرت و توانایى در مقابل از خدا بى خبران - که از هیچ گونه ظلم و تجاوز و مکیدن خون ملت مستضعف ابایى ندارند - مقاومت کنید تا ریشه ی همه ی آن ها - که در رأسش آمریکا و شوروى هستند - کنده شود . مادر جان ! شما هم زینب وار با مشکلات برخورد کن و همین طور شما همسرم در تربیت بچه های مان کوشا باش و آن ها را در حد امکان به درس و خواندن علوم اسلامى تشویق نما . ۴- از جنگ و جهاد خسته نشوید و در نابودى ظلم و استکبار، صرفاً به عراق و اسراییل اکتفا نکنید . ۵- به قول امام عزیزمان « مسجد سنگر است » ؛ سنگرها را با تمام قوا و عقیده حفظ نمایید؛ چرا که از صدر اسلام تاکنون تمام طرح و برنامه ها در مسجد بوده است . ... و اما عزیزان ! ما که آرزوى زیارت قبر سرور شهیدان، حسین ( ع ) و یارانش را به زیر خاک بُردیم ! امیدوارم هر زمان شما به این آرزوى پُر ارزش و شرعى خود رسیدید، در آن مقام بگویید : حسین جان ! شهیدان ما هم چنین آرزویى داشتند و بجاى ما هم خدمت آن بزرگوار عرض ادب کنید و سلام ما را به حضورش برسانید .۱ (۱۵۰۱۷۵۰)
 
شهید، شکرالله عباسى شهرستانکى : در حال صحت و سلامت و بلااکراه وصیت مى نمایم؛ امید است افراد مسؤول به وصایایم عمل نمایند . بنده با تمام آگاهى به اینکه جنگ و جهاد مشکلات زیادی، مثل دست و پا و چشم از دست دادن، سر و جان دادن، بچه هاى کوچک و خانواده بى سرپرست ماندن و چشم به راه ماندن دوستان عزیز دارد، پا به جبهه گذاشتم . این طور نباشد که روزى کوردلان مطالب کذب و منافقانه مطرح کنند که ما از این امور اطلاع نداشتیم (!) و بعضى از افراد ساده لوح هم تحت تأثیر این گونه عقاید شوم قرار بگیرند؛ بلکه با تمام آگاهى و شناخت کامل به نداى « هل من ناصرٍ ینصرنى؟ » حسین ( ع ) - آن پاسدار بزرگ اسلام - لبیک گفتم تا بتوانم به مقصد نهانی که همانا « لقاء الله » است برسم و خون ناقابل خود را به خون پاک شهداى عزیز اسلام بیامیزم، تا شاید دِین خود را نسبت به اسلام عزیز ادا کرده باشم . من که خود را در چنین مرتبه اى نمى بینم؛ اما اگر این نشان افتخارآمیز « شهادت » نصیبم شود، دلیلی بر آن نیست که من به آن مقام رسیده ام، بلکه این لطف و مرحمت خداست که بر من ارزانى داشته است . عزیزان این راهى است که همه خواهند رفت؛ چرا که وعده خداست : « کل نفس ذائقه الموت » . مى دانم که درباره ی شهادتم ناراحت هستید؛ اما اگر مقام شهدا را مى دانستید، تسکین قلب پیدا مى کردید . مهم این است که هدف را بشناسید و در جهت رسیدن به آن کوشا باشید؛ همان طورى که امام حسین ( ع ) - سرور شهیدان - برای این هدف و پیاده کردن احکام الهى به شهادت رسید و حال، این عزیزان رزمنده هستند که راه حسین زمان را ادامه مى دهند . در ادامه، چند نکته - به عنوان یادگارى و تذکر - از برادر کوچک تان داشته باشید . ۱- در هر موقعیت که هستید، خدا را شاهد و ناظر خود بدانید و کارها را براى رضایتش انجام دهید . ۲- اطاعت از ولى امر ( فقیه اسلام شناس ) را در رأس امورتان قرار دهید . ۳- وحدت کلمه را با تمام ابعادش حفظ کرده و با تمام قدرت و توانایى در مقابل از خدا بى خبران - که از هیچ گونه ظلم و تجاوز و مکیدن خون ملت مستضعف ابایى ندارند - مقاومت کنید تا ریشه ی همه ی آن ها - که در رأسش آمریکا و شوروى هستند - کنده شود . مادر جان ! شما هم زینب وار با مشکلات برخورد کن و همین طور شما همسرم در تربیت بچه های مان کوشا باش و آن ها را در حد امکان به درس و خواندن علوم اسلامى تشویق نما . ۴- از جنگ و جهاد خسته نشوید و در نابودى ظلم و استکبار، صرفاً به عراق و اسراییل اکتفا نکنید . ۵- به قول امام عزیزمان « مسجد سنگر است » ؛ سنگرها را با تمام قوا و عقیده حفظ نمایید؛ چرا که از صدر اسلام تاکنون تمام طرح و برنامه ها در مسجد بوده است . ... و اما عزیزان ! ما که آرزوى زیارت قبر سرور شهیدان، حسین ( ع ) و یارانش را به زیر خاک بُردیم ! امیدوارم هر زمان شما به این آرزوى پُر ارزش و شرعى خود رسیدید، در آن مقام بگویید : حسین جان ! شهیدان ما هم چنین آرزویى داشتند و بجاى ما هم خدمت آن بزرگوار عرض ادب کنید و سلام ما را به حضورش برسانید .۱ (۱۵۰۱۷۵۰)
  
