شهید حسن براتی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | [[شهید | + | [[شهید حسن براتی]] |
کد شهید: 6602942 تاریخ تولد : | کد شهید: 6602942 تاریخ تولد : | ||
نام : حسن محل تولد : [[مشهد]] | نام : حسن محل تولد : [[مشهد]] | ||
سطر ۱۴: | سطر ۱۴: | ||
یکبار حسن می گفت در عملیاتی ما موفق به پیشروی به سوی دشمن شدیم و شکست سختی به دشمن بعثی وارد کردیم. در این پیشروی غنائم بسیاری به [[رزمندگان]] رسید و هرکس برای خودش غنیمتی جمع می کرد. چشم او به افسر بعثی که به هلاکت رسیده بود افتاده بود و ساعت زیبایی در دست او بوده است. دوستان او گفته بودند که ساعت را بردار و به پدرت هدیه کن که او در جواب آنها گفته بود من برای ساعت نیامده ام برای کار و عقیده ای مهمتر یعنی همان [[شهادت]] به [[جبهه]] آمده ام.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3852 سایت یاران رضا]</ref> | یکبار حسن می گفت در عملیاتی ما موفق به پیشروی به سوی دشمن شدیم و شکست سختی به دشمن بعثی وارد کردیم. در این پیشروی غنائم بسیاری به [[رزمندگان]] رسید و هرکس برای خودش غنیمتی جمع می کرد. چشم او به افسر بعثی که به هلاکت رسیده بود افتاده بود و ساعت زیبایی در دست او بوده است. دوستان او گفته بودند که ساعت را بردار و به پدرت هدیه کن که او در جواب آنها گفته بود من برای ساعت نیامده ام برای کار و عقیده ای مهمتر یعنی همان [[شهادت]] به [[جبهه]] آمده ام.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3852 سایت یاران رضا]</ref> | ||
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
== ردهها == | == ردهها == |
نسخهٔ ۲۹ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۸
شهید حسن براتی کد شهید: 6602942 تاریخ تولد : نام : حسن محل تولد : مشهد نام خانوادگی : براتی تاریخ شهادت : 1366/01/22 نام پدر : محمدعلی مکان شهادت : خرمشهر
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : بسیجی یگان خدمتی : تیپ21امامرضا گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابراتوبیسیم گلزار : شهداء(کرمان ـ مزار شهدا)
خاطرات
یکبار حسن می گفت در عملیاتی ما موفق به پیشروی به سوی دشمن شدیم و شکست سختی به دشمن بعثی وارد کردیم. در این پیشروی غنائم بسیاری به رزمندگان رسید و هرکس برای خودش غنیمتی جمع می کرد. چشم او به افسر بعثی که به هلاکت رسیده بود افتاده بود و ساعت زیبایی در دست او بوده است. دوستان او گفته بودند که ساعت را بردار و به پدرت هدیه کن که او در جواب آنها گفته بود من برای ساعت نیامده ام برای کار و عقیده ای مهمتر یعنی همان شهادت به جبهه آمده ام.[۱]