شهید سید علی خضری: تفاوت بین نسخهها
Dorostkar98 (بحث | مشارکتها) (پانویس) |
|||
سطر ۳۳: | سطر ۳۳: | ||
==زندگي نامه== | ==زندگي نامه== | ||
− | خضری ، سید علی : سی ام شهریور ۱۳۴۷ ، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش سید محمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت . بیست و سوم اسفند ۱۳۶۶ ، در دربندی خان عراق بر اثر اصابت ترکش به پا و کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خنداب از توابع شهر تاکستان قرار دارد. | + | خضری ، سید علی : سی ام شهریور ۱۳۴۷ ، در شهر [[تهران]] به دنیا آمد. پدرش سید محمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان [[پاسدار]] وظیفه در [[جبهه]] حضور یافت . بیست و سوم اسفند ۱۳۶۶ ، در [[دربندی خان]] [[عراق]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به پا و کمر، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خنداب از توابع شهر تاکستان قرار دارد. |
سطر ۳۹: | سطر ۳۹: | ||
==وصيت نامه== | ==وصيت نامه== | ||
− | + | [[شهید سید علی خضری]]: واقعاً که خداوند، مهربان و حکیم است؛ حتی از پدر، مادر، برادر و خواهر مهربان تر! آیا در مقابل این همه نعمت باید کورکورانه عمل کرد؟ نه! در برابر چنین معبودی حتی هزاران جان دادن شیرین تر از همه ی لذت های دنیاست . هر کس لذت مهربانی و حکیمی خدا را بچشد، میلیون ها جان در راه او فدا می کند؛ خداوندی که برای هدایت بشر، انسان هایی پاک، هم چون پیامبران و مهم تر از آن پیامبر آخر و امامان معصوم را -که هر کدام گلی از گل های بهشتی بودند- برای هدایت ما آفرید؛ ولی باز، دیده می شود که ما موجودات، همیشه میخواهیم خود را در گرداب منجلاب فرو کنیم و خود فروخته ی شیاطین شویم . او برای ما چنین کسانی را فرستاد تا ما را از گناه بر حذر بدارند؛ ولی باز دیده می شود افرادی آگاهانه تمامی این ها را زیر پا می گذارند. ای نان، خود فروخته اند و جایشان جهنم است؛ پس به خود آییم که در چه زمانی و برای چه آفریده شده ایم و هدف، از آفریده شدن ما چیست و برای چه زندگی می کنیم؟ آیا در برابر این همه مهربانی خدا -که چشم به هر کجا می دوزیم، دلیل بر حکمت اوست و به همه با یک چشم نظر می کند و برای ما همه نوع آسایش را فراهم نموده است- باید این گونه جواب داد؟ به خدا قسم عقب مانده ایم و هنوز آن طور که باید خدا و پیامبران و امامان را بشناسیم، نشناخته ایم؛ بیایید کمی به خود آییم و گُول هوس های دنیا را نخوریم و آن کس را بشناسیم که همه از آن اوست. خداوندا! مرا ببخش و توفیق عطا کن که در راهت بیشتر از این قدم بردارم و بیشتر از این تو را بشناسم و در هنگام گذشتن از پُل صراط، پاهایم را ملغزان، که همه امیدشان به تو بسته است. پدر عزیزم ببخش که نتوانستم برای شما فرزندی شایسته باشم. از تو کمال تشکر را دارم که مرا خوب تربیت کردی ؛ -ان شاء الله- عوضش را از خداوند بگیری . بعد از مُردن من، لباس سیاه هرگز مپوش و به دشمنان دلخوشی نده. مادر گرامی ام! سلام و احسن به تو که به من با دامنی پاک، شیر دادی و در آغوش اسلام رهایم کردی ؛ امیدوارم مرا ببخشی که تو را زیاد اذیت نمودم. امیدوارم از گناهانم درگذری تا خدا نیز -به حق پ نج تن- مرا بیامرزد . برادران گرامی ! امیدوارم برای من طلب بخشش از دوستان کنید؛ شما برای من الگو بودید . امیدوارم بعد از من راه مرا پیگیری نموده، تا اسلحه ام زمین نماند. شما را توصیه می کنم به راه خداشناسی و فراگرفتن قرآن. خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت نموده، همیشه فروتن و مهربان باشید؛ البته شما که مهربان بودید، مهربان تر باشید . مرا از یاد نبرید که من زنده هستم و شاهد حرکات شما می باشم و با شما هستم. مادرم! در عزای من لباس سیاه مَپوش و مانند شیر، دلیر باش و گریه و زاری نکن. از مهمانان من خوب پذیرایی کن و با همه ی آن ها با مهربانی رفتار کن؛ مبادا خدای نکرده ناراحت شوید . برادران و خواهرانم! در مرگ من با وقار باشید و هرگز گریه نکنید . شما مرا به خدا قربانی داده اید، در برابر مشکلات مقاومت کنید و شانه خالی نکنید و به پدر و مادر خوبی کنید . ۱ (۱۲۷۲۴۰۷) سید علی خضری.<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2392 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> |
نسخهٔ ۱۵ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۳۸
سید علی خضری | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | تهران1347/06/30 |
شهادت | دیاله1366/12/23 |
محل دفن | قزوین-تاکستان خنداب |
درجه | پاسدار |
تحصیلات | دوم راهنمایی |
شغل | بنیاد تحت پوشش |
زندگي نامه
خضری ، سید علی : سی ام شهریور ۱۳۴۷ ، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش سید محمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت . بیست و سوم اسفند ۱۳۶۶ ، در دربندی خان عراق بر اثر اصابت ترکش به پا و کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خنداب از توابع شهر تاکستان قرار دارد.