دست نوشته
+
==آثار==
 +
*دست نوشته
  
 
شب یازدهم محرم بود، دستور حمله رسید، ساعت ۲ نصف شب برای راز و نیاز با خداوندمنان از چادر بیرون آمدم، فکر می کردم اولین نفر هستم، اما وقتی از چادر بیرون آمدم، دشت، دشت امام زمان ( عج ) شده بود و همه جا رزمندگان به سجده رفته و با خدای خود زمزمه می کردند . اصلا باورش غیر ممکن بود که این شیران روز چگونه زاهدان و عابدان شب اند . فردای آن، هنگام نماز بود، وضو گرفتیم، ماشین های کمپرسی از راه رسیدند، تا رزمنده ها را به خط مقدم و برای عملیات انتقال دهند . همه در حال خداحافظی با یکدیگر بودند، به شهید محمد صارمی رسیدم، با او خداحافظی کردم، گفتم : صارمی چه پیامی برا ی خانواده ات داری؟ گفت : هیچی، همه چیز را در وصیت نامه گفته ام . آمدم از او جدا شوم، گفت : عباس خیلی عجله داری؟ معلوم بود حاضر نیست بین ما جدایی بیفتد، اما چه کنم که من به درجه ای که او رسیده بود، نرسیده بودم . شهید شکراله عباسی شهرستانکی
 
شب یازدهم محرم بود، دستور حمله رسید، ساعت ۲ نصف شب برای راز و نیاز با خداوندمنان از چادر بیرون آمدم، فکر می کردم اولین نفر هستم، اما وقتی از چادر بیرون آمدم، دشت، دشت امام زمان ( عج ) شده بود و همه جا رزمندگان به سجده رفته و با خدای خود زمزمه می کردند . اصلا باورش غیر ممکن بود که این شیران روز چگونه زاهدان و عابدان شب اند . فردای آن، هنگام نماز بود، وضو گرفتیم، ماشین های کمپرسی از راه رسیدند، تا رزمنده ها را به خط مقدم و برای عملیات انتقال دهند . همه در حال خداحافظی با یکدیگر بودند، به شهید محمد صارمی رسیدم، با او خداحافظی کردم، گفتم : صارمی چه پیامی برا ی خانواده ات داری؟ گفت : هیچی، همه چیز را در وصیت نامه گفته ام . آمدم از او جدا شوم، گفت : عباس خیلی عجله داری؟ معلوم بود حاضر نیست بین ما جدایی بیفتد، اما چه کنم که من به درجه ای که او رسیده بود، نرسیده بودم . شهید شکراله عباسی شهرستانکی
سطر ۴۴: سطر ۴۵:
  
 
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1300
 
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1300
 +
 +
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:شکرالله_عباسی شهرکی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان قزوین]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان بوئین زهرا]]

نسخهٔ ‏۲ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۷

بسمه تعالی

نام شکرالله عباسی شهرکی

نام پدر حجت الله

نام مادر مارال خانم

محل شهادت جزیره مجنون

محل تولد بوئین زهرا - شهرک تاریخ تولد ۱۳۳۲/۰۲/۱۵

محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -

وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی

تعداد پسر ۴ تعداد دختر ۲

تحصیلات پنجم ابتدائی رشته -

عملیات سال تفحص

محل کار بنیاد تحت پوشش

مزار شهید قزوین - قزوین - شهر الوند

rId4

زندگی نامه

عباسی‌شهرکی، شکرالله / الف - س : پانزدهم اردیبهشت ۱۳۳۲ ، در روستای شهرک از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد . پدرش حجت‌الله ( فوت ۱۳۴۵) و مادرش مارال‌خانم نام داشت . تا پایان دوره ابتدایی درس خواند . سال ۱۳۵۲ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . بیست‌وچهارم اسفند ۱۳۶۳ ، با سمت معاون فرمانده گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر الوند از توابع شهر قزوین قرار دارد .

