شهید کریم اکابری: تفاوت بین نسخهها
سطر ۸: | سطر ۸: | ||
بدین صورت دوران نوجوانی را گذرانید پس از رسیدن به سن 18 سالگی در سال 1363 در خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در پایان دوران مقدس در حالیکه چند روزی بیش به پایان خدمت مقدس را نداشت سعادت نصیب او شد و در اثر اصابت ترکش توپ از ناحیه جام شیرین شهادت را نوشید و به لقا الله پیوست. | بدین صورت دوران نوجوانی را گذرانید پس از رسیدن به سن 18 سالگی در سال 1363 در خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در پایان دوران مقدس در حالیکه چند روزی بیش به پایان خدمت مقدس را نداشت سعادت نصیب او شد و در اثر اصابت ترکش توپ از ناحیه جام شیرین شهادت را نوشید و به لقا الله پیوست. | ||
از جمله خاطراتی که من به عنوان برادر شهید به یاد دارم این بود که در مرخصی اخری که امده بود من درست یادم هست ایشان 3 بار خداحافظی کردند یعنی دفعه ی اول با همگی خداحافظی کرد و تا سرکوچه رفته ولی نمیدانم چرا دوبار برگشت و با حالتی روحانی خداحافظی کرد و این کار را برای دفعه سوم نیز تکرار کرد که این باعث شد که مادرم ناخداگاه... حقیقتی را دل رویا بعد از دیگر خاطرات من این بود که درست همان مرخصی اخر که من و خواهر و برادر شهید در اتاق مشغول صحبت بودیم و عکس های خانواده را نگاه میکردیم ان شهید بزرگوار گفتند و با اشاره به عکس خودش این عکس را اگر من شهید شدم برای نصب روی قبرم انتخاب کنید و این جمله را با حالتی خاص ادا کردند. که ما او را نمی فهمیدیم گفتیم این چه حرفی است که می زنی ان شالله به سلامت بازمیگردی و با دختری که برای ایشان در نظر گرفته بودیم میگفتیم که ازدواج میکند ولی به هر حال او رفت و شهید شد و صد البته چنین کرد در راه رضای خدا. | از جمله خاطراتی که من به عنوان برادر شهید به یاد دارم این بود که در مرخصی اخری که امده بود من درست یادم هست ایشان 3 بار خداحافظی کردند یعنی دفعه ی اول با همگی خداحافظی کرد و تا سرکوچه رفته ولی نمیدانم چرا دوبار برگشت و با حالتی روحانی خداحافظی کرد و این کار را برای دفعه سوم نیز تکرار کرد که این باعث شد که مادرم ناخداگاه... حقیقتی را دل رویا بعد از دیگر خاطرات من این بود که درست همان مرخصی اخر که من و خواهر و برادر شهید در اتاق مشغول صحبت بودیم و عکس های خانواده را نگاه میکردیم ان شهید بزرگوار گفتند و با اشاره به عکس خودش این عکس را اگر من شهید شدم برای نصب روی قبرم انتخاب کنید و این جمله را با حالتی خاص ادا کردند. که ما او را نمی فهمیدیم گفتیم این چه حرفی است که می زنی ان شالله به سلامت بازمیگردی و با دختری که برای ایشان در نظر گرفته بودیم میگفتیم که ازدواج میکند ولی به هر حال او رفت و شهید شد و صد البته چنین کرد در راه رضای خدا. | ||
+ | <ref>[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/1747 سایت شهدای ارتش]</ref> | ||
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
<gallery> | <gallery> | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۲: | ||
</gallery> | </gallery> | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۲
شهید کریم اکابری تاریخ تولد :1344/01/02 تاریخ شهادت : 1365/11/02
زندگینامه
شهید کریم اکابری در فروردین ماه سال 1344 در خانواده ای متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود و در نخستین سالهای زندگی با رنج و سختی اشنا شد و دوره ی ابتدایی را در شهر مقدس مشهد آغاز کرد و از انجایی که او از همان دوران کودکی به فکر کسب معاش و کمک اقتصادی خانواده بود. پس از پایان دوران ابتدایی در یک مغازه سیم کشی اتوموبیل مشغول به کار شد و از خصوصیات اخلاقی برجسته ای برخوردار بود و صبر و پایداری نخستین درسی بود که در زندگی اموخت و ان را باز مورد اخلاقی خوش آراست و او هرگز از سختی ها نمیهراسید و با رویی گشاده با مسائل برخورد میکرد و یکی دیگر از اخلاق پسندیدهاش موجب علاقه بیش از حد او در بین اقوام و خویشان می شد و انجام فریضه صلهرحم بود او از نخستین روز حیاتش آوا اذان را در گوشش نجوا کردند تا اخرین لحظه که با لباس خونین شهادت خدایش را ملاقات کرد همواره در مسیر حق و عدالت گام برداشت از اوایل شروع زمزمه های انقلاب با شور و شوقی فراوان همراه پدر در فعالیت های مختلف شرکت کرده و از آنجا که 13 سال بیشتر نداشت همواره دوستان و بیشتر همراه 7در در تظاهرات شرکت میکرد. بدین صورت دوران نوجوانی را گذرانید پس از رسیدن به سن 18 سالگی در سال 1363 در خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در پایان دوران مقدس در حالیکه چند روزی بیش به پایان خدمت مقدس را نداشت سعادت نصیب او شد و در اثر اصابت ترکش توپ از ناحیه جام شیرین شهادت را نوشید و به لقا الله پیوست. از جمله خاطراتی که من به عنوان برادر شهید به یاد دارم این بود که در مرخصی اخری که امده بود من درست یادم هست ایشان 3 بار خداحافظی کردند یعنی دفعه ی اول با همگی خداحافظی کرد و تا سرکوچه رفته ولی نمیدانم چرا دوبار برگشت و با حالتی روحانی خداحافظی کرد و این کار را برای دفعه سوم نیز تکرار کرد که این باعث شد که مادرم ناخداگاه... حقیقتی را دل رویا بعد از دیگر خاطرات من این بود که درست همان مرخصی اخر که من و خواهر و برادر شهید در اتاق مشغول صحبت بودیم و عکس های خانواده را نگاه میکردیم ان شهید بزرگوار گفتند و با اشاره به عکس خودش این عکس را اگر من شهید شدم برای نصب روی قبرم انتخاب کنید و این جمله را با حالتی خاص ادا کردند. که ما او را نمی فهمیدیم گفتیم این چه حرفی است که می زنی ان شالله به سلامت بازمیگردی و با دختری که برای ایشان در نظر گرفته بودیم میگفتیم که ازدواج میکند ولی به هر حال او رفت و شهید شد و صد البته چنین کرد در راه رضای خدا. [۱]