وصيت نامه
شهید سید علی خضری: واقعاً که خداوند، مهربان و حکیم است؛ حتی از پدر، مادر، برادر و خواهر مهربان تر! آیا در مقابل این همه نعمت باید کورکورانه عمل کرد؟ نه! در برابر چنین معبودی حتی هزاران جان دادن شیرین تر از همه ی لذت های دنیاست . هر کس لذت مهربانی و حکیمی خدا را بچشد، میلیون ها جان در راه او فدا می کند؛ خداوندی که برای هدایت بشر، انسان هایی پاک، هم چون پیامبران و مهم تر از آن پیامبر آخر و امامان معصوم را -که هر کدام گلی از گل های بهشتی بودند- برای هدایت ما آفرید؛ ولی باز، دیده می شود که ما موجودات، همیشه میخواهیم خود را در گرداب منجلاب فرو کنیم و خود فروخته ی شیاطین شویم . او برای ما چنین کسانی را فرستاد تا ما را از گناه بر حذر بدارند؛ ولی باز دیده می شود افرادی آگاهانه تمامی این ها را زیر پا می گذارند. ای نان، خود فروخته اند و جایشان جهنم است؛ پس به خود آییم که در چه زمانی و برای چه آفریده شده ایم و هدف، از آفریده شدن ما چیست و برای چه زندگی می کنیم؟ آیا در برابر این همه مهربانی خدا -که چشم به هر کجا می دوزیم، دلیل بر حکمت اوست و به همه با یک چشم نظر می کند و برای ما همه نوع آسایش را فراهم نموده است- باید این گونه جواب داد؟ به خدا قسم عقب مانده ایم و هنوز آن طور که باید خدا و پیامبران و امامان را بشناسیم، نشناخته ایم؛ بیایید کمی به خود آییم و گُول هوس های دنیا را نخوریم و آن کس را بشناسیم که همه از آن اوست. خداوندا! مرا ببخش و توفیق عطا کن که در راهت بیشتر از این قدم بردارم و بیشتر از این تو را بشناسم و در هنگام گذشتن از پُل صراط، پاهایم را ملغزان، که همه امیدشان به تو بسته است. پدر عزیزم ببخش که نتوانستم برای شما فرزندی شایسته باشم. از تو کمال تشکر را دارم که مرا خوب تربیت کردی ؛ -ان شاء الله- عوضش را از خداوند بگیری . بعد از مُردن من، لباس سیاه هرگز مپوش و به دشمنان دلخوشی نده. مادر گرامی ام! سلام و احسن به تو که به من با دامنی پاک، شیر دادی و در آغوش اسلام رهایم کردی ؛ امیدوارم مرا ببخشی که تو را زیاد اذیت نمودم. امیدوارم از گناهانم درگذری تا خدا نیز -به حق پ نج تن- مرا بیامرزد . برادران گرامی ! امیدوارم برای من طلب بخشش از دوستان کنید؛ شما برای من الگو بودید . امیدوارم بعد از من راه مرا پیگیری نموده، تا اسلحه ام زمین نماند. شما را توصیه می کنم به راه خداشناسی و فراگرفتن قرآن. خواهرانم! حجاب اسلامی را رعایت نموده، همیشه فروتن و مهربان باشید؛ البته شما که مهربان بودید، مهربان تر باشید . مرا از یاد نبرید که من زنده هستم و شاهد حرکات شما می باشم و با شما هستم. مادرم! در عزای من لباس سیاه مَپوش و مانند شیر، دلیر باش و گریه و زاری نکن. از مهمانان من خوب پذیرایی کن و با همه ی آن ها با مهربانی رفتار کن؛ مبادا خدای نکرده ناراحت شوید . برادران و خواهرانم! در مرگ من با وقار باشید و هرگز گریه نکنید . شما مرا به خدا قربانی داده اید، در برابر مشکلات مقاومت کنید و شانه خالی نکنید و به پدر و مادر خوبی کنید . ۱ (۱۲۷۲۴۰۷) سید علی خضری.[۱]