وصیت نامه

شهید، شکرالله عباسى شهرستانکى : در حال صحت و سلامت و بلااکراه وصیت مى نمایم؛ امید است افراد مسؤول به وصایایم عمل نمایند . بنده با تمام آگاهى به اینکه جنگ و جهاد مشکلات زیادی، مثل دست و پا و چشم از دست دادن، سر و جان دادن، بچه هاى کوچک و خانواده بى سرپرست ماندن و چشم به راه ماندن دوستان عزیز دارد، پا به جبهه گذاشتم . این طور نباشد که روزى کوردلان مطالب کذب و منافقانه مطرح کنند که ما از این امور اطلاع نداشتیم (!) و بعضى از افراد ساده لوح هم تحت تأثیر این گونه عقاید شوم قرار بگیرند؛ بلکه با تمام آگاهى و شناخت کامل به نداى « هل من ناصرٍ ینصرنى؟ » حسین ( ع ) - آن پاسدار بزرگ اسلام - لبیک گفتم تا بتوانم به مقصد نهانی که همانا « لقاء الله » است برسم و خون ناقابل خود را به خون پاک شهداى عزیز اسلام بیامیزم، تا شاید دِین خود را نسبت به اسلام عزیز ادا کرده باشم . من که خود را در چنین مرتبه اى نمى بینم؛ اما اگر این نشان افتخارآمیز « شهادت » نصیبم شود، دلیلی بر آن نیست که من به آن مقام رسیده ام، بلکه این لطف و مرحمت خداست که بر من ارزانى داشته است . عزیزان این راهى است که همه خواهند رفت؛ چرا که وعده خداست : « کل نفس ذائقه الموت » . مى دانم که درباره ی شهادتم ناراحت هستید؛ اما اگر مقام شهدا را مى دانستید، تسکین قلب پیدا مى کردید . مهم این است که هدف را بشناسید و در جهت رسیدن به آن کوشا باشید؛ همان طورى که امام حسین ( ع ) - سرور شهیدان - برای این هدف و پیاده کردن احکام الهى به شهادت رسید و حال، این عزیزان رزمنده هستند که راه حسین زمان را ادامه مى دهند . در ادامه، چند نکته - به عنوان یادگارى و تذکر - از برادر کوچک تان داشته باشید . ۱- در هر موقعیت که هستید، خدا را شاهد و ناظر خود بدانید و کارها را براى رضایتش انجام دهید . ۲- اطاعت از ولى امر ( فقیه اسلام شناس ) را در رأس امورتان قرار دهید . ۳- وحدت کلمه را با تمام ابعادش حفظ کرده و با تمام قدرت و توانایى در مقابل از خدا بى خبران - که از هیچ گونه ظلم و تجاوز و مکیدن خون ملت مستضعف ابایى ندارند - مقاومت کنید تا ریشه ی همه ی آن ها - که در رأسش آمریکا و شوروى هستند - کنده شود . مادر جان ! شما هم زینب وار با مشکلات برخورد کن و همین طور شما همسرم در تربیت بچه های مان کوشا باش و آن ها را در حد امکان به درس و خواندن علوم اسلامى تشویق نما . ۴- از جنگ و جهاد خسته نشوید و در نابودى ظلم و استکبار، صرفاً به عراق و اسراییل اکتفا نکنید . ۵- به قول امام عزیزمان « مسجد سنگر است » ؛ سنگرها را با تمام قوا و عقیده حفظ نمایید؛ چرا که از صدر اسلام تاکنون تمام طرح و برنامه ها در مسجد بوده است . ... و اما عزیزان ! ما که آرزوى زیارت قبر سرور شهیدان، حسین ( ع ) و یارانش را به زیر خاک بُردیم ! امیدوارم هر زمان شما به این آرزوى پُر ارزش و شرعى خود رسیدید، در آن مقام بگویید : حسین جان ! شهیدان ما هم چنین آرزویى داشتند و بجاى ما هم خدمت آن بزرگوار عرض ادب کنید و سلام ما را به حضورش برسانید .۱ (۱۵۰۱۷۵۰)

آثار

  • دست نوشته

شب یازدهم محرم بود، دستور حمله رسید، ساعت ۲ نصف شب برای راز و نیاز با خداوندمنان از چادر بیرون آمدم، فکر می کردم اولین نفر هستم، اما وقتی از چادر بیرون آمدم، دشت، دشت امام زمان ( عج ) شده بود و همه جا رزمندگان به سجده رفته و با خدای خود زمزمه می کردند . اصلا باورش غیر ممکن بود که این شیران روز چگونه زاهدان و عابدان شب اند . فردای آن، هنگام نماز بود، وضو گرفتیم، ماشین های کمپرسی از راه رسیدند، تا رزمنده ها را به خط مقدم و برای عملیات انتقال دهند . همه در حال خداحافظی با یکدیگر بودند، به شهید محمد صارمی رسیدم، با او خداحافظی کردم، گفتم : صارمی چه پیامی برا ی خانواده ات داری؟ گفت : هیچی، همه چیز را در وصیت نامه گفته ام . آمدم از او جدا شوم، گفت : عباس خیلی عجله داری؟ معلوم بود حاضر نیست بین ما جدایی بیفتد، اما چه کنم که من به درجه ای که او رسیده بود، نرسیده بودم . شهید شکراله عباسی شهرستانکی

منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1300


رده‌ها